Page 14 - (کیهان لندن - سال سى و دوم ـ شماره ۶۹ (دوره جديد
P. 14
صفحه - Page 14 - 14شماره 69
جمعه 1تا پنجشنبه 7مردادماه 1395خورشیدی
با کنیزان این چنین در این سرزمین حاجی بابا اصفهانی در انگلستان ()10 فصل چهاردهم
رفتار م یکنند ،چه توجهی به بانوان
خودنشان م یدهند ».در حقیقت اگر چه مملکت عجیبی! در اینجا رسم به پلیمو ت میر سند .
این سو و آن سو رفتن بدون خواجه دریافتهایی که از نخستین
و چهره گشودن در برابر مردان و «کور شو ،دور شو» وجود ندارد دیدار از یک شهر انگلیسی
نگاه کردن و سخن گفتن سعادت دارند ،تفاوت بین یک هتل و
باشد ،زنان انگلیسی گوی سبقت برگرداند و ایران را با تصویری همانند یافت و ما بخشهایی از آن را در میلادی (برابر با 1224هجری قمری) جیمز موریه ،دیپلمات انگلیسی ،دو
دوران خاقان مغفور و حاجی بابای صفحه«خاطراتوتاریخ»نقلم یکنیم. از طرف فتحعلی شاه قاجار به عنوان بار در ایران مأموریت داشت ،بار اول از یک کاروانسرا.
را ربودهاند. اصفهانی و ملاهای جهادگر به دنیای مترجم در مقدمه کتاب ،به این سفیر به دربار «سنت جیمز» اعزام 1808تا 1809میلادی و نوبت دوم از
نکته قابل تأمل اشاره میکند که شد و جیمز موریه در این سفر به عنوان 1811تا 1814به عنوان کاردار سفارت در طول مدتی که ما در جمع
فصل پانزدهم قرن بیست و یکم معرفی کند. «کتاب ،طنزی است تلخ از شرایط مترجم و راهنما او را همراهی م یکرد. اروپاییان زندگی کرده بودیم ،تفاوتی
اجتماعی و سیاسی ایران و جای ماجراهای «حاجی بابای اصفهانی در انگلیس در تهران. بین ما و آنان وجود داشت که یادآور
فرماندار پلیموت به دیدار حیرت است که پس از دویست سال انگلستان» فرآورده این سفر است و ضمناینمأموری تها،موریهکهعلاقه شدیم و حیرت ما را برانگیخت .این
سفیر میآید .سفیر شام را بسیاری از ویژگ یهای آئینی ایرانیان دیپلمات انگلیسی ،همانند کتاب اولش زیادی هم به تفحص در احوال و آداب تفاوت در خصوص حرمت و احترامی
صرف م یکند و به بستر م یرود، همچنان برجای مانده و نقدپذیر «ماجراهای حاجی بابای اصفهانی» ،با مردممشرقزمینداشت،باحاجیمیرزا بود که برای زنان قایل م یشدند .خانم
مینماید .حاجی بابای اصفهانی در طنزی خاص برخورد حاجی بابا را ـ ابوالحسن اصفهانی روابط نزدیکی به هم موطلایی که اکنون از جملۀ همراهان
اما نم یتواند بخوابد انگلستان در واقع آئین های است روشن که بعدا وزیر دول خارجه و صدراعظم رسانید و او را نمونه کامل عیاری از رجال ما بود ،آن چنان حرمتگزارده
و شفاف در برابر چهرهمان ،تا خود ایران شد ـ با دنیای کاملا متفاوت غرب سیاسی ایران در آن عصر و زمان یافت. م یشد که گویی پرستیده م یشد .به
میرزا فیروز بسیار آزرده بود که را بازنگریم با تعمق و تأمل بیشتر». خلقیات و خصوصیات این دولتمرد محض آن که در جایی وارد م یشد،
