Page 13 - (کیهان لندن - سال سى و هشتم ـ شماره ۳۵۲ (دوره جديد
P. 13

‫صفحه ‪13‬ـ ‪ Page 13‬ـ شماره ‪1818‬‬
‫جمعه ‪ ۴‬تا پنجشنبه ‪ ۱۰‬مارس ‪2۰22‬‬

                          ‫مرغ سحر ناله سر کن!‬                                                                                                                                                              ‫مردان و زنان‬
                                                                                                                                                                                                           ‫معروف جهان‬
                                                                              ‫«قصیده» هم ریشه «قصد» است‪.‬‬                ‫توماس ادیسون‬                                                                        ‫در واپسین‬
                                                                              ‫وقتی به شاعری میگویند «قصیده‬                                                                                                ‫لحظات عمر چه‬
                          ‫ملکالشعرای بهار‬                                     ‫سرا»‪ ،‬یعنی شعرش وسیلهای بود برای‬          ‫زد‪« :‬همه ثروت و دارایی من در ازای یک‬     ‫و اطلاع داد که شخصی برای دیدارش‬          ‫جملاتی بر زبان‬
                                                                              ‫رسیدن به مقصودش‪ .‬دیگر شعر چنین‬                                     ‫لحظه زمان!»‬     ‫آمده است‪ .‬این بانوی رو به مرگ‪ ،‬به‬
‫نمیدانم آیا وصیتی در کار بوده یا نه‬     ‫بیدل‪ /‬شرح هجران مختصر کن» نه تنها‬     ‫شاعری آن منظوم موزون تراشیدهای‬                                                     ‫خدمتکارش گفت که این جملات را روی‬            ‫آوردند؟‬
‫ولی سنگ سفید را که میبینی‪ ،‬انگار‬        ‫شرح هجرانش را ندیدند‪ ،‬احساس «مرغ‬      ‫نیست که شرح وصال و فراق دهد‪ ،‬که‬           ‫=«ویلیامپورتر»نویسندهمشهورکه‬             ‫کاغذی بنویسد و به دست شخصی که‬
‫ملکالشعرا بهار با آن چهره تکیده و شق‬    ‫بیدل» بودن هم بهشان دست داد؛ همین‬     ‫اگر ملکالشعرای بهار میخواست شعر آن‬        ‫میلیونها نفر در سراسر جهان داستانهای‬                                             ‫شاید اکثر شما داستان آخرین‬
‫و رقاش ایستاده باشد جلوی رویت‪ ،‬از‬       ‫«مختصر کردن» را بهانه کردند و نصف‬     ‫چنانی بگوید که میرفت لنگه اجدادش‬          ‫کوتاه او را با نام مستعار «اوهنری»‬                 ‫برای ملاقات او آمده‪ ،‬بدهد‪:‬‬    ‫لحظات زندگی «ارشمیدس» فیلسوف‬
‫پشت عینک نگاهت کرده و بیصدا نجوا‬        ‫شعرش را چیدند‪ .‬دیگر کسی ندانست‬                                                  ‫خواندهاند‪ ،‬در بستر مرگ‪ ،‬دستان دوست‬       ‫ـ کنتش «روئن» ضمن تقدیم‬                 ‫و ریاضیدان برجسته یونانی را شنیده‬
‫کند‪« :‬حافظ این قصه درازست‪ ،‬به قرآن‬      ‫که اینها همه مقدمه است که بگوید‪« :‬از‬                   ‫حریرفروش میشد!‬           ‫نزدیک خود را که کنارش ایستاده بود‪،‬‬       ‫احترامات خود‪ ،‬از دیدار شما پوزش‬         ‫باشید‪ .‬او در حالی که تمام اهالی شهر‬
                                        ‫پی دزدی‪ ،‬وطن و دین بهانه شد‪ /‬دیده‬     ‫بماند که «محمدتقی ملکالشعرای‬              ‫فشرد‪ .‬چند لحظه هیچ صدایی به جز‬           ‫میطلبد‪ ،‬زیرا با مرگ وعده ملاقات دارد!!‬  ‫میگریختند‪ ،‬نشسته بود و مشغول حل‬
                     ‫که مپرس ‪»...‬‬       ‫تر کن!‪ /‬جور مالک‪ ،‬ظلم ارباب‪ /‬زارع از‬  ‫بهار» فقط قصیده هم نگفته‪« ،‬کارنامه‬        ‫طنیننفسهایششنیدهنشدتاسرانجام‬                                                     ‫کردن یک مسأله ریاضی بود که دشمن‬
             ‫***‬                        ‫غم گشته بیتاب ‪ /‬ساغر اغنیا پر میناب‬   ‫زندان»اش مثنوی است‪« ،‬من نگویم که‬                                                   ‫= «جیمز اسمیتسون» بنیانگذار‬             ‫بر او ظاهر شد و ارشمیدس گفت‪« :‬کنار‬
‫محمدتقي صبوری ملک الشعراء‬               ‫‪ /‬جام ما پر ز خون جگر شد‪ /‬ای دل تنگ‬   ‫مرا از قفس آزاد کنید» او غزل است‪،‬‬                     ‫این نویسنده مشهور گفت‪:‬‬       ‫مؤسسه جهانی «اسمیتسون» در‬               ‫برو تا گرمی آفتاب بر من بتابد‪ ».‬اما سرباز‬
