نسل زِد؛ ایران‌سازانی نیازمند به بستر مناسب در محیط کسب و کار (بخش دو)

- نخستین مرحله آموزش رسمی در مدارس آغاز می‌شود و مدارس ایران از سال 57 و پس از استقرار جمهوری اسلامی با تغییرات ساختاری و محتوایی بر پایه ایدئولوژی جمهوری اسلامی روبرو شدند. نظام آموزش و پرورش در ایران سال‌هاست بجای اینکه محلی برای پرورش استعدادها و آموزش به کودکان برای ساختن آینده کشور و پیشبرد حوزه‌های مختلف علمی و اقتصادی و خدماتی کشور باشد، به محلی برای تزریق ایدئولوژی حکومت با هدف تربیت افرادی در خدمت اُمت اسلام و آماده برای جهاد در پیشبرد و توسعه نگاه ایدئولوژیک جمهوری اسلامی و صدور انقلاب تبدیل شده است.

سه شنبه ۲۳ خرداد ۱۴۰۲ برابر با ۱۳ ژوئن ۲۰۲۳


این گزارش تحقیقی توسط روشنک آسترکی کارشناس اقتصادی و همکار کیهان لندن برای اندیشکده «پروژه ققنوس ایران» تهیه شده که در چند بخش در اختیار علاقمندان قرار می‌گیرد.

بخش دو
نسل زِد در ایران

نسل زد در ایران هرچند به دلیل روابط گسترده با دنیا، دارای ویژگی‌های مشترکی با هم‌نسلان خود در جهان است اما همزمان به دلیل تجربیات ویژه در حوزه اجتماعی، اقتصادی، آموزشی و سیاسی زیر سایه حکمرانی جمهوری اسلامی، تفاوت‌هایی نیز با هم‌نسلان در دیگر کشورها دارد.

اعتراضات سراسری در ایران وارد دوازدهمین روز خود شده است و حضور زنان و دختران جوان نیز در این اعتراضات بسیار پررنگ است

نسلی زد در ایران با رانت و فساد ساختاری، اقتصادی همواره توأم با رکود تورمی، روابط بین‌الملی ناپایدار ایران با دیگر کشورها و اثرات سوء آن بر زندگی شهروندان، فاصله عمیق میان دولت و ملت و پتانسیل اعتراضی- انقلابی در جامعه، دگردیسی اجتماعی ایرانیان درون کشور به دلیل تناقضات فرهنگی با فشارهای ایدوئولوژیک حکومت روبرو بوده است. نسل زد در ایران اما چندان اسیر سیاست‌گذاری جریانات حکومتی نبوده است؛ اصلاح‌طلبان اگر توانستند بر دو نسل پپیشتر از اواسط دهه هفتاد تا پایان دهه ۸۰ اثرگذار باشند و دست‌کم برای دوره‌هایی نسل‌های پیشتر از نسل زد را با خود همراه کنند اما در تشکیل پایگاه اجتماعی متشکل از نسل زد ناکام ماندند.

هرچند در دیگر کشورها نسل زد را چندان علاقمند به مشارکت فعال در تحولات سیاسی ارزیابی نمی‌کنند اما حضور سیاسی نسل زد ایرانی در اعتراضات با شعار «اصلاح‌طلب اصولگرا دیگه تمومه ماجرا» در اعتراضات دی‌ماه ۹۶ و از تجمع دانشجویان دانشگاه تهران آغاز شد که مرزبندی شفاف با همه جناحین جمهوری اسلامی را به نمایش گذاشت.

این مرزبندی با کلیّت جمهوری اسلامی همواره شفاف و روشن ادامه یافت بطوری که در اعتراضاتی که از شهریور ۱۴۰۱ آغاز شده به اوج رسید و جنبش دانشجویی و دانش‌آموزی ایران نقش محوری در اعتراضات داشته و ساختارشکنانه‌ترین اعتراضات را برگزار و تندترین شعارها را سر دادند.

هرچند در برخی کشورها عدم داشتن عِرق ملی در میان نسل زد مطرح است، در ایران اما تجربه‌ی زیست در یک حکومت اُمت‌محورِ ضدملی سبب شده نسل زد بخشی از موج بیداری ملی برای عبور از جمهوری اسلامی و تکیه به عِرق ملی برای بازسازی دوباره کشور و بازیابی دوباره هویت از جمله هویت فردی خود باشد.