چرا هیچ صاحب مقامی چه والامقام زمانی حج تالاسلام رفسنجانی گفت تصویر م یکند. دربار فتحعلی شاه را جیمز موریه در همگان از جای خود بر م یخاستند و
و چه دون پایه از سوی حکومت به شاه م یخواست قم را تبدیل به تهران کتاب اخیر جیمز موریه ،برخلاف وجود «حاجی بابای اصفهانی» قالب هیچکس فکر آسایش خود نبود تا
خو شآمد گویی او نیامده .هیچ کس کند ،خدا نخواست و موفق نشد .ما کتاب اول او ،در ایران شناختهشده ریزی کرده و در دو کتاب انعکاس آن که او در آرام شبخ شترین جای،
نیامده بود تا به او بگوید خوش آمدید، موفق شدیم تهران را به قم تبدیل کنیم نبود .این کتاب که در سال 1986 داده که در عین حال تصویرگر اوضاع م ینشست و راحت م یگردید .هرگاه
در حالی که ایرانیان به هر کس که توسط روبر پهپن ()Robert Pepin و احوال عمومی سرزمین حاجی به عرشه م یرفت ،کارکنان کشتی و
وارد خان هشان شود ،حتی جهودها، چون خواست خدا چنین بود. از انگلیسی به فرانسه ترجمه شد، باباپرور ایران در آن دوره است. سایر مردان فکری در سر نداشتند
چنین سخنی را میگویند و هیچ گویا خواست خدا این نیز بوده است در سال 1379با ترجمه آقای مهدی حاجی میرزا ابوالحسن اصفهانی جز فراهم آوردن موجبات آسایش
کس نیامده بود تا بپرسد دماغتان که عقربه زمان را دویست سال به عقب افشار (از انگلیسی به فارسی) انتشار معروف به ایلچی (سفیر) در سال 1809 او ،همین توجه و حرمت را نیز برای
چاق است ،چیزی کم ندارید و یا دلفریب قایل بودند که چون بانویی
سرحال و قبراق هستید .استقبال که به ناگاه هیاهویی در کاروانسرایی نمیشناختیم؛ لذا با اشتیاق برای این ماجرا بیرون است .بعدتر مهماندار ریش ،هیچ کس نبود تا مشتاقان دیدار خود را معرفی کرده بود ،حتی با
عاد یترین تشریفات است و در ایران که قرار بود اقامت کنیم ،برپا شد دیدن رفتیم و در اینجا نیز شگفتی به ما گفت این جا از قبل برای سکونت ما را شلاق بزند ،اما هیچ اتفاقی رخ آن که در انزوای خود بود ،روزی
رسمی بسیار رایج با غریب ههاست، و به سفیر اطلاع داده شد که کنیز ما فزونی گرفت .اورنگ شاهی که ما پی شبینی شده ،و هر زمان نیاز به نداد تا نگاه یاکلامی را کنترل کنند و نم یگذشت که از او پرسش نشود
در این جا به کلی فراموش شده بود چرکسی دارد میآید .کفار هنوز با اعلیحضرت بر فراز آن مینشست تا چیزی داشتیم کافی است که نخی را آنان آزادانه میخندیدند .گویی اصلا که آیا در آرامش و آسایش است،
و وقتی به یاد آوردیم با چه حرمت آن چنان حرمتی با او رفتار م یکردند حکم عدل صادر کند و دردو سوی که کنار دیوار آویزان است ،بکشیم و رسم تنبیه و مجازات در آنجا وجود چیزی احتیاج ندارد تا در اختیارش
و توجهی سفرای انگلیس را استقبال که در عرشه شرح آن را دادم .کنیز آن جهانی به لرزه میافتاد به شکوه و غلامان آمادهاند تا دستورات را اطاعت گذاشته شود ،آیا غذا باب طبعش