‫متخلص به «بهار» (مشهد ‪ ۱2۶۶‬ش‪-‬‬           ‫ناله سر کن‪ /‬از مساوات صرفنظر کن»‪.‬‬     ‫«مرغ چمن ناله سر کن» او ترانه است و‬                                                ‫واشنگتن از برخی جهات مردی عجیب‬          ‫دشمننه تنهاکنارنرفتبلکه او راکشت!‬
‫تهران ‪ ۱33۰‬ش) فرزند میرزا محمد‬          ‫آرامگاهش توی باغ ظهیرالدوله (دربند‬    ‫‪ ...‬ولی مثنوی و ترانه و غزلش هم تماماً‬    ‫ـ «چارلی میترسم در تاریکی به‬             ‫بود و تا واپسین لحظات عمر‪ ،‬شوخ طبعی‬     ‫به جز او بسیاری از شخصیتهای‬
‫کاظم صبوري ملک الشعراي آستان‬            ‫تهران) است‪ .‬بر خلاف شاعران دیگر ـ‬     ‫قصیدهاند؛ همهشان وسیلهای هستند‬                                   ‫خانه بروم!»‬       ‫خود را حفظ کرد‪ .‬او که پزشکان نتوانسته‬   ‫معروف در سرتاسر جهان نیز پیش‬
‫قدس رضوي‪ ،‬از کودکي به سرودن شعر‬         ‫که چند بیتی برای بعد از بودنشان کنار‬  ‫برای گفتن از آزادی‪ ،‬صلح و برابری و‬                                                 ‫بودند بیماری مرگبارش را تشخیص‬           ‫از مرگ جملاتی به زبان آوردهاند که‬
‫روي آورد و در هیجده سالگي‪ ،‬پس از‬        ‫گذاشتهاند ـ روی سنگ سفید مرمرش‬        ‫همه آنچه که «بهار»‪ ۶5‬سال سهمیهاش‬          ‫=«جانباریمور»هنرپیشهآمریکایی‬             ‫دهند‪ ،‬وقتی احساس کرد که زندگیش‬
‫فوت پدر لقب ملک الشعرایي را به فرمان‬    ‫هم هیچ چیز نوشته نشده است‪ .‬به نظر‬     ‫از زندگی را وقف آن کرد؛ برایش زندان‬       ‫نیز یکی از چهرههای معروفی بود که تا‬      ‫رو به پایان است به پزشکانش گفت‪:‬‬              ‫خواندن آنها خالی از لطف نیست‪:‬‬
‫مظفرالدین شاه دریافت کرد‪ .‬در دوران‬      ‫بعید میآید که اتفاقی باشد‪ ،‬گرچه‬       ‫رفت و تبعید شد ولی آرام ننشست؛ چه‬         ‫آخرین لحظات زندگی شوخ طبعیاش را‬          ‫«از شما میخواهم که جسد مرا تشریح‬        ‫=«توماس ادیسون» مخترع نامدار‬
‫جواني به آزادي خواهان پیوست و با‬                                              ‫در زمان قاجار و چه پهلوی اول‪ .‬او تا جایی‬  ‫حفظکرد‪.‬اوپیشازمرگساعتهادرحال‬             ‫کنید تا بفهمید چه مرگم بوده است‪ .‬من‬     ‫جهان‪ ،‬یکی از چهرههایی است که‬
‫ورود به صحنـۀ سیاست تبعیدها‪ ،‬زندانها‬                                          ‫که میتوانست نوشت و سرود و آگاهی‬           ‫اغماء بود‪ ،‬ولی زمانی که چشمان خود را‬     ‫به خاطر شما میمیرم تا بتوانید علت را‬    ‫کمتر کسی او را نمیشناسد‪ .‬این مخترع‬
‫و محرومیتها دید و نیز تا حد وکالت و‬                                           ‫داد‪ .‬روزنامه «نوبهار»اش را در مشهد‬        ‫باز کرد‪ ،‬نیشخندی زد و به دوستان خود‬                                              ‫بزرگ هنگامی که لحظات آخر عمرش‬
‫وزارت پیش رفت‪ .‬بعدها از سیاست کناره‬                                           ‫توقیف کردند‪« ،‬تازه بهار» را راه انداخت؛‬   ‫که با قیافه غمزدهای بالای سر او ایستاده‬                          ‫کشف کنید!»‪.‬‬     ‫را میگذراند‪ ،‬در حالی که در بستر مرگ‬
‫گرفت و به استادي دانشکدۀ ادبیات‬                                               ‫آن را هم بستند؛ دوباره «نوبهار» را ـ این‬                                                                                   ‫به آرامی درد میکشید‪ ،‬حالتی داشت‬
‫برگزیده شد‪ .‬بهار به زبانهاي فارسي‪،‬‬                                            ‫بار در تهران ـ راه انداخت‪ .‬چند دورهای‬                              ‫بودند‪ ،‬گفت‪:‬‬     ‫= «آن بولین» دومین همسر‬                 ‫که گویی به خواب عمیقی فرو رفته‬
‫عربي و پهلوي آشنا بود و در سرودن‬                                              ‫که به مجلس راه پیدا کرد‪ ،‬آن قدر موی‬                                                ‫هنری هشتم پادشاه انگلستان‪،‬‬              ‫است‪ .‬در این لحظات سکوت سنگینی‬
‫انواع شعر دست داشت‪ ،‬اما قصیده را به‬                                                                                     ‫ـ دوستان من‪ ،‬ناراحت نباشید‪،‬‬              ‫وقتی محکوم به مرگ شد‪ ،‬به یکی‬            ‫بر فضای اتاق سنگینی میکرد و فقط‬
‫سبک خراساني با مهارت و استادي مي‬                                                 ‫دماغ شد که به فکر ترورش افتادند‪.‬‬       ‫امیدوارم به زودی شما را در آن دنیا‬       ‫از دوستانش که به شدت اشک‬                ‫صدای نفسهای منقطع ادیسون به گوش‬