پس از جنبش ملی علیه جمهوری اسلامی که از شهریور ۱۴۰۱ و در پی جان باختن مهسا امینی به دلیل ضرب و جرح نیروهای گشت ارشاد آغاز شد، نهادهای امنیتی نظام تلاش کردند که نشانه‌های برجسته این اعتراضات را که همچنان از پتانسیل‌های مهم براندازی برای مخالفان به کار می‌رود انکار کنند. یکی از مهمترین ویژگی‌های اعتراضات ماه‌های گذشته در ایران که به ویژه از سوی نسل جوان برجسته بود تأکید آنها بر نام ایران، و مفهوم وطن و میهن در کنار آزادی بود. سرودهای «ای ایران» و «وطنم» در دانشگاه‌ها از سوی دانشجویان نسل زد، تولید محتوای اعتراضی از جمله ترانه‌هایی با تأکید بر مفاهیم ملی، برافراشته شدن پرچم شیروخورشید در اعتراضات درون کشور از سوی جوانان نسل زد از جمله مصادیق توجه ویژه این نسل به میهن ومیهن‌دوستی است.

از سوی دیگر مطالعات صورت گرفته بر روی نسل زد در اکثر کشورها بیانگر اینست که کنش‌های این نسل همواره بر محور «هویت فردی» است و با چنین پیش‌فرضی، نقش‌آفرینی جنبش دانش‌آموزی و جنبش دانشجویی در اعتراضات انقلابی نیمه دوم سال ۱۴۰۱ خورشیدی، شگفت‌آور و بی‌پاسخ می‌نمود.

در توضیح حضور محوری نسل زد در جنبش انقلابی اخیر، باید گفت که جمهوری اسلامی تمام ابعاد زندگی و حیات شهروندان ایران در حوزه فردی، اجتماعی، خصوصی و عمومی را زیر رصد قرار داده و به عناوین مختلف در این محورهای زندگی شهروندان مداخله می‌کند.

از دید نسل زد، نوع پوشش و سبک زندگی شخصی به عنوان بخشی از هویت فردی قابل توجه ویژه است و این نسل سال‌هاست با سرکوب ابعاد مختلف هویت فردی خود از سوی جمهوری اسلامی روبروست. جرقه اعتراضات شهریور ۱۴۰۱ با قتل حکومتی مهسا امینی توسط نیروهای گشت ارشاد زده شد؛ پوشش مهسا، دخالت در نوع پوشش او و تجاوزی به حریم فردی او که به ضرب و جرح مأموران، به کما رفتن و در نهایت جان باختن مهسا منجر شد توانست خشم انباشته این نسل از دخالت‌های پی‌ در پی حکومت در سبک زندگی و انکار «هویت فردی» را که برای این نسل اهمیت ویژه‌ای دارد به صورت انفجاری رها کند و آنها با ایجاد یک هویت جمعی در جریان اعتراضات، برای بازیابی هویت فردی خود، با دست خالی اما شجاعانه در مقابل نیروهای حکومتی ایستادند.

در نگاهی کلان‌تر، با پیروزی جنبش ملی که از شهریور ۱۴۰۱ آغاز شده و همچنان ادامه دارد، این نسل که در حال حاضر در دبیرستان و دانشگاه مشغول تحصیل هستند یا به تازگی وارد بازار کار شده‌اند، به عنوان بخش مهمی از ایران‌سازان خواهند بود که قرار است حوزه‌های مختلف اقتصادی، زیست‌محیطی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی را پیش ببرند.

پرسش اما اینجاست که با توجه به تفاوت‌های آشکار این نسل با نسل‌های گذشته، چقدر برای آموزش و آماده‌سازی این نسل برنامه‌ریزی و عمل شده است؟ چالش‌ها برای حضور موثر و با بهره‌وری بالای این نسل در روند بازسازی ایران کجاست و چگونه می‌توان برای جبران بی‌تفاوتی جمهوری اسلامی به این نسل مهم، از هم‌اکنون، آماده شد و بسترهای لازم را فراهم کرد؟

برای پاسخ به چنین پرسش‌هایی می‌توان دو بخش محوریِ «آموزش» و «فضای کسب‌ و کار» را مورد بررسی قرار داد تا خلاءها و کمبودها شناسایی شده و بتوان و پیشنهاداتی برای متناسب‌سازی فضای آموزش و کسب‌ و کار برای این نسل ارائه داد.