کردیم ،همه یک صدا گفتیم مهمان را مستقیما به نزد میرزا آوردند .با زیبایی این تخت نبود که برای خواب کنند ،سری عتر از جنی که دستورات نداشت. هست و آیا کاری م یتوانند بکنند
نوازی شیوه ایرانیان است و از ترک درایت محبوب و سعید هیچ کس سفیر در نظر گرفته شده بود .تخت مهماندار ترتیب کالسکههایی را تا او را خشنودتر و شادتر کنند .این
موطن خود پشیمان شدیم .ما به متوجه نشده بود که او یک کنیز خواب باید از روی مدل تخت طاووس علاءالدین را اجرا میکرد. داده بود تا ما را به کاروان سرا برساند. ملاحظات و این نوع رفتارها در مدت
مهماندار خود چنگ و دندان نشان است و شخص مهماندار با رسیدن همۀ اینها ما را گیج کرده بود .ما در کالسکههایی از نوعی کاملا جدید، کوتاهی که در عرشه بودیم ،قبل از
م یدادیم و از دولت او صریحاً گله به انگلستان ،در حرمت گزاردن به مغول ساخته باشد. خان های بودیم که هیچ شاهی در ایران، زیرا با آن که ما اراب ههای ترکی را در آن که به پلیموت قدم بگذاریم ادامه
م یکردیم .اما او توجیه م یکرد که آن زن ،حرمتی که شایسته او نبود بر روی چهار ستون چوبی که از روزگار نوشیروان تا کنون ،نتوانسته استانبول دیده بودیم ،با این حال این یافت .به محض آن که کشتی در
آیی نهای ایرانیان با فرنگیان متفاوت همراه شده بود .مهماندار پرسید« :بانو حکاکی و تزیین شده بود ،تختی بود نظیر آن را حتی در خواب هم نوع اراب هها ربطی به آن کالسکههایی پلیموت لنگر انداخت ،قبل از هر
است و امیدوار است اگر شکیبایی قرار داشت و با تزئینات بسیار و روی ببیند .با لوازم زیبا و پرزر قو برق و که در اینجا میدیدیم ،نداشت .با آن کسی ،زنان را سوار قای قها کردند و
نشان دهیم ،به زودی خواهیم دید در کجا باید جای گیرند؟» آن به قدری پرده کشیده بودند که تشریفاتی که از بزرگترین قصرها و چنان سرعتی ما را م یبردند که تقریبا اجازه دادند به خشکی قدم بگذارند و
آن چه در زبان و کلام و تعارفات میرزا فیروز پرسید« :بانو؟ این چه پنجرههای یکی از سالنهای بزرگ باشکوهترین آنها نیز با شکوهتر بود. نفسهایمان بند آمده بود و قبل از آن سپس در بازگشت نیز چنین بود و
جایش خالی است ،به شیوه اصولی حرفی است ،شما بهتر از من م یدانید تهران را کفایت م یکرد .روی تخت با پنجرههایی که شیشههای شفاف که کاملا دریابیم در چه نوع وسیلهای آنان را نخست سوار کشتی کردند.
آن زنان هیچ یک نه چندان زیبا
پر خواهد شد. پلیموت -هتل فرونت لاین بودند و نه از خانوادههایی برجسته،
در هر حال زمانی از اقامت ما در اما با این حال با حرمت بسیار با آنها
کاروانسرا نگذشته بود که خبر وارد که او بانو نیست ،او فقط یک کنیز چوبی نرمترین و پرآرامشترین داشت ،با فرشهایی با بافت ریز که ما را جای دادهاند و چه گونه است که
شدن فرماندار واصل شد .او وارد حقیر است و خواهش میکنم ترا به تشکها را انداخته بودند .و بر بالای همگان با کفش روی آن راه م یرفتند، با این سرعت ما را میبرند ،ما را در رفتار م یشد.