‫سرود تا جایي که او را آخرین قصیده‬                                             ‫آنها هم تا جایی که از دستشان بر‬                                                                                            ‫میرسید‪ .‬اما او ناگهان از جا برخاست و‬
‫سراي بزرگ شعر فارسي شمرده اند‪ .‬از‬                                             ‫میآمد‪ ،‬مختصرش کردند‪ .‬به ترانهاش‬                                 ‫ملاقات کنم‪.‬‬                         ‫میریخت‪ ،‬گفت‪:‬‬
‫او گذشته از دیوان شعر آثار گرانقدري در‬                                        ‫هم رحم نکردند‪ .‬بهار گفته بود‪« :‬مرغ‬        ‫= «توماس هابز» فیلسوف‬                    ‫ـ شجاع باش‪ .‬خوشبختانه جلاد بسیار‬                                  ‫نشست‪.‬‬
‫زمینـۀ تحقیقات ادبي برجاي مانده است‪.‬‬                                                                                    ‫انگلیسی که در زمان خود از احترام‬                                                 ‫سپس لحظاتی چند به نقطهای در‬
‫از آن جمله است‪ :‬سبک شناسي (در سه‬                                                                                        ‫خاصی برخوردار بود‪ ،‬هنگام مرگ‬                ‫ماهر است و گردن من بسیار باریک!‬      ‫برابرش خیره شد‪ .‬آنگاه رو به همسرش‬
‫جلد)‪ ،‬تصحیح تاریخ سیستان تصحیح‬                                                                                                                                                                           ‫کرد و گفت‪« :‬تعجب میکنم! آنجا خیلی‬
           ‫مجمل التواریخ و القصص‪.‬‬                                                                                                                   ‫گفت‪:‬‬         ‫= «کوئین الیزابت اول» ملکه‬
                                                                                                                        ‫ـ اکنون خود را برای آخرین سفر‬            ‫انگلستان‪ ،‬وقتی در بستر مرگ بود‪،‬‬                              ‫قشنگ است!»‬
                                                                                                                        ‫طولانی خویش آماده میسازم ‪ ...‬جهشی‬        ‫مردم در دستههای مختلف زانو زده و‬        ‫این مخترع بزرگ بیهیچ توضیحی‬
                                                                                                                                                                 ‫برای سلامتیاش ادعا میکردند‪ .‬بهترین‬
                                                                                                                                           ‫در میان تاریکی‪.‬‬       ‫و حاذقترین پزشکان نیز بر بالین ملکه‬        ‫لحظاتی بعد دیده از جهان فروبست‪.‬‬
                                                                                                                                                                 ‫حاضر بودند‪ ،‬ولی مرگ هر لحظه به ملکه‬
                                                                                                                        ‫=دکتر «ساموئل گارت» پزشک‬                 ‫نزدیکتر میشد‪ .‬وقتی «کوئین الیزابت»‬      ‫=«کنتس روئن» بانوی مبادی آدابی‬
                                                                                                                        ‫مشهورانگلیسیهنگاممرگبههمکاران‬            ‫مرگ را اجتناب ناپذیر دید‪ ،‬در حالی که‬    ‫که به خاطر سادگی و صمیمیتش شهرت‬
                                                                                                                        ‫پزشک خود که اطراف بستر او ازدحام‬         ‫مشت خود را با ناتوانی تکان میداد فریاد‬  ‫داشت‪ ،‬وقتی پایان زندگیش فرا رسید‪،‬‬

                                                                                                                                            ‫کرده بودند‪ ،‬گفت‪:‬‬                                                            ‫درون بستر دراز کشید‪.‬‬

