Page 11 - (کیهان لندن - سال سى و سوم ـ شماره ۷۸ (دوره جديد
P. 11

‫صفحه ‪ 11‬ـ ‪ Page 11‬ـ شماره ‪78‬‬                                                                                               ‫آخرین آمار درباره جدائی زو ‌جها درایران‪،‬‬
‫جمعه ‪ 23‬تا پنجشنبه ‪ 29‬سپتامبر ‪2016‬‬
                                                                                                                          ‫یک طلاق از هر سه ازدواج‬
                       ‫در آستانه آغاز سال تحصیلی در ایران‬

    ‫دخترانی که اجازه ندارند به مدرسه بروند‬

‫دخترانشان در کنار پسران درس‬             ‫برای محرومی ‌تشان از درس و مدرسه‬          ‫م ‌یگویند آمارهای چندان دقیقی‬           ‫شدن ازدواج میان جوا ‌نها هستیم‪.‬‬          ‫م ‌یشود‪ .‬او گفته دولت و مجلس باید‬      ‫بحران جدائی زن و شوهرها در ایران‬
‫بخوانند‪ .‬وضعیت ما به جای بهبود بدتر‬                        ‫مطرحم ‌یکنند‪.‬‬          ‫وجود ندارد اما هنوز هستند دخترانی‬       ‫این نماینده گفته در شأن جمهوری‬           ‫فکری به حال این معضل خطرناک‬            ‫در سا ‌لهای اخیر تحت حکومت رژیم‬
‫هم شده است‪ .‬یک سال است که پیش‬                                                     ‫که به دلیل نبود فضای آموزشی و‬           ‫اسلامی نیست ‪ 37‬سال پس از تأسیس‬           ‫بکنند و بطور جدی به دنبال راه‬          ‫جمهوری اسلامی مسائل و مشکلات‬
‫دبستانی را منحل کردیم و خیلی از‬         ‫«زهرا» یکی از دختران روستائی در‬           ‫امکانات برای رفت و آمد میان روستاها‬     ‫آن حتی نظامیان جلو مجلس تحصن‬             ‫چار‌های برای کاهش نرخ بیکاری و‬         ‫مالی‪ ،‬اخلاقی‪ ،‬اعتیاد و خیانت ناشی‬
‫معل ‌مها به این بخش نم ‌یآیند و مایل‬    ‫بخش شاوور شهرستان شوش است‪.‬‬                ‫و سن ‌تهای ناصواب در مناطق محروم‬        ‫کنند و اشخاصی با درجه سرتیپی در‬          ‫سایر معضلات اجتماعی باشند‪ ،‬او‬          ‫از بهم ریختگی ساختار اجتماعی‬
                                        ‫شاوور پر تراک ‌مترین تعداد روستاهای‬                                                                                        ‫اضافه کرد متأسفانه هر روز شاهد کمتر‬    ‫و خانوادگی در کشور بحث داغ و‬
         ‫به تدریس در اینجا نیستند‪.‬‬      ‫کشور را دارد در فصل سرما و گرما‬                        ‫از تحصیل باز م ‌یمانند‪.‬‬           ‫صف مقدم معترضین باشند‪.‬‬
‫باوی م ‌یگوید‪ :‬کودکان ما تنها تا‬        ‫برای دختران بدون سروی ‌سهای ایاب‬          ‫کمتر از یک هفته دیگر میلیو ‌نها‬                                                                                                  ‫روزمره رسان ‌هها بوده است‪.‬‬
‫کلاس پنجم م ‌یتوانند درس بخوانند‬        ‫و ذهاب مشکل است‪ .‬در کنار کمبود‬            ‫دان ‌شآموز در حالی راهی مدرس ‌هها‬                                                                                       ‫سال گذشته در چنین روزهائی سر‬
‫و برای دور‌ههای بالاتر هزین ‌ههای ایاب‬  ‫امکانات و‪ ....‬اما بافت سنتی یکی از‬        ‫م ‌یشوند که همچنان عد‌های از این‬                                                                                        ‫خط روزنام ‌هها و وبسای ‌تها جدائی ‪75‬‬
