مازیار قویدل- شاهنامه که به باور این پژوهشگر میوه رسیده و برگزیده فرهنگ مردمان ایرانی است، کار و کنش و بینش و کوششها را بر پایه “رای، داد و خرد” و همچنین گزینش انسانی استوار میسازد.
بخش ۲۱: با رای و رایزنی جهان را از بدیها بشوییم تا بتوانیم درگاهی در خور بر پای داریم
جهان از بدیهـا بشویـم به رای
پس آنگه کنم درگهی گـرد پــای
تهمورس دیوبند سی سال پادشاهی میکند.
در این پیوند در نوشتارهای پیشین، مداراجویی و سپس پدافند کیومرسی و یا یابشهای هوشنگی که از آن میان افروختن آتش و دانهکاری و آبیاری باشد را دیدیم و برای نمونه دریافتیم راه افروختن آتش، رازگشایی ارزشمندی است که به دست انسان و کوشش خردورزانه او به سامان میرسد ، و استاد سخن آن را در خور پرستاری و به ویژه، کار بخردان میداند:
بگفتا فروغیست این ایزدی
پرستید باید اگر بخردی
استاد سخن که از سویی، میهن را دربند خرافات دینمداران زورمدار و زورمداران دینمدار میبیند و باید سخن را در پوشش و با رمز و راز بگوید، و از سویی دیگر، گسترش شادی و همدلی و همراهی را، راه مبارزه با یورشگران اندوهپراکن یافته است، از هر انگیزهای برای شادیپراکنی بهره میگیرد تا نگذارد اندوهِ اهریمنی، ایرانیان را در کام خود فرو برد و آنان را به خمودی و افسردگی که خواست دشمن است بکشاند. بر این پایه، در جا به جای شاهنامه و رویدادهایش، یادآور جشن و شادی آن هم با گروه میشود تا نیرنگی را که تازیان برای فرافکنی و دورسازی ایرانیان از یکدیگر به کار برده و خمودگی و افسردگی را جایگزین جنبش و کوشش و شادمانی کردهاند، ناکارآمد ساخته و از میان بردارد:
شب آمد برافروخت آتش چو کوه
همان شاه در گِرد او با گروه
فردوسی نه تنها شادی میپراکند که شادمانی در کنار گروه که به همدلی و همداستانی میرسد را چاره ساز میداند، و با گرز سخن به زیربنای حرامدانی نوشیدن می و باده میتازد و نوشش همراه با کوشش و شادمانی را در کنار یکدیگر میستاید:
یکی جشن کرد آن شب و بـاده خَورد
سده نام آن جشن فرخنده کرد
اینک ببینیم استاد سخن و شاهنامه، چه پیشکشِ فرهنگی دیگری را در داستان تهمورس به ارمغان میآورد:
پسر بُد مـراو را یکی هوشمند
گرانمایه تهمــورس دیوبنــــد
با درگذشتن “هوشنگِ با رای و هنگ” که:
زمانه ندادش زمانی درنگ
شد آن شاه هوشنگ با رای و هنگ
فرزند جایگزین شدهاش نیز هوشمند و گرانمایه است و درخور نشستن بر تخت پادشاهی ایران زمین:
بیامد به تخت پـدر بَـر نشست
به شاهی کمر بَرمیان بَر ببست
همه موبدان را ز لشکر بخواند
به خوبی چه مایه سُخنها برانـد
و پس از اینکه پادشاهی و جایگزینی خودر را گوشزد میشود، برنامههایش را برای آنان روشن میسازد:
چنین گفت کامـروز تخت و کلاه
مرا زیبد این تاج و گرز و سپـاه
جهان از بدیها بشویـم به رای
پس آنگه کنم درگهی گـرد پــای
او پیشدرآمد برپا کردن درگاه خود را، شستن جهان از بدیها، آن هم با رای میشناساند. رای و رایزنی بر پایه فر و فرهنگ ایرانی، ارزش فرخندهایست که با یورش مولایان و خلیفههای تازی از میان رفته و به جای آن حکمهای دینی و فرمانها و قانونهای آسمانی روان است. روشی که به هیچ روی با فرهنگ ایرانی سازگاری ندارد و فردوسی باید آن را به گونهای به مردمانش یادآوری نماید، که جان بر سر آن کار ننهد. برای همین برپای داشتن درگاه که هر کشور و فرمانروایی بدان نیازمند میباشد را، دور داشتن بدیها، با رای و رایزنی گوشزد میشود:
جهان از بدیها بشویم به رای
پس آنگه کنم درگهی گـرد پــای