شد بدون هیأت همراه .پیش از او خدا با او مثل یک بانو رفتار نکنید. آن بالشهای بسیاری بود برای بلند با دیوارهایی که به زیبایی نقاشی شده سعدی میگوید« :میوهای که
نه سوارانی ،نه شاطران تیزپایی، گوشهای به او نشان دهید تا در آنجا شدن و تکیه زدن .در اینجا راهنمای بود ،با صندل یهایی که کافی بود پیران برابر کاروانسرایی پیاده کردند. بیشتر منع شود ،بیشتر اشتها
نه آبدارچیهایی ،نه کفش دارانی، زیباروی ما گفت که سفیر در اینجا ما در تهران روی آنها بنشینند تا جان وقتی مهماندار درباره کاروانسرای م یآورد» و همین امر در مورد کنیز
نه فراشانی راه گشا با چماق ظاهر آرام گیرد». باید شب را به صبح برساند واین گیرند .خلاصه با آن قدر تشریفات صحبت میکرد ،تصوری که داشتیم چرکسی و انزوا و جدایی او مصداق
شدند ،تنها آمد کلاه به دست و کنجکاو یای که در میان انگلیس یها دعوت ،آن گونه که انتظار میرفت و وسایل تزیینی که مدتها طول آن بود که ما در برابر خود بنایی را داشت .در لحظهای که ظاهر شد،
بر روی یکی از صندلیهایی که در برانگیخته بود فراتر از آن بود که با اشتیاق پذیرفته شد و راهنمای کشید تا باور کنیم که اینجا ،اقامتگاه خواهیم دید گشوده شده بر روی هر اگرچه در پس حجابی نفوذناپذیر
دسترس بود ،نشست .سفیر که خود بتوانیم درک کنیم .این کنجکاوی زیباروی که گویی عادت به این بیگانگان و از سفرآمدگان است. انسان یا حیوانی که قصد ورود به پنهان مانده بود ،همه افراد کشتی
مظهر تشریفات و آیینهاست و بیش از آن حد بود که ما بتوانیم سلوک داشت تا آنجاکه مشهود بود گفتیم اگر چنین است مهما ننوازی آنجا کند و در هر اتاق و اصطبلی مشتاق بودند نگاهی به او افکنند.
میداند چگونه با افراد صاحب مقام ببینیم .زیرا این چیزی فراتر از تضاد بدون کمترین لبخند یا سرخ شدن از غربی ،بدرود ،بدرود ای مهما ننوازی که خالی باشد ،قصد فرودآمدن کند، چه خوب شد که سفیر متوجه این
رفتار کند و حرمت گزارد ،شگفت زده بین چانههای ریشدار و چانههای سفیر دعوت به خواب کرد .میرزا فیروز شرقی که همیشه به آن مینازیدیم بدون هیچ گونه وجه و تقیدی مگر اشتیاق نشد وگرنه آتش خشمش
شده بود از این که میدید فرماندار تراشیدۀ آنان بود ،به نوعی که شوق زیر لب لا اله الا الله میگفت و اظهار و میبالیدیم .اما باز هم آنچه غریبتر صلوات فرستادن برای بنیانگذار آن. شعله میکشید .او اکنون خود را
در جایی نشسته که جایگاهی در حد دیدار آن زن موجب شده بود که شگفتی م یکرد« :من که واقعا حیرت م ینمود و ما هنوز در شگفتی بودیم اما چه حیرتی فراگرفت ما را که در نماینده دولت شاهنشاهی م یدانست
یک کدخداست و سرانجام سفیر با ما را به کلی فراموش کنند .آنان از کردمُ .گه خوردن یک چیز است ،اما که چند دقیقهای نگذشته بود که برابر خان های فرود آمدیم که در برابر و چه بسا همین حرمت را نیز برای
اصرار او را روی مبل کنار خود نشاند. صبح تا شام پشت پنجرههای خانهای گه خوردن با این تشریفات یک چیز دختر انگلیسیای با چهرهای دوست ورودی آن چندین فرنگی با قیاف ههای کنیز خود میطلبید .همان طور که
در واقع اگر مهماندار نگفته بود که جمع شده بودند که گفته میشد دیگر است .اگر مسأله نجاست نباشد داشتنی وارد شد و از مهماندار پرسید مختلف بدون کلاه ایستاده بودند و پناه عالمیان نسبت به آنان ،آن گاه
ایشان فرماندار هستند ،ممکن بود ما محل سکونت اوست .آنان به تماشا باید بگویم بخت ما دارد بلند م یشود آیا م یخواهیم «بستر خوابهایمان» نیز دو سه زن بدون چادر و چاقچور که به جمع وارد م یشدند ،این چنین