‫و ذهاب بسیار بالا است‪ .‬همین امسال‬       ‫عوامل پیشرفت نکردن دختران در‬              ‫قافله جا ماند‌هاند‪ ،‬دخترانی که در میان‬                                                                                  ‫درصد زو ‌جها در طول یکسال بود‪ ،‬در‬
‫‪ 15‬خانواده از روستای اسماعیلیه به‬                                                 ‫آمار کم سوادان کشور به فراموشی‬                                                                                          ‫آن سا ‌ل پنجاه درصد زن و شوهرها‬
‫اهواز و دیگر شهرها نقل مکان کردند‬                       ‫تحصیل شده است‪.‬‬            ‫سپرده شد‌هاند و برای فراموش‬                                                                                             ‫رسما متارکه کرده بودند‪ .‬اما طلاق‬
‫تا بچ ‌ههایشان در سال ششم ابتدائی‬       ‫زهرا تیزهوش است و علاقه بسیاری‬            ‫شدنشان دلایل زیادی م ‌یتوان پیدا‬                                                                                        ‫میان ‪ 25‬درصد دیگر جاری نشد‬
                                        ‫به درس خواندن دارد‪ ،‬تا پایان دوره‬                                                                                                                                 ‫ولی تنها به خاطر فرزندان خود زیر‬
                    ‫تحصیلکنند‪.‬‬          ‫راهنمائی را با معدل بالا قبول م ‌یشود‬                                 ‫کرد‪.‬‬                                                                                        ‫یک سقف زندگی م ‌یکردند نه چیزی‬
‫او یادآور م ‌یشود که‪ :‬کودکان ما تنها‬    ‫و نوبت به ثب ‌تنام در دبیرستان‬            ‫احد رستمی مدیرکل دفتر‬
‫تا کلاس پنجم م ‌یتوانند درس بخوانند‬     ‫م ‌یرسد‪ .‬از آنجائی که روستائی که‬          ‫مطالعات رفاه اجتماعی وزارت تعاون‬                                                                                                             ‫بیشتر از آن‪.‬‬
‫و برای مقاطع بالاتر هزین ‌ههای ایاب و‬   ‫زهرا در آن زندگی م ‌یکند دبیرستان‬         ‫از جم ‌عآوری اطلاعات هزار کودک‬                                                                                          ‫این هفته سلمان خدادادی نماینده‬
                                        ‫یا هنرستان ندارد مجبور م ‌یشود برای‬       ‫بازمانده از تحصیل در سامانه رفاه‬                                                                                        ‫مجلس شورای اسلامی گفته است‬
             ‫ذهاب بسیار بالا است‪.‬‬       ‫ادامه تحصیل در هنرستان شهر شاوور‬          ‫ایرانیان خبر داده است‪ .‬او گفت‪:‬‬                                                                                          ‫طبق آخرین آمارها در حال حاضر‬
‫رئیس شورای روستای اسماعیلیه‬             ‫ثبت نام کند اما پدرش راضی به ادامه‬        ‫استا ‌نها در حال جم ‌عآوری اطلاعات‬                                                                                      ‫از هر سه ازدواج یکی منجر به طلاق‬
‫توضیح م ‌یدهد‪ :‬اگر نگاه سنتی‬                                                      ‫مربوط به کودکان بازمانده از تحصیل‬
‫غالب است پس چرا این خانواد‌هها‬                         ‫تحصیل او نم ‌یشود‪.‬‬         ‫هستند و این برنامه را مشروط کردیم‬       ‫دوستدخترسابقبهصورتپزشکجواناسیدپاشید‬