نسل زِد؛ ایران‌سازانی نیازمند به بستر مناسب در محیط کسب و کار (بخش یک)

آموزش نسل زد در ایران

نخستین مرحله آموزش رسمی در مدارس آغاز می‌شود و مدارس ایران از سال ۵۷ و پس از استقرار جمهوری اسلامی با تغییرات ساختاری و محتوایی بر پایه ایدئولوژی جمهوری اسلامی روبرو شدند. نظام آموزش و پرورش در ایران سال‌هاست بجای اینکه محلی برای پرورش استعدادها و آموزش به کودکان برای ساختن آینده کشور و پیشبرد حوزه‌های مختلف علمی و اقتصادی و خدماتی کشور باشد، به محلی برای تزریق ایدئولوژی حکومت با هدف تربیت افرادی در خدمت اُمت اسلام و آماده برای جهاد در پیشبرد و توسعه نگاه ایدئولوژیک جمهوری اسلامی و صدور انقلاب تبدیل شده است. تفاوت تعریف از آموزش در سال‌های پیش و پس از انقلاب تا آنجا بود که پس از استقرار جمهوری اسلامی مصرع «توانا بود هر که دانا بود» سروده فرودوسی از ابتدای دروس درسی حذف و بجای آن جمله «تعلیم و تعلم عبادت است» منسوب به روح‌الله خمینی جایگزین شد و بدین ترتیب ایدئولوژی شیعه‌محور جایگزین دانایی و عقل‌محور بودن در نظام آموزشی جمهوری اسلامی شد.

هرچند مدت‌هاست مشخص شده تغییر ساختار آموزش و پرورش نتوانسته از کودک- شهروندان ایرانی، اعضایی از پیکره‌ی اُمت اسلامیِ مد نظر جمهوری اسلامی بسازد، اما نبود سیاست‌گذاری و چشم‌انداز در حوزه آموزش، همچنان آسیبی جدی به شمار می‌رود. این آسیب در آموزش نسل زد را که نیازمند تغییرات ساختاری در شیوه، ابزارها و محتوای آموزشی، متناسب با خصوصیات این نسل هستند، می‌توان به عنوان تهدیدی جدی در زمینه آموزش تحلیل کرد؛ تهدیدی که همچنان برای نسل آلفا نیز وجود دارد.

نجات بهرامی تحلیلگر که خودش دو دهه سابقه آموزگاری در ایران داشته و برای مدتی معاون مرکز اطلاع‌رسانی و روابط عمومی وزارت آموزش و پرورش نیز بوده، معتقد است همخوانی و هماهنگی نظام آموزشی با خصوصیات و نیازهای نسل زد «فاجعه» و «بحران» است. او توضیح می‌دهد «از آنجا که در نظام آموزش و پرورش هیچ قدم اصولی‌ برداشته نمی‌شود در نتیجه درک درستی هم از نیازها و ویژگی‌های این نسل انجام نمی شود. یکی از اصلی‌ترین مسائل اینست که آنچه را ملزومات زندگی این نسل است و به اصطلاح نمی شود از آنها کند و جدا کرد، در محتوای آموزشی یا فوق برنامه‌ها نمی‌آورند؛ یعنی نظام آموزشی جمهوری اسلامی هیچ تلاشی نکرده تا به این نسل نزدیک شود یا حتی در بین آنها اعتمادسازی کند.»

نجات بهرامی معتقد است که «خیلی بخواهیم در زمینه محتوا و نظام آموزشی ذره‌بین دست بگیریم می‌بینیم پس از سال‌ها، یک درس به عنوان «سواد رسانه» به دروس دبیرستان اضافه شده؛ گفته شده علت افزودن این درس هم این بوده که این نسل با رسانه زاده و بزرگ شده و حالا با چنین درسی اعتماد متقابلی بین حکومت و این نسل ایجاد کرده و آنچه را می‌خواهیم کم‌کم به آنها القاء می‌کنیم. وقتی از این درس بعد از کلی تبلیغات رونمایی کردند دیدیم در کتابی که قرار است به نوجوانان دبیرستانی آموزش داده شود، همان نگاه، رویکرد و سخنان ایدئولوژیک سران جمهوری اسلامی درباره «فضای مجازی» گنجانده شده است. یعنی بیش از آگاه‌سازی، هدفِ هیولاسازی و ترساندن از رسانه در این کتاب دنبال شده است. از سوی دیگر محتوای آموزشی دروس اصولا ضد این نسل است. یعنی محتوای دروس در نظام آموزشی جمهوری اسلامی اساسا ضد پرسشگری، ضد ارتباط متقابل است و مبنی بر روی منبر رفتن است. دروس پرورشی و برنامه‌های فوق برنامه مدارس و هر چیزی به نظام آموزشی مرتبط است هیچ سنخیتی با نگاه، انتظارات و ویژگی‌های نسل زد ندارد.»