او را با یک فقیر اشتباه میگرفتیم قناعت نم یکردند و صداهایی از دهان و در خدمت ادار یمان ستارۀ اقبا لمان را ببینیم یا لااقل از پرسش او چنین همه آماده بودند تا پذیرای ما شوند رفتار م یکرد .اما سؤال کردم آیا یک
و اگرچه به ما گفته شده بود که او خودشان در میآوردند که هیچ یک از اوج م یگیرد .ما قرار نیست فقط در استنباطی را کردیم .ما غیر از تشک و آنگاه به آیین تشریفاتی سفیر را چنین رسمی مثل «دور شوید ،کور
فرمانده چندین کشتی است ،خود ما نم یتوانست مفهوم آن را درک کند بهشتی که برایمان ساختهاند آرام برای خوابیدن که همراه خود آورده پیشاپیش قرار دادند و خود در پی شوید» معنایی ندارد برای کفاری
یلی در نبرد است ،با این حال آن و جالبتر این که نقاشی آماده شده گیریم ،بلکه حوریان آن نیز انتظارمان بودیم و روی زمین پهن میکردیم او به اتاقش رهنمون شده ،اتاقی که که چهرۀ زنانشان گشوده است و
قدر اندامی ظریف داشت و آن قدر در بود تا تصویر او را به محض آن که خود و میخوابیدیم ،بستر خواب دیگری دورادورش آیینه کاری بود و امکاناتی به چهره بی پوشش زنان ،آن چنان
رفتارش سکون و آرامش دیده م یشد را نشان دهد ،نقاشی کند .گفتیم« :اگر را م یکشند». در دسترس بود که ذکر آنها از حوصله مینگرند که به دیگر بخشهای مجاز
که ما باید همه قوه خیال خود را به
کار میگرفتیم تا بزرگی و عظمت او بدن آنان م ینگرند؟
را به خود بقبولانیم .او بیش از هفتاد شوق و شور ما برای رسیدن به
ساحل آن چنان بود که احساس
سال سن داشت. کردیم حال و هوای جسد مومنی را
او نخستین شخصیت بزرگی بود داریم که در طلب یافتن روح خود
که در انگلستان ملاقات کردیم .سفیر است و در آرزوی سکنی گزیدن
فکر کرد برای حفظ منافع باید تأثیر تا ابدیت در کنار رودخانه شیر در
مطلوب بر فرماندار به جای گذارد، آسمان هفتم است .اگرچه هر آن
به همین جهت نطق غرایی را که در چه میدیدیم ،م یدانستیم ناخالص
آن استاد بود ،ایراد کرد .بعد از آن و آلوده شده و به حضوری فناپذیر
که سه بار حال فرماندار را جویا شد و و محکوم به آتش ابدی است ،با این
عبارات حالتان خوب است ،دماغتان حال قلب ما از مشاهده چم نزارهای
چاق است و سر حال هستید را بر سبز ،گلهای پرطراوت ،و رودبارها به
زبان راند ،چرخی زده به طرف من نشاط آمده بود و در واقع مرغزارهای
و مهماندار برگشت و گفت :شکر سبز اینجا و آنجا درست مثل
خدا فرماندار جوان است و کسی را چمنزارهای سبز ایران بود به همان
در جنگ حریف او نیست ،او مردی سبزی و طراوت .کثرت خان هها توجه
تمام عیار است ،خلاصه شخصی است ما را به خود خوانده بود .همه نقاشی
که چشم در طلب دیدن اوست .برای و تزیین شده ،گویی آماده شده بودند
ما جای سعادت است که در آستانه تا شاه را پذیرا شوند .ما قدم گذاردیم
ورودمان با شخصیتی چون او مواجه در میان جمعیت انبوهی که بسیار
میشویم ،این از بخت خوش ما بود کنجکاو و مشتاق دیدن ما بودند،
و طالع ما در حال اوج گرفتن است. همان طور که مردم ایران آن گاه
شاه انگلیس معلوم است از مردمان که هیأت سفیران انگلیس به ایران
خردمند است که چنین فردی را آمدند مشتاق و کنجکاو بودند .اما
به نمایندگی خود برگزیده است. به نظر میرسید که از نسقچی و
با آشنایی با یک چنین شخصیتی فراش و چوب و چماق برای راندن
دوستی میان دو کشور استوارتر و دور نگاه داشتن مردم خبری
خواهد شد و دو ملت ایران و انگلیس نیست ،کسی کتکی نخورد و اتفاق
خود را برادر یکدیگر خواهند خواند. خاصی هم نیفتاد .اگر به انگلیس یها
میخندیدم به جهت نداشتن ریش،
«دنباله دارد» به ما م یخندیدند به جهت داشتن