‫خودشان را به آب و آتش م ‌یزنند تا‬       ‫پدر زهرا م ‌یگوید مسیر طولانی و‬           ‫و هفته گذشته اعلام شد خانواد‌ههائی‬
‫کودکشان درس بخوانند؟ حتی برخی‬           ‫تردد برای دختر جوان خطرناک است‪.‬‬           ‫که کودک خود را از تحصیل بازبدارند‬       ‫خودش م ‌یخواست با اسید مرا‬               ‫م ‌یخواستم آنجا را ترک کنم که یاسر‬     ‫دختری به نام شیما چند ماه پیش‬
‫دان ‌شآموزان مجبورند در طول هفته در‬     ‫زهرا زیر بار نم ‌یرود و روزانه لبا ‌سهای‬                                          ‫بسوزاند‪ .‬او در اتاق دیگر بود و من به‬     ‫با کیس ‌های که بطری اسید داخل آن‬       ‫برای ملاقات دوست خود که پزشک‬
‫خانه اقوام خود در روستا یا شهرهائی‬      ‫مدرسه را از بالای دیوار به خانه بغلی‬               ‫یاران ‌هشان قطع خواهد شد‪.‬‬      ‫اتاقم رفته و خوابیدم‪ .‬او بطری اسید را‬    ‫بود از دستشوئی بیرون آمد‪ .‬اسید را به‬   ‫جوانی است به خانه او در شمال‬
‫که دور‌ههای بالاتر وجود دارد بمانند‪.‬‬    ‫که منزل عمویش است م ‌یاندازد و‬            ‫در همین حال مدیرکل دفتر امور‬            ‫برداشت و بالای سرم آمد و اسید را به‬      ‫صورتم پاشید احساس سوزش کردم‬            ‫تهران رفت‪ .‬در این دیدار به صورت‬
‫من شخصا در منزل اقواممان درسم را‬        ‫از آنجا لباس م ‌یپوشد و ب ‌یخبر به‬        ‫زنان وزارت آموزش و پرورش در مورد‬        ‫صورتم پاشید‪ .‬من قصد داشتم جلوی‬           ‫او را هل دادم که اسید روی خودش‬         ‫آقای دکتر اسید پاشید بطوریکه‬
‫به پایان رساندم‪ .‬به گفته باوی امکانات‬   ‫شاوور م ‌یرود تا درسش را ادامه دهد‪.‬‬       ‫دختران بازمانده از تحصیل از آمار‬        ‫او را بگیرم و خودم را نجات دهم که‬        ‫ریخت‪ .‬صور ‌تهایمان را شستیم و بعد‬      ‫خودش نیز مجروح شد‪ .‬او به پلیس‬
‫آموزشی اصلا در حد مطلوب نیست ما‬         ‫سرانجام زهرا با غیب ‌تهای یک روز در‬       ‫بالای این دختران در خوزستان و چند‬       ‫بیشتر آسیب نبینم که او مقداری از‬         ‫به بیمارستان رفتیم که من دستگیر‬        ‫گفت عمدا این کار را نکرده و اسید‬
‫سه روستا در بخش سویسه به نا ‌مهای‬       ‫میان تا مرحله دیپلم پیش م ‌یرود‪ ،‬در‬                                               ‫اسید را روی خودش ریخت نم ‌یدانم‬          ‫شدم‪ .‬از حادث ‌های که رخ داده بود‬       ‫را به عنوان شوخی روی مرد جوان‬
‫اسماعیلیه یک تا سه داریم که بیش‬         ‫نهایت پا به سن ازدواج م ‌یگذارد و‬                  ‫استان دیگر خبر داده است‪.‬‬       ‫چرا این کار را کرد لابد چون فهمیده‬
‫از هزار خانوار در آ ‌نها ساکن هستند‬     ‫این یعنی ایستگاه آخر تحصیل‪ .‬حالا‬          ‫اظهارات و آمارهای ضد و نقیض در‬          ‫بود من نامزد کرده و م ‌یخواهم ازدواج‬                     ‫ناراحت و پشیمانم‪.‬‬                           ‫ریخته است‪.‬‬
‫و فقط یک مدرسه دارند‪ .‬در چنین‬           ‫زهرا یک بچه دارد و م ‌یگوید «حسرت‬         ‫مورد این مسأله زیاد است‪ ،‬خصوصا در‬       ‫کنم از من کینه به دل گرفته بود‪.‬‬          ‫دکتر جوان هم گفت‪ :‬این دختر آن‬          ‫پنج ماه پس از این حادثه این دختر‬
‫شرایطیچهانگیز‌هایرابرایدان ‌شآموز‬                                                 ‫رسان ‌ههای خوزستان کمتر در این مورد‬                                              ‫شب مهمانم بود سر مسائلی با یکدیگر‬      ‫و پسر در دادسرای جنائی تهران‬