این آموزگار پیشین تأکید کرده که «سن دبیرستان یک سنی است که آنجا دیگر باید استعدادیابی به ثمر بنشیند و هر دانش‌آموزی به سوی علائق‌اش سوق داده شود. در مجموع ما در این چهار دهه آن نگاه کلی و استراتژیکی را که تصمیم‌سازان هر کشور باید در سطح ملی برای آینده کشور ترسیم کنند که مثلا اقتصاد این کشور قرار است طی سال‌های آینده مبتی بر تکنولوژی باشد، صنعت باشد، یا توریسم باشد، نداشتیم. هر دفعه بر مبنای سخنرانی‌ها و تصمیمات یک‌شبه مسئولان یک چیزی در ایران اولویت می‌شده و می‌شود. در سطح مدارس هم وضعیت بحرانی‌تر است. یعنی ارتباطی بین مدرسه، بخش صنعت، بخش توریسم، بخش خدمات وجود ندارد. با اینکه ما مخصوصا در سال‌های گذشته و از یک دهه پیش یک هجوم سرسام‌آور به رشته‌های مهندسی در دانشگاه داشتیم و طبیعتا دانش‌آموزان زیادی رشته ریاضی فیزیک را انتخاب می‌کردند تا بتوانند در کنکور برای رشته‌های مهندسی اقدام کنند، اما می‌بینیم در دبیرستان‌، هیچ ارتباطی میان دروس و علوم نظری، با دروس تئوریک نبوده. در کلاس درس یک چارچوب بسته کلاس و تخته سیاه یا وایت بُرد بود و معلم محتوا را به صورت ذهنی به دانش‌آموزان آموزش می داد و دانش‌آموزان رها می‌شدند. در حالی که می بینیم در کشوری مثل آلمان که بر پایه صنعت و تکنولوژی است، مثلا شرکت زیمنس روی دانش‌آموزان سرمایه‌گذاری کرده و در مدارس زیمنس برای دانش‌آموز از ابتدا رابطه موثری میان بخش تئوری و صنعت وجود دارد و ارتباط ناگسستنی میان دانش تئوری و عملی ایجاد می‌شود. در ایران اما حتی در سطوح بسیار پایین مثلا در سطح کشاورزی که از ابتدا مورد تأکید سران جمهوری اسلامی بوده و آن ساختار کشاورزی که محیط زیست و منابع آبی را به نابودی می‌کشاند هم در دبیرستان‌ها هیچ ارتباطی میان دروس و بخش عملی وجود ندارد. قبلا چندین طرح از جمله طرح‌ کاد وجود داشت که یک روز در هفته دانش‌آموزان بجای کلاس درس، در حوزه‌های مختلف تولیدی، هنری و صنعتی مشغول می‌شدند؛ بعد دوباره جمهوری اسلامی خواست که هنرستان‌ها که در گذشته بخشی از نظام آموزشی بودند را احیا کند که به خاطر نبود استراتژی کلان و چشم‌انداز از سوی حاکمیت، و نبود امکانات اولیه که هیچ کارگاهی تجهیز نشد و دوباره به یک چارچوب کلاس درس خلاصه شد، و این طرح به این ترتیب در عمل موفق نبود. در نهایت دانش‌آموز در ایران اگر خانواده‌ی باسواد و آگاهی داشته باشد، ممکن است یک رشته را در دانشگاه انتخاب کند که بتواند برایش شغل ایجاد کند اما متأسفانه در حال حاضر بالای ۹۰ درصد از دانش‌آموزان در شهرهای بزرگ صرفا برای راه یافتن به دانشگاه‌های خوب و در نهایت تقاضا برای دانشگاه‌های دیگر کشورها و اکثرا در چند رشته خاص تربیت می‌کنند بدون آنکه در نظر بگیرند این رشته‌ها برای آینده کشور مورد نیاز است یا نه.»

نبود درک و شناخت درستی از نسل زد اما جدا از اثرات مستقیم منفی بر آنها در نظام آموزشی و از نظر محتوای آموزشی، بطور غیرمستقیم نیز اثراتی منفی بر خود دانش‌آموزان دارد. نجات بهرامی در اینباره توضح داده که «به دلیل تفاوت سبک زندگی و ظاهر و استایل نوجوانان نسل زد بسیاری از آموزگاران و معلمان پرورشی تصور می‌کردند که این بچه‌ها «غیرنرمال» هستند و مشکلات حاد دارند و احتمالا دچار یک بحران اخلاقی هستند. بعد می‌دیدیم دانش‌آموزی که با چنین قضاوتی از سوی کادر مدرسه روبرو شده، مدل مویی دارد که معمول نیست، یا با موسیقی آشنایی دارد و گوش می‌کند که این موسیقی را معلم تا الان نشنیده است، یا یک عادت‌ها، رفتارها یا آواز خواندن‌ها یا تیپ زدن و لباس پوشیدن این نوجوانان برای اکثر کسانی که اطرافش هستند، غیرعادی به نظر می‌رسد.»

