Page 43 - (کیهان لندن - سال چهلم ـ شماره ۴۵۱ (دوره جديد
P. 43
صفحه43شماره1۹1۷
جمعه ۲۳تا پنجشنبه ۲۹فوریه ۲0۲4
بازنشربهمناسبتدرگذشت«لیلاشری ُفوا»؛ترانههاییازدوردست بازنشر
را «خشم زندگی» نام نهاده و دیگری را «گلهای پراکنده شوروی باز! در هر دو کشور ،گروهی از نسلهای مختلف =لیلا شریفی زادهی تبریز که در اتحاد شوروی به لیلا
در نظم و نثر». آوارهی کشورهای دیگر میشوند و سالها طول میکشد شریفوا معروف بود ،در سن ۹۴سالگی در دوسلدورف آلمان
تا دوباره جایی در کشور جدید برای ادامهی زندگی خود
وی چندی پیش همه آنها را با نامهای همراه کرد و برایم بیابند .نقطهی تلاقی ،شهری است که خود از میان دو درگذشت.
فرستاد .با نامهای دیگر چند عکس از او دریافت میکنم. =«آن دانشجوی قبل از انقلاب ۵۷کجا و لیلا شریفوا
«کارت پستال»هایی از دوران اتحاد شوروی ،با کیفیتی نازل، قسمت شده بود :برلین! در اتحاد شوروی کجا .در یک تقاطع و بزنگاه تاریخی اما،
که در آن زمان و در آن کشور ،بهتر از این پیدا نمیشد .بهای واقعا زندگی هر یک از ما گاهی بسیار فراتر از تخیل در یک فاصلهی ده ساله ،دروازههای ایران بسته میشود و
« ۵کُ ِپک» را در میان اطلاعاتی که پشت عکسها چاپ شده درهای شوروی باز! در هر دو کشور ،گروهی از نسلهای
میتوانم تشخیص بدهم .در پستی دیگر ،سیدیهایش را میرود. مختلف آوارهی کشورهای دیگر میشوند و سالها طول
که به صورت آلبومی فاخر منتشر شده ،میفرستد .به او که من قبلا دربارهی آنچه لیلا شریفی منتشر کرده است، میکشد تا دوباره جایی در کشور جدید برای ادامهی زندگی
سالهاست در دوسلدورف زندگی میکند و پیام تلفنی برایم نوشتهام؛ کتابگزاری «قصهی سراسر خنده» را درباره یک خود بیابند .نقطهی تلاقی ،شهری است که خود از میان دو
منظومهی کوچک طنز به نام «خوان خرد» و «آن گنهکاران
گذاشته زنگ میزنم و تشکر میکنم. بیگناه» را درباره کتاب سه جلدی «سرنوشت سه نسل آواره» قسمت شده بود :برلین!»
لیلا شریفوا ستارهی موسیقیهای محلی اتحاد شوروی بود =«گذشته را نه میتوان تغییر داد و نه میتوان برگرداند!
که به زبانهای مختلف میخواند .شوق و افتخار آن دوران که الهامگرفته از زندگی خود نویسنده است. هر کسی را در این جهان جایی است و سرایی ،که پایدار
که وی را «بلبل شرق» میخواندند ،و اینک در آوارگی و نمیدانستم لیلا شریفوا اصلا ایرانی است و در تبریز به دنیا نیست! همه ،لحظاتی بر این صحنه ظاهر میشویم و نقش
روزهای غربت و خاموشی ،به گذشته و فراموشی سپرده آمده و تا نوجوانی در همین شهر و بعد در مشهد زندگی خود را بازی میکنیم و میرویم تا عدهی دیگری ،نسلهای
شده ،از لابلای سطور نامههایش و همچنین عکسهایی میکرده و در سال ۱۳۲۹به اتحاد جماهیر شوروی رفت. دیگری ،بیایند و ،آنها نیز بروند ...و او که زنی باتجربه و
که فرستاده میتوانم ببینم و درک کنم ،بدون آنکه کاری از وی نخست ساکن دوشنبه پایتخت تاجیکستان شد و در سال جهاندیده است این را میداند و گمان میکنم به همین
دستم بر آید .گذشته را نه میتوان تغییر داد و نه میتوان ۱۳۴۵به آذربایجان شوروی کوچ کرد .در سال ۱۹۸۴و در دلیل هر بار در پاسخ احوالپرسیام میگوید« :هیچی!
