Page 43 - (کیهان لندن - سال سى و نهم ـ شماره ۴۱۳ (دوره جديد
P. 43
صفحه43شماره18۷9 کوی یا کی در اوستا یعنی فرزانه که با بینش و دیدن بزرگی و مهتری را در اجتماع انسانی نشان داده است
جمعه ۲6مه تا پنجشنبه 1ژوئن ۲0۲۳ در پیوند است و به شاعر هم اشاره دارد .در یونان هم که به نظرم هسته تاریخی آن به جامعه ابتدایی و احتمالا به
فرزانگی یعنی سخنانی درباره خدایان که جنبه شاعرانگی دوره نظامهای همخون برمیگردد که در آن رابطه خونی و
که چنین تصویری از پیدایش و آغاز و نیا و نیاخاک در داشت .اگر اینها را جدا ببینیم ،بر پایه گفتار فردوسی ریشه نسبت پدر و فرزندی شناخته میشود و مثلاً شکل اولیهای
خاطره جمعی ایرانیان وجود داشته و این داستان ملی ،در بزرگی ،در ریشسفیدی و پدری است که میشود همان از سوگ و مویه و نمایش جمعی این سوگواری وجود دارد.
متون دینی و خداینامکها ثبت شده است .کمتر ملتی در ایده پدرسالاری؛ البته در اینجا خانواده را نباید به چشم میتوان پنداشت که در این پرده ،پیدایش نظام اجتماعی
تاریخ بختاور بودهاند که تاریخ ملی و قومیشان در کتاب خانواده هستهای که شکل متاخر و نو از خانواده است دید. جدیدی بر پایه تمایز نقشهای اجتماعی و پدیداری
مقدسی نوشته شود و آن کتاب مقدس شاهان و نیاکان آنها مفهوم بزرگی و مهتری بعدها جنبه دینی یافته و با بینش و سلسله مراتب ،نمایش داده شده که در آن با گونه ابتدایی
را ستایش و برای آن سرزمین و مردمانش ف ّر و درخشندگی پیشوایی پیوند یافته است .نطفه و هسته نهادها و باورهایی فرمانروایی روبرو هستیم .فردوسی میگوید که داستان این
آرزو کند .در اشتاد یشت آمده است« :بخشنودی ف ّر ایرانی روزگاران سینه به سینه ،گفته شده و سرچشمه شفاهی دارد:
مزدا آفریده»« ،آفرین میفرستیم به ف ّر ایرانی مزدا آفریده»، تمبر چاپ شده در دوران جمهوری شوروی ایران
«ما میستاییم ف ّر ایران را» .در این متون داستان پیدایش که در تمدنهای پیشرفته بعدی نمایان میشود ،در همین سخنگوی دهقان چه گوید نخست
یک ملت به زبان اسطوره بازگو شده است ،ملتی که از دورههای ابتدایی قرار دارد؛ به گفتار دیگر ،هر دوره ،مادهی که نام بزرگی به گیتی که جست
سرچشمهی مقدس زاده شده و در جویبار زمان جاری گشته که بود آنکه دیهیم بر سرنهاد
و وظیفه شاهان این ملت آوردن توانگری و شادی و آبادانی صورت بعدی است. ندارد کس آن روزگاران به یاد
است .این همان ایدهی ازلی -تاریخی -و ابدی بودن ملت مهرداد بهار داستان کیومرث را مربوط به دوره متأخرتر …
است .موجود واحدی را نشان میدهد که دارای سرگذشت و کشف فلزات میداند ،اما مطابق آنچه فردوسی گفته و پژوهنده نامه باستان
و سرنوشت و اراده تاریخی است .درواقع ملت -ایرانیان- دیگر شواهد که در متون تاریخ کلاسیک آمده ،روزگار او به که از پهلوانان زند داستان
همان موجودی است که در تاریخ ایستاده و داستانش دوره پیش از کشف فلزات میپیوندد و باید گفت پیش از چنین گفت کایین تخت و کلاه
چونان موجودی واحد گفته شده و این داستان ،خود ،یعنی پیدایش دوره فلزات شکل اولیه سلسله مراتب اجتماعی و کیومرث آورد و او بود شاه
پدیداری تاریخ .با پیشرفت تمدن ،دانش انسان نسبت به هسته نخستین فرمانروایی پدیدار شده است؛ اما شکل اولیه
