ب. بینیاز (داریوش) – در جهان شگفتانگیزی زندگی میکنیم، جهانی که به ما این امکان را میدهد، شبِ تاریک را چونان روز روشن به مردم بقبولانیم و به جای شمع به آنها عینکِ آفتابی بفروشیم. جهانِ شگفتانگیزیست…
… و سنگینیِ غیرقابل تحملِ این جهانِ شگفتانگیز آنجاست که نخبگان نیز در دستکاری افکار و آراء همدست هستند. سخنرانیِ نوید کرمانی در ۱۸ اکتبر ۲۰۱۵ به مناسبتِ دریافتِ جایزهی صلح کتابفروشان آلمان، از این دست «شگفتی»هاست.
همهی سخنرانیِ کرمانی بر این هستهی فکریاش بنا شده است:
«در سال ۱۹۸۸ مشغول تحصل در رشتهی شرقشناسی شدم، موضوعاتی که روی آنها کار میکردم، قرآن و شعر بود. … هیچ چیز، مطلقاً هیچ چیز در فرهنگِ دینی این اسلام جدید دیده نمیشود که اندکی شبیه آن چیزهایی باشد که من میشناسم و بتوانند بر انسان تأثیر شگرف بگذارند؛ آری، ما دیگر با آن ژرفای کتابهای مقدس که من در دوران تحصلام با آنها روبرو شدم، مواجه نیستیم. من از معماری اسلامی، هنر اسلامی، علم موسیقی اسلامی حرف نمیزنم – اینها هم دیگر وجود ندارند … »(۱)
سنگِ بنای سخنرانی نوید کرمانی بر این است که «اسلام جدید»، ربطی به اسلام واقعی ندارد زیرا اسلام واقعی، اسلام شعر، هنر، موسیقی، معماری و … بوده است. بنا بر این شگفتانگیز نیست که او به این نتیجه میرسد که: «اغلب گفته میشود که اسلام هم باید از درون آتشِ روشنگری بگذرد و مدرنیته باید بتواند بر سنت غلبه کند. ولی این اندکی سادهنگری است زیرا میدانیم که گذشتهی اسلام سرشار از روشنگری بوده و نوشتههای دینی سنتی هم مدرنتر تأویل میشدند تا گفتمانهای امروزی. گوته و پروست، لسینگ و جویس که دیوانه نبودند این چنین مجذوب فرهنگِ اسلامی بشوند.» سخنران سرانجام نتیجه میگیرد که: «شاید بتوان گفت که مسئله اسلام نه سنت بلکه گسست از سنت است، یعنی از دست دادن این حافظهی فرهنگی، یعنی فراموش کردن تمدنش.» البته این که چطور میشود «حافظهی فرهنگی» پربار اسلامی به ورطهی چنین بربریتی بیفتد جای پرسش دارد!
نوید کرمانی دکترایش را در سال ۱۹۹۹ با عنوان «خدا زیباست. تجربهی زیباشناختیِ قرآن» به نگارش در آورد(۲). مارکوس گروس در رسالهای با عنوانِ «راههای نوین پژوهش قرآن» در بخشِ «زیبایی ادعایی قرآن»، کتابِ کرمانی را مورد نقد قرار داده و نشان میدهد، کسی مانند کرمانی که به «تلاوت قرآن» این چنین جنبهی زیباشناختی موسیقیایی میدهد از دانش موسیقی تهی میباشد. گروس مینویسد: «کشیدن مصنوعیِ حروفِ بیصدا و تکواجها برای چند ثانیه و خواندن آهنگین آنها را میتوان عملاً برای هر متنی انجام داد و آن را “موسیقیایی” کرد.»(۳) این تشخیص کاملاً درست است زیرا میتوان هر متن فارسی، آلمانی، چینی و غیره را مانند قرآن تلاوت کرد و این هم اصلاً ربطی به زیبایی این یا آن متن ندارد.
اشاره بالا برای نشان دادن شالودهی فکری کرمانی بوده است. نوک حملهی کرمانی در سخنرانیاش پس از دریافت جایزه، ابتدا متوجه «دیکتاتورهای سکولار» است که با زور و سرنیزه «کشف حجاب» کردند، البته بدون آن که اشارهای به جمهوری اسلامی بکند که این «دیکتاتوری دینی» نیز با زور و سرنیزه زنان را مجبور به حجاب کرده است. او از «بربرها»ی بینام و نشانی سخن میگوید که آثار باستانی را منفجر میکنند، او از عربستان سعودی و شرکایش انتقاد میکند، ولی با سخن نگفتن خود از رژیم اسلامی ایران، توطئهی سکوت میکند. کرمانی معتقد است که باید ما به اسلام گذشتگانمان- احتمالا اسلام زمان عباسیان- برگردیم، زیرا آن اسلام واقعاً «روشنگر»، «مدرن»، «هنردوست»، «موسیقیدوست» و … بود. او معتقد به «روشنگری» در دین اسلام نیست و به همین دلیل هم با مفهوم روشنگری دینی چندان سر سازگاری ندارد. او ما را با نامهای بزرگی مانند گوته، پروست و لسینگ که «مجذوب» فرهنگِ اسلامی بودند میترساند و میخواهد به ما بگوید که: شما دیگه کی هستید؟ یعنی فکر میکنید از این بزرگان علم و ادب هم بزرگتر و آگاهتر هستید؟
آری! گوته، پروست و لسینگ هیچ از اسلام نمیدانستند، نظرات گوته در بسیاری از حوزههای علمی اشتباه بوده (مانند نظریهاش دربارهی نور)(۴)، پروست و لیسنگ هم همین طور در زمینههای دیگر. ولی بدون شک، این انسانها، از یک سو فرهیخته بودند ولی از سوی دیگر نه کامل بودند و نه نقدناپذیر. این تفکر دینیِ ناپرسشگر است که دست به بُتسازی میزند، و سرانجام بُتها را به چکشی تبدیل میکند که بتواند آن را بر سر مرتدان و دیگراندیشان فرود آورد.
۱- سخنرانی نوید کرمانی. در: http://hessenschau.de/kultur/kermani-rede-bei-friedenspreis-vergabe-im-wortlaut,kermani-rede-friedenspreis-100.html
۲- Kermani, N. (1999). Gott ist schön. Das ästhetische Erleben des Koran. München 1999
۳- Groß, M. (2010). Neue Wege der Koranforschung aus vergleichender sprach- und kulturwissenschaftlicher Sicht (458 – 617). In: Der frühe Islam. Karl-Heinz Ohlig (Hg.)
۴- گوته مانند دکارت بر این باور بود که نور سفید، نور خالص و ناب است. این نظریه که اصلاً به دکارت برمیگردد توسط نیوتن با آزمایش (منشور) باطل شد. نیوتن نشان داد که نور سفید، ناخالص است و از نورهای دیگر (رنگهای دیگر) ترکیب شده است. نیوتن نظرات خود را در کتابش به نام «علم نور» (Opticks) عرضه کرد.