Page 13 - (کیهان لندن - سال سى و نهم ـ شماره ۴۱۵ (دوره جديد
P. 13

‫صفحه‌‌‌‪‌‌‌1‌‌۳‬شماره‌‪1881‬‬                                    ‫رسمی در دنیا میشود‪ ،‬مورد شنود قرار گرفت و فردای‬          ‫‪ ۱۷‬فوریه ‪ ۱۹۷۵‬به «سنموریس» در همسایگی‬
‫جمعه ‪ ۹‬تا پنجشنبه ‪ 1۵‬ژوئن ‪۲0۲۳‬‬                              ‫همان روز به اعلیحضرت گزارش شد و سر شام پس فردا‪،‬‬          ‫آنجا‪ ،‬كه شاه چند روزی در آن بسر میبرد‪ ،‬رفت تا با وی‬
                                                            ‫همه اعضای دنیای كوچك دربار‪ ،‬كه بسیار دلبسته این‬          ‫دیدار كند‪ .‬نخستین آهنگ ناموزون در روابط آن دو‪ ،‬گویا‬
‫پا خاستند‪ ،‬كه او طبق سنت‪ ،‬آنان را دعوت به نشستن كرد‪.‬‬        ‫خالهزنكبازیها بودند‪ ،‬در مورد آن سخن میگفتند‪ .‬راست‬        ‫در این دیدار نواخته شد‪ .‬رئیس جمهوری فرانسه كه با‬
‫مردم یا بخشی از مردم‪ ،‬نشانههای وفاداری به او را ابراز‬       ‫بود یا دروغ؟ ممكن نیست بتوان دریافت‪ .‬هر كس‪ ،‬چیزی‬         ‫هلیكوپتر آمده بود‪ ،‬دقایقی چند در انتظار ماند تا شاه‬
‫میداشتند‪ .‬آیا شاه میخواست یا میتوانست مفهوم این‬             ‫میگوید‪ .‬ولی بیشك‪ ،‬پایان اقامت رئیس جمهوری را‬             ‫او را بپذیرد‪ .‬میگویند این امر‪ ،‬اندكی به او برخورد و از‬
                                                                                                                     ‫آن روز كینهای از شاه به دل گرفت‪ .‬بیش از یك سال بعد‪،‬‬
                             ‫نشانهها را دریابد؟‬                                    ‫گونهای سردی نشانه میزد‪.‬‬           ‫ژیسكاردستن و همراهان برای دیداری رسمی به ایران سفر‬
‫با وجود تأثیر ناپذیری همیشگی چهرهاش‪ ،‬آشكار بود كه‬           ‫«دومینیك لورنز» روایت دیگری از آن سفر میكند‪ :‬در‬          ‫كردند‪ .‬در آن سفر بود كه چند اشتباه تشریفاتی روی داد‪.‬‬
‫بسیار خسته است‪ .‬با این حال‪ ،‬با مهر و ادب به سخنان‬           ‫اكتبر ‪ ،۱۹۷۷‬ژیسكاردستن سفری رسمی به ایران كرد‪ .‬او ــ‬     ‫دختر ژیسكار دستن كه پدر و مادرش را همراهی میكرد‪،‬‬
‫دریافت كنندگان جوایز توجه كرد‪ .‬درخواستهای همیشگی‬            ‫بهگونهای كه میتواند از حقیقت دور نباشد ــ میگوید‬         ‫نامزد آیندهاش آقای «ژرار مونتاسیه» را هم با خود آورده‬
‫مربوط به بورس تحصیلی‪ ،‬مشكلات خانوادگی كه باید‬               ‫رئیس جمهوری فرانسه مأمور شده بود به شاه بگوید اگر‬        ‫بود‪ .‬هنگامی كه درباره نقشه قرار گرفتن میهمانان بر سر‬
‫برایشان چارهای یافت میشد و‪ ...‬یكی از معاونان رئیس‬           ‫شاه و دوستانش در «اوپك» موضع خود را در برابر غرب‬         ‫میز شامی كه اعلیحضرتین بهافتخار آنان میدادند گفتگو‬