                                                                                                                        ‫ـ آقایان‪ ،‬لطفاً کنار بروید و بگذارید به‬                                          ‫در این اثنا خدمتکارش وارد اتاق شد‬
                                                                                                                                         ‫طور طبیعی بمیرم!‬

‫‪45‬‬                                         ‫‪1‬‬

‫‪1۲‬‬                                                ‫‪5‬‬
                                                                            ‫(سودوکو)‬
     ‫‪۷‬‬
                                                                                                                        ‫‪ 15 14 13 1۲ 11 1۰ 9 8 ۷ ۶ 5 4 3 ۲ 1‬عمودی‪:‬‬
                          ‫‪49‬‬
                                                  ‫‪۷5‬‬                                                                    ‫‪۱‬ـ از فیلمسازان پیشگام ایران و سازندۀ‬                                                            ‫‪1‬‬
‫‪۲‬‬                         ‫‪93‬‬                  ‫‪5‬‬                                                                           ‫«دختر لر» و «شیرین و فرهاد»‬                                                                    ‫‪۲‬‬
                                                                                       ‫‪13‬‬                                                                                                                                ‫‪3‬‬
‫‪38‬‬                                                                                                                      ‫‪2‬ـ گلی است ـ حرف همراهی ـ‬
                                                         ‫‪134‬‬                                                                                   ‫مساوات‬
                                                                                                                        ‫‪3‬ـ از شعرای معروف و نوپرداز ایران‬
    ‫‪5839‬‬                                      ‫‪۲‬‬           ‫‪۲‬‬                                                                                    ‫ـ رفوزه‬                                                                   ‫‪4‬‬
                                                                                                                                                                                                                         ‫‪5‬‬
     ‫‪۶‬‬                                                                          ‫‪۶‬‬                                           ‫‪ ۴‬ـ موی گردن حیوانات ـ امریه‬                                                                 ‫‪۶‬‬
                                                                ‫‪۲1‬‬                                                                   ‫‪ 5‬ـ زننده ـ قطار شتر‬
                                                                                                                        ‫‪ ۶‬ـ از فوتبالیستهای معروف و قدیمی‬
‫‪۲3۶‬‬                                     ‫‪5‬‬                                                                                 ‫و کاپیتان پیشین تیم ملی ایران‬                                                                  ‫‪۷‬‬
                                                                                                                                                                                                                         ‫‪8‬‬
                                   ‫عمودی‪:‬‬         ‫‪11 1۰ 9 8 ۷ ۶ 5 4 3 ۲ 1‬‬                                               ‫‪ ۷‬ـ از وسایل موسیقی ـ معمولا سر میز‬                                                              ‫‪9‬‬
                          ‫‪۱‬ـ از نویسندگان معروف‬                                                                         ‫صبحانه است ـ رودخانهای در اروپا‬
                                                                                                         ‫‪1‬‬                    ‫‪ ۸‬ـ خداحافظی ـ نوعی سنگ‬                                                                    ‫‪1۰‬‬