زندگی و توان او برای پاسخ به نیازها افزایش مییابد و امور پادشاهی با پیدایش فلزات پدیدار میشود .در متون دینی، کیومرث را گرشاه و گلشاه نیز گفتهاند .بلعمی میگوید
و نهادها و باورها برای پاسخ به نیازهای زندگی ،فلسفه پیوستگی میان پادشاهی و فلزات را ،شهریور نشان میدهد. گر ،کوه است و کیومرث را پادشاه کوه خواندهاند .فردوسی
پیچیدهتری پیدا میکنند .در داستانهای ایرانی ،دورههای شهریور که در عالم روحانی نماینده سلطنت ایزدی و ف ّر و میگوید« :کیومرث به کوه اندرون ساخت جای» .از این
اقتدار خداوند است؛ در جهان مادی پاسبان فلزات است و اشارهها میشود گمان برد که با روایتی اسطورهای از
مختلف تاریخ با پادشاهان نشان داده میشوند. ف ّر و فیروزی پادشاهان دادگر نیز با اوست .این اسطورهها دوره کوهنشینی و زندگی انسان در شکاف کوهها و غارها
همگام با افزایش تجربهی بشری در شکم دورههای مختلف
-با توجه به این توضیحات ،نظام پادشاهی در این منابع روبروییم.
چگونه تعریف شده؟ بالیده و با نقش و کارکرد نو زاده میشوند. معنای لغوی «کیومرث» زندهی میرا است .زندهی میرا در
دامن این گفتار درباره نخستین صورت اسطورهای برابر زندههای نامیرا! داستان و افسانههای یونانی بیشتر با
-فرزند کیومرث ،سیامک است .فریدون جنیدی میگوید پادشاهی را همینجا میچینم تا به نکات دیگری درباره همین زندههای نامیرا سر و کار دارد؛ اما شاهنامه و بندهش
که سیامک یعنی غار تاریک ،میتوان پنداشت که این صورت ادامه روند این اسطوره اشاره کنم .دوره هوشنگ دوره و بسیاری از متون تاریخی ما با همین زندهی میرا میآغازند؛
اسطورهای روزگارانی است که آدمی در غار و شکاف کوهها بهبود ساخت خانه است و انسان توانسته آتش را بیابد و یعنی نه تنها تاریخ بلکه اسطوره نیز داستان همین موجود
میزیسته و برای نگهداری و پاسداشت خود از خطرات آنرا به کار گیرد و فلزات را از سنگ بیرون کشد و آغاز زندهی میرا ،یعنی انسان است .از این رو با امور انسانی سر
امکانات کافی نداشته است ،تاریکی غار ،دوران پیش از شهرنشینی را نشان میدهد .شهر یعنی نظم و محدوده و کار دارد؛ انسانی که در جامعه بسر میبرد ،تنها نیست و
آتش را نشان میدهد و برای چیره شدن بر آنچه سیامک و برای پیدایش شهر ،آدمی باید امکانات تمدن ِی تولید زندگی جمعی دارد و همین زندگی جمعی از ابتداییترین
را از پای درآورده ،به آتش نیاز است .به هر حال در این و نگهداری غذا را در نزدیک سکونتگاه ایجاد کند؛ یعنی تا پیچیدهترین صورتهای اخیر را به خود گرفته و زیسته
مرحله سیامک به دست دیو کشته میشود .هوشنگ نبیره دانش کافی برای کشاورزی یا اهلی کردن گیاهان در کنار است .این همان ماده اولیه است که دچار دگرگونیهای
کیومرث به خونخواهی و کینخواهی برمیخیزد .وظیفه او اهلی کردن حیوانات .برخی منابع آغاز پادشاهی را همین درونی شده و در درازای روزگاران ،رختهای تاریخی به تن
شکست دیو و نجات زندگی است .او دیو را میکشد و کین دوره میدانند؛ ریشه شاه یعنی خشتریا با خشت و نیرو و
را میستاند .همانطور که میبینیم شاه ،وجهی حماسی و فرمانروایی در پیوند است .این سلسله به فریدون میرسد و کرده و ریختهای گوناگون به خود گرفته است.