‫و حتی برای معلم از بین م ‌یبرد‪.‬‬                 ‫دانشگاه به دلم مانده است»‪.‬‬        ‫خبری منتشر م ‌یشود‪ .‬فعالان فرهنگی‬             ‫دختر به زندان بازگردانده شد‪.‬‬       ‫جر و بحث کردیم او دروغ م ‌یگوید‬        ‫حاضر شدند دختر به بازپرس گفت‪:‬‬
‫در اسماعیلیه خانواد‌ههائی را سراغ‬       ‫مشکل زهرا تنها یکی از دلایل‬               ‫در اهواز معتقدند طبق آمارهای‬                                                                                            ‫سه سال پیش زمانی که در تهران‬
‫دارم که چهار پسر دارد و هزینه‬           ‫بازمانده دختران از تحصیل است‪ .‬آ ‌ن‬        ‫غیررسمی بخ ‌شهای مختلفی از جمله‬                                                                                         ‫دانشجو بودم‪ ،‬با یاسر که دانشجوی‬
‫سرویس رفت و برگشتشان بیش از‬             ‫سوتر‪ ،‬در بخش اسماعیلیه اهواز اما‬          ‫بخش اسماعیلیه اهواز بیشترین آمار‬                                                                                        ‫دانشکده پزشکی بود آشنا شدم به هم‬
‫یک میلیون تومان در ماه م ‌یشود‪.‬‬         ‫دختران از کمبود فضای آموزشی ناله‬          ‫دختران بازمانده از تحصیل را دارد‪.‬‬                                                                                       ‫علاق ‌همند شده و م ‌یخواستیم ازدواج‬
‫بخش سویسه وضعیت بدتری نسبت‬              ‫م ‌یکنند‪ .‬آ ‌نها م ‌یگویند بسیاری از‬      ‫صحب ‌تهای اخیر مدیرکل دفتر امور‬                                                                                         ‫کنیم که نشد‪ .‬من بعد از گرفتن‬
‫به بخش اسماعیلیه دارد‪ .‬نگا‌ههای‬         ‫روستاهای ما‪ ،‬مدرسه مقطع راهنمائی‬          ‫زنان وزارت آموزش و پرورش‪ ،‬آمارهای‬                                                                                       ‫لیسانس به شهرمان بازگشتم و ارتباط‬
‫سنتی به تحصیل رنگ باخته و مردم‬          ‫ندارد‪ .‬مدرس ‌ههای موجود نیز به شدت‬        ‫سازما ‌نهایجهانیخودداریمسئولان‬                                                                                          ‫زیادی با هم نداشتیم‪ .‬یک روز قبل‬
‫آگا‌هتر شد‌هاند‪ .‬از اسماعیلیه تا اول‬                                              ‫آموزش و پرورش در ارائه آمار دختران‬                                                                                      ‫از حادثه او با من تماس گرفت و‬
‫کوت عبدالله ‪ 42‬کیلومتر فاصله است‪،‬‬                         ‫فرسوده هستند‪.‬‬           ‫بازمانده از تحصیل و‪ ....‬خبر از وجود‬                                                                                     ‫خواست یکدیگر را ببینیم‪.‬ساعاتی از‬
‫چه کسی قبول م ‌یکند دختر ‪ 13‬ساله‬        ‫امیر باوی رئیس شورای روستای‬                                                                                                                                       ‫حضورم در خان ‌هاش نگذشته بود که‬
                                        ‫اسماعیلیه در بخش سویسه از توابع‬                  ‫چالشی در این زمینه م ‌یدهد‪.‬‬                                                                                      ‫دختری به او تلفن کرد و یاسر به من‬