            ‫و کناره‬                    ‫روس‬                                                                              ‫‪ ۹‬ـ طریق ـ بنیادها و تشکیلات ـ مادر‬
‫‪ ۸‬ـ موجودی افسانهای‬       ‫‪ 2‬ـ معشوق و یار ـ از‬                                             ‫‪۲‬‬                                                                                                                             ‫‪11‬‬
‫ـ قسمتی از صورت ـ‬                                                                                                         ‫‪ ۱۰‬ـ مددکار ـ توان ـ عکسالعمل‬                                                                  ‫‪1۲‬‬
                              ‫وسایل نقلیه آبی‬                                              ‫‪3‬‬                              ‫‪ ۱۱‬ـ حیوانی است ـ از روی بچگی‬
           ‫سرزمین‬         ‫‪3‬ـ درختی است ـ مدرک‬                                                                           ‫‪ ۱2‬ـ از هنرپیشگان معروف و قدیمی‬                                                                  ‫‪13‬‬
‫‪ ۹‬ـ از شعرای نوپرداز و‬    ‫تحصیلات دانشگاهی‬
                                                                                           ‫‪4‬‬                                ‫تئاتر ایران ـ ورزشی است‬                                                                      ‫‪14‬‬
         ‫فقید ایران‬              ‫‪ ۴‬ـ تله ـ آماده‬                                                                        ‫‪۱3‬ـ مجموعه شعر ـ سنگی است‬                                                                        ‫‪15‬‬
‫‪ ۱۰‬ـ مایه حیات ـ فلزی‬     ‫‪ 5‬ـ ا ز هنر پیشگا ن‬                                              ‫‪5‬‬
                          ‫قدیمی‪ ،‬فراموش‬                                                    ‫‪۶‬‬                             ‫‪ ۱۴‬ـ بیابان ـ مایه حیات ـ بلی‬
       ‫است ـ مژده‬         ‫ناشدنی و فقید ایران‬                                                                           ‫‪ ۱5‬ـ قسمتی از گیاه ـ از گلها ـ او‬
‫‪ ۱۱‬ـ آماده و مهیا ـ منزل‬                                                                                                ‫هم حرفهای دارد تولیدی و مرتبط‬                                                    ‫افقی‪:‬‬
                                      ‫ـ نازک‬                                                                                                ‫با کشاورزی‬
             ‫و مأوا‬       ‫‪ ۶‬ـ آوا ـ استوار ـ حرف‬                                           ‫‪۷‬‬                                                                     ‫‪۱‬ـ روزنامهنگار‪ ،‬مفسر‪ ،‬ملی کشتی آزاد که در‬
                                                                                                                                                                 ‫نو یسند ه و شا عر مسابقات جهانی سال‬
                                      ‫خطاب‬                                                 ‫‪8‬‬                                                                     ‫صاحبنام معاصر ایران ‪ ۱۹۶5‬در منچستر تیم‬
                          ‫‪ ۷‬ـ طرف چپ ـ ساحل‬                                                ‫‪9‬‬                                                                     ‫‪2‬ـ از عناصر اربعه ـ رجاء ـ ایران را به مقام قهرمانی‬
                                                                                                                                                                 ‫جهان رساند ـ استحکام‬                    ‫تکخال‬
                                                                                           ‫‪1۰‬‬                                                                    ‫‪3‬ـ شجاعت ـ آشوبگری ـ و استواری‬

                          ‫حل جدول شماره قبل‬                                                           ‫‪11‬‬                ‫حل جدول شماره قبل‬                        ‫‪ ۱3‬ـ مرطوب ـ واحد پولی‬                  ‫از ضمایر‬