برگرداند! هر کسی را در این جهان جایی است و سرایی ،که آستانهی فروپاشی اتحاد شوروی همه چیز را رها کرد و به
پایدار نیست! همه ،لحظاتی بر این صحنه ظاهر میشویم منتظرم بمیرم دیگه!» و شادمانه میخندد»...
و نقش خود را بازی میکنیم و میرویم تا عدهی دیگری، آلمان غربی رفت.
نسلهای دیگری ،بیایند و ،آنها نیز بروند… و او که زنی ۱۶ساله بود که در مشهد به ازدواج یک افسر تودهای به الاهه بقراط – فروشگاهی کوچک است به نام «دیاموند»
باتجربه و جهاندیده است این را میداند و گمان میکنم به نام رحیم شریفی در آمد و پس از مدتی به دلیل عضویت در کنار سینمای زیبا و خوشبنای دیاموند ،خیابان روزولت
همین دلیل هر بار در پاسخ احوالپرسیام میگوید« :هیچی! همسرش در سازمان افسران حزب توده در خراسان ،هر دو روبروی امجدیه؛ صفحه و نوار میفروشد .بیشترین ترانههای
ترکی و آذربایجانی ،از جمله آثار هنرمندان آذربایجان شوروی
منتظرم بمیرم دیگه!» و شادمانه میخندد… به اتحاد شوروی پناهنده شدند. را میتوان در اینجا پیدا کرد .حتی صفحهفروشی بتهوون در
به عنوان شنوندهای که دستی به قلم دارد اما میتوانم در کتابگزاری «آن گنهکاران بیگناه» درباره «سرنوشت سه
حقشناس باشم از اینکه لیلا سالهای طولانی با نوای نسل آواره» نوشتم که این کتاب «اگر به دست گروهی چهارراه پهلوی هم بعضی از این آهنگها را ندارد.
مخملین و ترانههایش گوشهای بسیاری را نواخت ،و کاردان سپرده شود می تواند به یک سریال تلویزیونی و یا اواسط دههی پنجاه خورشیدی است؛ کاست لیلا شریفوا را
دلهایی را شاد کرد ،و با اندوه کسانی که نمیشناخت همراه یک فیلم تبدیل شود که در آن طلوع یک «ستاره درخشان» با از «دیاموند» میخرم؛ در این کاست ترانههایی هم به زبان
شد و کاستاش در فروشگاه کوچک دیاموند که دیگر اثری تحکیم یک نظام سیاسی آغاز می شود و غروبش پس از سی فارسی دارد از جمله یک لالایی… با صدایی نرم و مخملین
سال فعالیت هنری با فروپاشی آن نظام همزمان می گردد».
از آن باقی نیست ،به خاطرهای خوش بدل گشت. در این چند سالی که از نوشتن آن کتابگزاری میگذرد ،لیلا و آرامشبخش.
*این مطلب نخستین بار در ۸شهریور ۱۳۹۶در کیهان شریفی که بیمهری تنها فرزندش ،دخترش ،نسبت به او چون آن دانشجوی قبل از انقلاب ۵۷کجا و لیلا شریفوا در اتحاد
خنجری عمیق در قلباش نشسته است ،چند داستان و نظم شوروی کجا .در یک تقاطع و بزنگاه تاریخی اما ،در یک
لندن منتشر شد. و نثر دیگر در دو مجموعه کوچک منتشر کرده است .یکی فاصلهی ده ساله ،دروازههای ایران بسته میشود و درهای