  ‫بدون سرویس این مسیر را بپیماید‪.‬‬       ‫اهواز دلیل اصلی بازماندن دختران‬           ‫به تازگی «فاضل خمیسی» رئیس‬                                                                                              ‫گفت آن دختر از کارکنان بیمارستان‬
‫امامقلی صادقی عضو شورای اسلامی‬          ‫از تحصیل را کمبود فضای آموزشی‬             ‫اداره آموزش و پرورش ناحیه چهار‬                                                                                          ‫است‪ .‬از او خواستم درباره آن دختر‬
‫بخش چلو به جمعیتی بیش از ‪15‬‬             ‫م ‌یداند‪ .‬او م ‌یگوید‪ :‬دختران اینجا به‬    ‫در نشستی در دفتر یکی از نمایندگان‬                                                                                       ‫و تلفنش بگوید که طفره رفت‪،‬‬
‫هزار نفر در شهرستان اندیکا نیز معتقد‬    ‫زور تا کلاس پنجم م ‌یرسند‪ .‬بسیاری‬         ‫مجلس گفت‪ :‬در بعضی مناطق ایران از‬
‫است در این بخش دبیرستان و مدرسه‬         ‫از روستاها مدرسه راهنمائی ندارند‪،‬‬         ‫بین هر چهار دختر یک دختر موفق به‬           ‫تعداد دختران‬                          ‫در بیست ثانیه سهیلا را خفه کردم‬
‫راهنمائی دخترانه وجود ندارد و این‬       ‫پسر و دختر هم در کلا ‌سها مختلط‬
‫مشکلباعثترکتحصیلدان ‌شآموزان‬            ‫هستند و بسیاری راضی نم ‌یشوند‬                       ‫رسیدن به دیپلم م ‌یشود‪.‬‬        ‫بازمانده از تحصیل‬                       ‫از ترس جسدش را داخل ماشین‬              ‫شوهر جوانی به نام هوشنگ که به‬
‫دختر شده است‪ .‬مختلط بودن مدارس‬                                                    ‫جوادکاظ ‌منس ‌بالباجینمایندهمردم‬                                                 ‫انداختم و آن را در جاده چالوس رها‬      ‫اتهام قتل سهیلا همسرش زندانی‬
‫راهنمائی و نبود دبیرستان دخترانه در‬                                               ‫اهواز در مجلس شورای اسلامی هم‬              ‫‪ 2‬برابر پسران‬                                                                ‫است این هفته در جریان محاکمه‬
‫این بخش و فاصله روستاها با مرکز‬                                                   ‫گفته‪ :‬دختران در برخی مناطق استان‬                                                                            ‫کردم‪.‬‬       ‫خود گفت به همسرم مشکوک بودم‬
‫شهرستان هر سال باعث ترک تحصیل‬                                                     ‫خوزستان به خاطر نداشتن مدرسه‬            ‫لیلی نظرپور کارشناس و مسئول‬              ‫پلیس جسد سهیلا را پیدا کرد‪،‬‬            ‫به همین جهت در یک لحظه عصبانی‬
‫تعدادی از دان ‌شآموزان دختر م ‌یشود‪.‬‬                                              ‫راهنمائی و ممنوعیت رفتن به نقاط‬         ‫امور بانوان اداره کل آموزش و پرورش‬       ‫هوشنگ به قاضی گفت‪ :‬قصدم کشتن‬           ‫شدم گلویش را فشار دادم و در عرض‬
‫بارها این مشکل به مسئولان مربوطه‬                                                  ‫دیگر برای تحصیل گریه م ‌یکنند‪.‬‬          ‫استان م ‌یگوید‪ :‬دلایل مختلفی برای‬        ‫سهیلا نبود‪ ،‬اگر م ‌یخواستم او را‬       ‫بیست ثانیه جان سپرد‪.‬هوشنگ به‬
‫گزارش شده اما متأسفانه چار‌های‬                                                    ‫ناظران‪ ،‬دلایل مختلفی را علت‬             ‫بازماندن دختران از تحصیل وجود‬            ‫بکشم باید مثل ‌هاش م ‌یکردم اما باور‬   ‫دادگاه گفت‪ :‬روز حادثه سهیلا را‬