‫دانشگاه با دفتر یادداشتی در دست در گوشهای ایستاده‬           ‫دگرگون نكنند‪ ،‬فرانسه و آمریكا او را رها خواهند كرد‪ .‬شاه‬  ‫میشد‪ ،‬تشریفات رئیس جمهوری از همتایان ایرانی خود‬
‫بود تا «اوامر ملوكانه» را یادداشت كند‪« :‬از سوی من از‬        ‫كه خود را بیش از آنچه كه بود‪ ،‬نیرومند میپنداشت‪ ،‬سر‬       ‫میخواهد كه نامزد آینده را در صدر میز‪ ،‬پهلوی دختر‬
‫بنیاد پهلوی بخواهید كه تقاضای بورس را بپذیرد و نتیجه را‬     ‫تسلیم فرود نیاورد‪ .‬روابط سران دو كشور دیگر بهسطح‬         ‫ژیسكار بنشانند‪ .‬هرمز قریب كه در آن زمان رئیس كل‬
‫گزارش دهد»‪« ،‬وزیر علوم این مسئله را حل كند و نتیجه‬          ‫پیشین بازنگشت و میان آن دو‪ ،‬فضای ناخشنودی از‬             ‫تشریفات بود‪ ،‬این درخواست را رد میكند و میگوید نامزد‬
‫را به من بگوید‪ »...‬یكی از دانشجویان درخواست تخفیف‬                                                                    ‫آینده هیچ رده تشریفاتی ندارد‪ ،‬بنا براین نمیتواند بر‬
‫محكومیت یكی از اعضای خانوادهاش را كه نمیدانم به‬                                         ‫یكدیگر ماندگار شد‪.‬‬           ‫مقامات مهم ایران و افراد رسمی فرانسه برتری داشته باشد‪.‬‬
‫چه دلیلی محكوم شده بود‪ ،‬داشت‪« .‬به وزیر دادگستری‬             ‫روز هفتم اكتبر سالروز گشایش رسمی سال تحصیلی‬              ‫در برابر پافشاری فرانسویها قریب بی تدبیری میكند‬
‫بنویسید كه اگر قانوناً امكان پذیر است اقدام كند و این‬       ‫دانشگاهها بود كه از چهل سال پیش از آن با مراسمی‬          ‫و میگوید كه ترجیح میدهد از اعلیحضرت بپرسد‪.‬‬
‫درخواست را به سرعت به من ارائه دهد‪ »...‬اینها تقریباً یك‬                                                              ‫اعلیحضرت از این پرسش برآشفته میشود و به قریب‬
‫ساعت به درازا كشید‪ .‬جسمش بسیار خسته‪ ،‬اما روحیهاش‬                      ‫تقریباً آئینی و تعطیل ناشدنی برگذار میشد‪.‬‬      ‫میگوید‪« :‬این‪ ،‬به من مربوط نیست‪ .‬مقررات تشریفات‬
‫شادمان بود‪ .‬برای بسیاری‪ ،‬او هنوز تنها چاره دردها بود و‬      ‫شاه و شهبانو با هلی كوپتر وارد پردیس مركزی دانشگاه‬       ‫را رعایت كنید‪ ».‬در نتیجه قریب درخواست فرانسویها را‬
                                                            ‫تهران شدند‪ .‬مقدم آنان به گرمی از سوی استادان و‬
                  ‫این واقعیت‪ ،‬او را دلداری میداد‪.‬‬           ‫دانشجویان گرامی داشته شد‪ .‬عبدالله شیبانی رئیس‬
‫پس از مراسم رسمی‪ ،‬میهمانی كوچكی برپا شد‪ .‬او به‬              ‫دانشگاه‪ ،‬گزارش سنتی خود را داد‪ .‬سپس یكی از دانشجویان‬