و برای روشن شدن روش کارش نیز میافزاید:
ز هـر جــای کـوتــه کنم دست دیـو
که من بود خواهم جهان را خدیــو
و برای کنار زدن دیوان و دیوانهکاریهاشان نیز برنامه دارد و آن آشکارکردن و جایگزینی کارهای سودمند به جای کارهای دیوی است:
هر آن چیــز کانــدر جهان سودمند
کنــم آشکـــارا گشــایـــم ز بنـــــد
دوره تهمورس، دوره آزمایشی رشتن و دوره جمشید آموزش و به کار بستن آن است. سخنان شاه تهمورس همانند گفتههای بی پشتوانه و شعارگونه سیاستمداران امروزی نیست و باید به کار بسته شوند که او شاه است و شهریار:
پس از پشت میش و بره پشم و موی
بـُـریــد و بـه رشتــن نهـادند روی
به کوشش ازو کرد پوشش به جای
به گستــردنی بُد هــم او رهنمـای
ز پویندگــان هــر چـه بـُد نیک رو
خورش کردشان سبزه و کاه و جو
رمنـــده ددان را همـــه بنگریـــد
سیه گوش و یوز از میان برگـُزید
به چاره بیاوردش از دشت و کـوه
به بنـد آمـدنـد آنکــه بـُد زان گـروه
ز مرغان مر آن را که بد نیک ساز
چـو بـاز و چو شاهیـن گردن فـراز
کوششهای شاهی، نه تنها نوآوری دارد که با ارزشگذاری به همه باشندگان بر روی زمین، که با دانش و بینش پیشرفته امروزی و ارجگذاری به هر جانداری میباشد نیز همراه و سازگار است:
بیــاورد و آموختـنشـــان گـرفـت
جهانـی بــدو مـانــده انــدر شگفت
بفرمودشـــان تا نوازنــد گـَـــرم
نخوانندشــان جـز به آواز نــرم
یادآور میشود، کسانی که با گاوان شیره و مرغان تخمگذار و همانند آنها سر و کار دارند، میدانند بدرفتاری و نامهربانی با آنها، از اندازه شیردهی و یا شمار تخمگذاری آنها میکاهد و این نگاه سازگار با دانش امروزی، آن هم در چند هزار سال پیش از این، توانمندی و کاربرد فرا زمانی این فرهنگ را به نمایش میگذارد. با این روش، کارها دنبال میشود و:
چو این کرده شد ماکیان و خروس
کجـا بـر خـــروشـــد گه زخم کوس
بیــاورد و یکسـر چنان چون سزید
نهفتــه همـــه سودمنـــدی گـُـزیــد
در این بخش و در دنباله سخن، همچون هنگام جشن سده که نیایش و ستایش با شاددمانی و افروختن آتش نه با کشتن و قربانی کردن برپای داشته:
جهاندار پیش جهان آفرین
نیایش همیکرد و خواند آفرین
که او را فروغی چنین هدیه داد
همین آتش آنگاه قبله نهاد
بگفتا فروغیست این ایزدی
پرستید باید اگر بخردی
ستایش همراه با شادی ستوده میشود. استادِ سخن همواره و درهمه جا این گونه روشِ ستایش و نیایش را با زبانی شیرین و رسا و روانی هرچه بیشتر یادآور میشود و بدون اینکه جان خود را در دسترس گزند دینمداران زورمدار و بیگانه با فرهنگ ایرانی بگذارد، با زبان بی زبانی ایرانیان را به آیین فرخنده و ارزشمند خود که دوری از قربانی کردن است فرا میخواند:
چنین گفت کاین را ستایش کنید
جهان آفرین را نیایش کنید
کـه او دادمان بر ددان دستگاه
ستایش مراو را که بنمود راه
و با این روش خردمندانه، قربانی کردن را دور میزند و با نگرش به اینکه پیشتر:
بفرمودشان تا نوازند گـَرم
نخوانندشان جز به آواز نرم
ایران زمینیان را به ستایش و نوازش دیگر جانداران همزی خود فرا میخواند و راهنما میشود.
پرداختن به دیگرکارهای تهمورس شاه به نوشتاری دیگر سپرده میشود.
۳۱ اوت ۲۰۱۵
[بخش یک] [بخش دو] [بخش سه] [بخش چهار] [ادامه بخش چهار] [بخش پنج] [بخش شش] [بخش هفت] [بخش هشت] [بخش نهم] [بخش دهم] [بخش یازدهم] [بخش دوازدهم] [بخش سیزدهم] [بخش چهاردهم] [بخش پانزدهم] [بخش شانزده] [بخش هفده] [بخش هژده] [بخش نوزده] [بخش بیست]