‫اساسی برای حل این معضل اندیشیده‬                                                   ‫«بازماندن از تحصیل» دختران‬              ‫دارد و متأسفانه آمار دختران بازمانده‬     ‫کنید او زن خوبی برای من و بچ ‌هام‬      ‫دیدم که از اتومبیلی پیاده شد از او‬
‫نشده است‪ .‬مدرسه راهنمائی مختلط با‬                                                 ‫م ‌یدانند‪ .‬برخی مشکلات اقتصادی‬          ‫از تحصیل دو برابر پسرها است‪.‬وی‬           ‫نبود‪ .‬روز حادثه از روی عصبانیت‬         ‫پرسیدم ماشین متعلق به چه کسی‬
‫بافت اجتماعی منطقه سازگار نیست و‬                                                  ‫را بهانه م ‌یکنند و بعضی نبود فضای‬      ‫م ‌یگوید‪ :‬دختران بنا به دلایل مختلف‬      ‫گردنش را گرفتم‪ ،‬سهیلا قو ‌یتر از‬       ‫است جواب داد به تو ربطی ندارد؛ به‬
‫انتظار داریم مسئولان با در نظر گرفتن‬                                              ‫آموزشی و امکانات برای رفت و آمد‬         ‫از جمله مشکلات اقتصادی‪ ،‬کمبود‬            ‫این حر ‌فها بود که در مدت زمان‬         ‫شدت عصبانی شدم و برای بیست‬
‫حساسی ‌تهاپیگیرحلمشکلاتباشند‪.‬‬                                                     ‫دخترها بین روستاها و عد‌های هم‬          ‫فضاهای آموزشی‪ ،‬مشکلات اجتماعی‪،‬‬           ‫چند ثانیه به آسانی تسلیم مرگ شود‪.‬‬      ‫ثانیه دستم را دور گردنش انداختم‬
‫دهیار بخش مرکزی چلو نیز در این‬                                                    ‫بافت سنتی جامعه را از عوامل بازدارنده‬   ‫زندگی در مناطق صع ‌بالعبور و‪ ....‬از‬      ‫اما باور کنید مواد مخدر او را از پا‬    ‫ناگهان متوجه شدم مرده است‪،‬‬
‫باره توضیح م ‌یدهد‪ :‬وضعیت برخی‬                                                    ‫تحصیل دختران م ‌یدانند‪ .‬دختران‬          ‫درس خواندن محروم م ‌یشوند‪ .‬سال‬
‫مدارس این بخش نابسامان است و‬                                                      ‫بازمانده از تحصیل نیز دلایل متفاوتی‬     ‫گذشته تفاهم نامه بین خانم ملاوردی‬                             ‫درآورده بود‪.‬‬
‫دان ‌شآموزان در مدارس کپری سال‬                                                                                            ‫معاون امور زنان ریاست جمهوری و‬
‫تحصیلی گذشته‪ ،‬واحد آموزش عشایر‬          ‫مرده در سردخانه زنده شد‬                                                           ‫وزارت آموزش و پرورش در مورد جلب‬
‫آلایکا ساختمانی را برای تحصیل‬                                                                                             ‫دختران بازمانده از تحصیل در دوره‬
‫دان ‌شآموزان دختر در این بخش تعیین‬      ‫که در سردخانه بودند مرا بیرون‬             ‫=رئیس دانشکده پزشکی‬                     ‫ابتدائی بسته شد و ما توانستیم ‪222‬‬        ‫دامادباآچارمادروخواهرهمسرشراکشت‬
‫کرد که به دلیل وضعیت نامساعد آن‪،‬‬            ‫آوردند و به بخش منتقلم کردند‪.‬‬                                                 ‫دختر را در مقطع دبستان جذب کنیم‬
‫اولیا راضی به تحصیل دان ‌شآموزان‬                                                  ‫مراغه‪ :‬این اتفاق در همه‬                 ‫این طرح را در شهرهای حمیدیه‪،‬‬             ‫رفت اما چیزی نگفتم و سکوت کردم‬         ‫داماد خانواده که مد ‌تها نقشه‬