نجات بهرامی معتقد است ناآگاهی نظام آموزشی نسبت به ویژگی‌های نسل زد در کنار نبود ارتباط موثر میان والدین و مدرسه سبب پریشان‌احوالی والدین هم شده است چون بسیاری از والدین به ویژه در اقشار سنتی نیز قضاوت‌هایی مشابه نسبت به فرزند نوجوان خود داشته و وقتی به مدرسه مراجعه می‌کنند با قضاوت‌هایی یکسان و حتی شدیدتر از سوی کادر مدرسه نسبت به «غیرعادی» و «انحراف» فرزندشان روبرو می‌شوند.

این کارشناس آموزش پیشنهاد می‌دهد نظام آموزشی در ایران باید بطور کلی متحول شود و تغییر کند. نگاه ایدئولوژیک ازتنظیم محتوای درسی حذف، دروس مدرسه بر اساس استانداردهای آموزشی به‌روز شود و در مجموع محتوای درسی بر اساس سیاست‌گذاری توسعه‌ی کشور و نیازسنجی‌های بخش‌های مختلف اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی تنظیم شود. در آنسو رابطه بین والدین و مدرسه نیز نیازمند یک تحول بنیادین است. والدین باید ارتباط مستمر با مدرسه داشته باشند و بخشی از پیشبرد برنامه‌های آموزشی بوده و در روند اقدامات و تصمیمات مدارس سهیم باشند. ارتباط میان والدین و مدرسه می‌تواند به شکل موثری در افزایش بهره‌وری نظام آموزش و پرورش دانش‌آموزان  نقش‌آفرین باشد.

مشکلات در سطح آموزش عالی و در دانشگاه‌ها نیز ادامه پیدا می‌کند؛ جمهوری اسلامی از ابتدا با «انقلاب فرهنگی» شالوده علم‌محور را که بر اساس نیازسنجی در کشور در دوره پهلوی در دانشگاه‌ها بنا نهاده شده بود، بهم ریخت. جدا از آنکه در قالب انقلاب فرهنگی و در همه سال‌های پس از آن بسیاری از اساتید دانشگاه به دلیل نگاه غیر ایدئولوژیک و همسو با جمهوری اسلامی از تدریس و آموزش کنار گذاشته شدند. محتوای دروس به ویژه در رشته‌های علوم انسانی دستخوش تحولاتی هم‌راستا با نگاه ایدئولوژیک جمهوری اسلامی شد و ذهن پرسشگر دانشجویان سرکوب گشت و فرهنگ مدرک‌محوری توسعه یافت. ساختار فاسد جمهوری اسلامی محیط‌های دانشگاهی‌ را هم بی‌بهره نگذاشته و گذراندن دروس با پرداخت رشوه و خرید و فروش پایان‌نامه‌های دانشگاهی رواج دارد.

از سوی دیگر ظرفیت رشته‌های تحصیلی در دانشگاه‌ها هیچ تناسبی با نیازهای کشور نداشته و در حالی که ایران در برخی رشته‌های تحصیلی با کمبود متخصص روبروست در برخی رشته‌ها نیز موجی از فارغ‌التحصیلان بیکار وجود دارد. نگاه سرکوبگرانه و امنیتی از ابتدای انقلاب با شکل‌گیری بخش‌هایی چون «حراست»، «انجمن اسلامی» و «بسیج» در دانشگاه‌ها تثبیت شد و همواره دانشجویان از جمله اقشاری بوده و هستند که زیر فشار امنیتی و قضایی جمهوری اسلامی قرار دارند.

عدم بازنگری در فضای دانشگاه‌ها چه از نظر علمی و تغییرات در امکانات و تجهیزات، و چه از نظر امنیتی بودن فضای دانشگاه با ذهن کنجکاو، جستجوگر، مستقل و واقع‌گرای نسل زد هیچ تناسبی ندارد.

[ادامه دارد]   [بخش یک]

 

برای امتیاز دادن به این مطلب لطفا روی ستاره‌ها کلیک کنید.

توجه: وقتی با ماوس روی ستاره‌ها حرکت می‌کنید، یک ستاره زرد یعنی یک امتیاز و پنج ستاره زرد یعنی پنج امتیاز!

تعداد آرا: ۵ / معدل امتیاز: ۵

کسی تا به حال به این مطلب امتیاز نداده! شما اولین نفر باشید

لینک کوتاه شده این نوشته:
https://kayhan.london/?p=322239