‫میان جمعیت رفت‪ ،‬با بسیاری دست داد و كوشید با این و‬

      ‫آن گفتگو كند‪ .‬ولی خستگی فراوانش مشهود بود‪.‬‬

‫محمدرضا شاه و شهبانو فرح پهلوی و والری ژیسكاردستن و همسرش در فرودگاه مهرآباد ‪-‬اکتبر ‪۱۹۷۶‬‬

‫ساعت پنج بعد از ظهر كه شاه و شهبانو دانشگاه را ترك‬          ‫ممتاز آن سال رشته سخن را به دست گرفت‪ .‬به خاطر‬            ‫رد میكند و گویا حتی میگوید‪« :‬اعلیحضرت اجازه زیر‬
‫كردند‪ ،‬یكی از افسران گارد به من اطلاع داد كه برای شركت‬      ‫ناآرامی اوضاع‪ ،‬رئیس دانشگاه برنامه همیشگی موسیقی را‬      ‫پا گذاشتن مقررات را ندادند‪ ».‬و به این ترتیب‪ ،‬در شام‬
‫در جلسهای در ساعت شش‪ ،‬به كاخ سعدآباد احضار شدهام‪.‬‬           ‫حذف كرده و جای آن را به شعرخوانی داده بود‪ .‬یك استاد‬      ‫رسمی آن شب كه صد و سی نفر میهمان در آن بود‪« ،‬ژرار‬
‫در آن ساعات پر ازدحام‪ ،‬باید مسیری چند كیلومتری را‬           ‫جوان ادبیات‪« ،‬بهزادی اندوهجردی» شعر میهن پرستانهای‬
‫بپیمایم‪ .‬با شتاب به راه افتادم و با تلفن اتومبیلم به دفترم‬  ‫خواند كه در بخشی از آن‪ ،‬بر رابطه عرفانی شاه و ملتش‬                       ‫مونتاسیه» در انتهای میز قرار گرفت‪.‬‬
‫خبر دادم جلسهای را كه داشتم برهم بزنند‪ .‬گردهمائی‬            ‫تأكید شده بود‪ .‬آن شعر‪ ،‬در حقیقت فریاد هشدار بود‪.‬‬         ‫شبانگاه‪ ،‬پس از صرف شام‪ ،‬هنگامی كه خانواده‬
                                                            ‫ناگهان غرش ابراز احساسات حاضران‪ ،‬چوند رعدی به عرش‬        ‫ژیسكاردستن به اتاقهای خصوصیشان در كاخ گلستان‬
          ‫شگفت انگیزی بود در فضائی بسیار سنگین‪.‬‬             ‫رسید‪ .‬محمدرضا شاه آشكارا دستخوش احساسات شده بود‬          ‫بازمیگردند‪ ،‬در مورد این ماجرا گفتگو میكنند‪ .‬بهروایت‬
‫در آنجا با نخست وزیر‪ ،‬محمد باهری وزیر دادگستری‪،‬‬             ‫و تقریباً اشك در چشم داشت‪ .‬هنگامی كه برای اهدای‬          ‫برخی نویسندگان‪ ،‬رئیس جمهوری فرانسه كه از هدایای‬
‫كاظم ودیعی وزیر كار و امور اجتماعی و منوچهر آزمون‬           ‫جایزهها و نشانها به دانشجویان و دانش آموختگان ممتاز‬      ‫اعلیحضرتین هم خوشش نیامده بود‪ ،‬خشمگین شده و‬
‫وزیر مشاور روبرو شدم‪ .‬البته ارتشیان هم بودند و در‬           ‫و برگزیده برفراز جایگاه ویژه رفت‪ ،‬همگان در برابرش به‬     ‫میگوید‪« :‬محمدرضا پهلوی‪ ،‬تازه به دوران رسیده است‪».‬‬
                                                                                                                     ‫این سخنان‪ ،‬همچون همه گفتگوهایی كه در اقامتگاههای‬
     ‫میانشان تیمسار ازهاری رئیس ستاد كل نیروهای‬
   8   9   10   11   12   13   14   15   16   17   18