                                        ‫خسرو که کارمند بازنشسته وزارت‬                                                     ‫ماهشهر‪ ،‬رامشیر‪ ،‬سوسنگرد‪ ،‬بستان‬           ‫بعد همراه او به خانه مادرم رفتیم و با‬  ‫سرقت پول نقد و جواهرات مادرزنش‬
            ‫خود در این فضا نشدند‪.‬‬       ‫کشاورزی است و شش فرزند دارد‬                        ‫جای دنیا م ‌یافتد!‬             ‫و شادگان اجرا کردیم برای برخی‬            ‫جسد وی روب ‌هرو شدیم در این لحظه‬       ‫را م ‌یکشید یکی از ش ‌بهای این‬
‫روستاها در این بخش پراکنده‬              ‫گفت‪ :‬آن شب وقتی از مراسم ختم‬                                                      ‫دان ‌شآموزان نیازمند نیز لواز ‌مالتحریر‬  ‫سکوت خود را شکستم و به پلیس‬            ‫هفته به خانه او رفت و از وی خواست‬
‫هستند و دان ‌شآموزان دختر در این‬        ‫باجناقم به خانه برگشتم احساس‬              ‫در بیمارستان شهر مراغه در ایران‬         ‫و پوشاک خریدیم‪ .‬وظیفه امور بانوان‬        ‫گفتم شوهرم را دستگیر کنید او قاتل‬      ‫طلاهای خود را به او بدهد‪ .‬داماد ‪45‬‬
‫منطقه به حد نصاب نم ‌یرسند که‬           ‫دردی شدید در سین ‌هام کردم به‬             ‫چند روز پیش مرد بیماری که به‬            ‫نظارت است و امسال سعی م ‌یکنیم‬           ‫است‪ .‬پلیس شوهرم را بازداشت کرد و‬       ‫ساله که نامش اعلام نشده وقتی با‬
‫مدرسه دخترانه داشته باشند‪ .‬سال‬          ‫اتفاق همسرم به بیمارستان رفتیم‬            ‫بخش اورژانس مراجعه کرده بود مرده‬        ‫فرهن ‌گسازیکنیمکهمسئولانبهاین‬            ‫خوشبختانه وی پس از چند ساعت به‬         ‫مقاومت مادرزن روبرو شد با آچار‬
‫‪ 1390‬مدرسه راهنمائی دخترانه در‬          ‫ولی به محض رسیدن به بیمارستان‬             ‫اعلام شد و به سردخانه منتقل گردید‪.‬‬      ‫موضوع حساسیت بیشتر نشان دهند‪.‬‬                                                   ‫لول ‌هکشی چند ضربه به سر او زد و‬
‫مرکز بخش دایر شد اما به دلیل نبود‬       ‫از هوش رفتم تا آنکه در سردخانه به‬         ‫این مرد ‪ 68‬ساله که خسرو نام دارد‬        ‫نظرپور م ‌یگوید‪ :‬آمار دقیقی از‬                            ‫قتل اعتراف کرد‪.‬‬       ‫او را کشت در این هنگام دختر دیگر‬
‫همکاری و استقبال نکردن خانواد‌هها‬                                                 ‫به اتفاق همسرش به دلیل ناراحتی‬          ‫بازماندگان از تحصیل ندارم‪ ،‬برای‬                                                 ‫مقتول متوجه قتل مادرش م ‌یشود‬
                                                              ‫هوش آمدم‪.‬‬           ‫قلبی به یکی از بیمارستا ‌نهای شهر‬       ‫موفقیت در جذب این افراد باید‬                                                    ‫که داماد او را نیز با همان آچار به قتل‬
        ‫یک سال بیشتر دوام نداشت‪.‬‬        ‫همسرم بعدا به من گفت؛ آن شب‬               ‫رفتند اما بعد از معاینات اولیه او را‬    ‫سازما ‌نها ما را یاری کنند‪ ،‬شهرداری و‬                                           ‫م ‌یرساند‪ .‬همسر داماد قاتل به پلیس‬
                                        ‫وقتی به بیمارستان رسیدیم از هوش‬           ‫با آمبولانس به بیمارستان مجهزتری‬        ‫کمیته امداد نقش مهمی در این فرایند‬                                              ‫گفت شب حادثه برای شام در خانه‬