پهلوانی دارد .وقتی ایرج که نماد نیکاندیشی است و مر او در بندهش اما کیومرث نخستین بشری است که اهورامزدا
را پدر ،شهر ایران گزیده ،به دست تور و سلم کشته میشود، او ایران را به فرزندش ایرج میدهد. آفریده و از صلبش «مشی» و «مشیانه» پدید آمدهاند اما
وظیفه منوچهر ستاندن کین ایرج و بیرون راندن دشمنان این مقدمه را با همه طولانی بودن گفتم تا بتوانم بگویم شاه نیست .در اوستا و برخی منابع پس از اسلام مانند اثر
از ایران است .داستان آرش کمانگر به همین دوره پهلوانی حمزه اصفهانی نیز ،پادشاهی با کیومرث نمیآغازد بلکه
و بیرون راندن تورانیان از ایران در زمان منوچهر ،مربوط هوشنگ نوه یا نبیره کیومرث است که پهلوانی کرده و کین از
است .در داستان ایرج ،میان ایران ،ایرانیان و ایرج پیوستگی دیو ستانده و نخستین شاه است .در اوستا کیومرث نخستین
وجود دارد؛ گویی هر کدام آن دیگری را بازتاب میدهند. کسی است که به گفتار اهورامزدا گوش فرا داده است .در
ایرج ایران را میتاباند و ایرانیان همان ایرج هستند؛ به کرده ۲۴فروردین یشت فقره ۸۶فروهر کیومرث ستایش
این دلیل همه ایران خونخواه و کینستان او میشوند. شده و در فقره ۸۷در مورد کیومرث آمده است« :فروهر
پادشاه در این دوره از جنس پهلوانان است؛ باید ایران را کیومرث پاک را میستاییم .نخستین کسی که به گفتار و
که مرزهایش با خون نیاکان و پهلوانان آبیاری شده است، آموزش اهورامزدا گوش فراداد و از او خانواده» ایرانی پدید
نگاه دارد ،دیو بدبختی و نداری را از کشور براند و آبادانی و آمد .بنابراین از دیدگاه اوستا او نخستین برگزیده و پارسایی
آسایش بیاورد .نام خاندان منوچهر در یشتها ،ائیریاو آمده است که به فراخوان اهورامزدا آری گفته است .اگر این دو
یعنی یاریکنندهی ایرانیان .بعدها نهاد پادشاهی و پادشاه ریخت گفتار را در طول هم بگذاریم ،پیوستگی میان ایده
با نگهداری این ویژگی پهلوانی ،تعبیر و بازگفت فلسفی و شاه و ایده پارسایی که با خدا -یا خدایان -در ارتباط است؛
دینی مییابد .البته تفکیک دین و فلسفه در اینجا معادل دیده میشود .یعنی میتوان پنداشت که پیدایش بزرگی و
مهتری میان جوامع ابتدایی مبتنی بر خون ،به گونه رازآمیزی
تفکیکی که در دوران جدید وجود دارد ،نیست. بر بنیاد داشتن نیرو و یا توان ارتباط با جهان دیگر استوار
چنین تصویری از نقش پادشاه در پاسداری از کشور و
جذب آنچه خوب است و دفع آنچه بد ،البته با تعبیر و شده است.
شکل استدلال ارسطویی در دوران اسلامی هم ادامه مییابد.
باباافضلالدین کاشانی در رساله «ساز و پیرای ٔه شاهان
پرمایه» مینویسد« :پادشاه نامی است باستانی و