                                                                                                                                                                 ‫‪۴‬ـ نجیب و سر بهراه ـ میوه است ـ از شهرهای مهم‬
                                                                                              ‫افقی‪:‬‬                                                              ‫عربستان سعودی ـ دعای‬                    ‫ـ از خشکبار‬
                                                                   ‫طبی‬            ‫‪۱‬ـ قائد اعظم پاکستان‬                                                           ‫‪ 5‬ـ قسمتی از صورت ـ تکرار زیر لب‬
                                                  ‫‪ ۷‬ـ از جنگافزارهای سنتی‬     ‫‪2‬ـ ویلونیست و موسیقی‬                                                               ‫‪ ۱۴‬ـ پایتخت کشوری است‬                   ‫یک حرف ـ مخارج‬
                                                                              ‫شناس صاحب نام و فقید‬                                                               ‫‪ ۶‬ـ یک دانه ـ پل ـ اشاره به ـ عنوانی برای آقایان ـ‬
                                                        ‫‪ ۸‬ـ سنگینی ـ جهل‬                                                                                         ‫مقصد نهایی رودخانه‬                      ‫دور ـ وی‬
                                                  ‫‪ ۹‬ـ نقل ـ شهری تاریخی‬                        ‫ایران‬                                                             ‫‪ ۷‬ـ از شهرهای کشور ما ـ ‪ ۱5‬ـ صفت وحوش ـ دیده‬
                                                                              ‫‪ 3‬ـ از ادوات استفهام ـ گلی‬                                                         ‫پدر فوتبال ایران شده‬
                                                                 ‫در عراق‬                                                                                                                                 ‫‪ ۸‬ـ اعتراض ـ دریاچهای‬
                                                  ‫‪ ۱۰‬ـ منسوب به یکی از‬                         ‫است‬                                                                                                       ‫در آسیا‬
                                                  ‫شهرهای ایران ـ رسم و‬        ‫‪ ۴‬ـ ظرفی است ـ حرکات و‬                                                                                                     ‫‪ ۹‬ـ شریف و دانا ـ بیرونقی‬
                                                                                                                                                                                                         ‫‪ ۱۰‬ـ خانه ـ عظمت و بزرگی‬
                                                                  ‫طریق‬                   ‫طریقه عمل‬
                                                  ‫‪ ۱۱‬ـ گریبان ـ همه را به‬     ‫‪ 5‬ـ علمی ا ست ـ ا ز‬
                                                  ‫کیش خود پندارد ـ روستا‬
                                                                                    ‫فراوردههای شیری‬
                                                                              ‫‪ ۶‬ـ زمینه ـ آرایش سنتی‬                                                                                                     ‫ـ جسد‬
                                                                                                                                                                                                         ‫‪ ۱۱‬ـ با استقامت ـ با قدرت‬
                                                                                            ‫ـ گیاهی‬                                                                                                      ‫‪ ۱2‬ـ مربی برجسته تیم‬
                                                                              ‫است با مصارف صنعتی و‬
   8   9   10   11   12   13   14   15   16   17   18