                                        ‫رفتی دو پرستار ماساژ قلب به تو‬                                                    ‫م ‌یتوانند داشته باشند‪ .‬شهرداری و‬                                               ‫مادرم هشترود بودیم‪ .‬پس از صرف‬
                                        ‫دادند اما فایده نداشت بعد یک خانم‬                                ‫فرستادند‪.‬‬        ‫کمیته امداد و‪ ....‬باید کمک کنند تا‬                                              ‫شام به خان ‌همان در تهران رفتیم‬
                                        ‫دکتر معاین ‌هات کرد و گفت بیمار تمام‬      ‫در بیمارستان دومی حال وی رو‬             ‫دان ‌شآموز بازمانده از تحصیل را بتوانیم‬                                         ‫صبح زود به محض رسیدن به منزل‪،‬‬
                                        ‫کرده است و پیکر او را به سردخانه‬          ‫به وخامت گذاشت و ناگهان از هوش‬          ‫جذب کنیم و به درس برگردند باید‬                                                  ‫شوهرم به حمام رفت و لبا ‌سهای‬
                                                                                  ‫رفت عملیات احیای قلب ب ‌ینتیجه‬          ‫برای اولیا فرهن ‌گسازی شود حتی‬                                                  ‫خود را شست که من به وی شک‬
                                                                   ‫ببرید‪.‬‬         ‫ماند و پزشک کشیک بعد از معاینه‬          ‫مدیران مدارس نیز در این زمینه باید‬                                              ‫کردم چون این کار وی غیرعادی‬
                                        ‫ساعاتی بعد شخصی از بیمارستان به‬           ‫او را فوت شده اعلام کرد و پیکر وی‬                                                                                       ‫بود چند ساعت بعد از هشترود زنگ‬
                                        ‫من تلفن کرد و گفت شوهر شما زنده‬           ‫به سردخانه انتقال یافت‪ ،‬ولی پس از‬                         ‫وارد عمل شوند‪.‬‬                                                ‫زدند و جریان کشته شدن مادرم را‬
                                        ‫شده است البته فکر کردم شوخی‬                                                                                                                                       ‫گفتند در همان اول شکم به شوهرم‬
                                        ‫م ‌یکند اما واقعیت داشت‪ .‬خسرو‬                ‫دقایقی در سردخانه به هوش آمد‪.‬‬
                                        ‫گفت چند روز بعد به بیمارستان تبریز‬        ‫وی بعدا گفت وقتی حالم بهتر شد‬
                                        ‫رفتیم روی قلبم عمل جراحی انجام‬            ‫و خواستم از جایم برخیزم سرم به‬
                                        ‫شد‪ .‬رئیس دانشکده پزشکی مراغه‬              ‫آهن سرد و سفتی که سقف کشوی‬
                                        ‫درباره این حادثه گفته است این اتفاق‬       ‫سردخانه بود برخورد و وحشت زده‬
                                                                                  ‫شروع به داد و فریاد کردم‪ .‬مأمورانی‬
                                                 ‫در همه جای دنیا م ‌یافتد‪.‬‬
   6   7   8   9   10   11   12   13   14   15   16