خاطرات عبدالرضا انصاری، دولتمرد پیشین، که چندی پیش از سوی انتشارات Ibex در آمریکا انتشار یافت،عنوان «دهمین مجلّد از مجموعه توسعه و عمران ایران» را بر خود دارد.
جمشید آموزگار، در پیشگفتار این کتاب مینویسد «در میان خاطرات گونه گونهای که تا کنون پراکنده شده، خاطره عبدالرضا انصاری از امتیازی ویژه برخوردار است چرا که با اصالتی کم همتا، دقتی در خور تحسین و بینظری سزاوار تمجید همراه است».
به جهت علاقمندی نسل جوان به ریشهها و عوامل سازندگی ایران در دوران پهلوی کیهان لندن طی چند هفته به بازنشر خاطرات عبدالرضا انصاری در گفتگو با غلامرضا افخمی میپردازد.
*****
[بخش۱] [بخش۲] [بخش۳] [بخش۴] [بخش۵] [بخش۶] [بخش۷] [بخش۸] [بخش۹] [بخش۱۰] [بخش۱۱] [بخش۱۲] [بخش۱۳] [بخش۱۴]
نتیجه بررسیهای این کارشناسان که با همکاری مسئولین شرکت فرش ایران انجام گرفت این بود که بهمنظور توسعهی صادرات پشم و فروش آن به قیمت مناسب در بازارهای جهان لازم است هرچه زودتر یک کارخانه پشمشویی و بستهبندی در ایران ایجاد شده و پشمهای صادراتی پس از شسته شدن و طبقهبندی در بستههای مناسب برای صدور آماده شود. برای تسریع در انجام این پروژه، ابتدا به سرعت طرح لازم تهیه گردید و پس از تهیه گزارش توجیهی و طی شدن مراحل تصویب در وزارت اقتصاد ملی و اصل چهار و «کمیته عالی وزرا»، بهصورت یک پروژه کامل برای اجرا آماده شد و از طرف وزارت اقتصاد ملی نیز آقای سلطان خلیل عامری یکی از مدیران شرکت فرش، به عنوان مجری ایرانی طرح معرفی گردید.
به دنبال این اقدامات، زمین مناسبی در کرج در کنار کارخانه سابق ذوب آهن از طرف دولت اختصاص داده شد و هزینهی خرید ماشینآلات و وسایل نیز از طرف اصل چهار تأمین گردید. همزمان با این کار، کلاسهای آموزشی برای تربیت کادر فنی و آماده کردن افراد در زمینههای مختلف صنعت پشم با کمک کارشناسان اصل چهار دائر شد بطوری که وقتی پس از حدود یک سال کارخانه آمادهی بهرهبرداری شد، توانستند در ظرف مدتی کوتاه مقادیر قابل ملاحظهای پشمهای صادراتی استاندارد شده به بازار عرضه کنند. این اقدام که برای اولین بار در ایران صورت میگرفت به نحو چشمگیری مورد توجه تجار پشم واقع شد و در ظرف مدت کوتاهی موضوع شستن پشم و استانداردیزه کردن و صدور آن در بستههای مناسب، جزء کارهای عادی قرار گرفت و نتایج بسیار مفیدی از اجرای این طرح به دست آمد.
از اقلام صادراتی دیگری که توسعهی آن مورد توجه قرار داشت خشکبار یعنی پسته، بادام و خرما بود که مقدار مختصری به اروپا و اکثراً به کشورهای همسایهی ایران در سطح بسیار محدودی صادر میگردید. مهمترین این اقلام خرما بود که محصول عمدهی مناطق جنوبی است. در آن زمان صدور خرما در پیتهای مصرفشدهی بنزین و یا سبدهای حصیری به پاکستان و بعضی کشورهای اطراف خلیج فارس انجام میگرفت و مقداری هم در بازارهای داخلی عرضه میگردید. تمیز نکردن محصولات و مخلوط بودن خرماهای مختلف در یک بسته و عدم رعایت اصول بهداشتی در موقع بستهبندی و داخل شدن خاک و خاشاک و حشرات در داخل بستههای خرمای محصول ایران باعث شده بود که بهای خرمای ایران در پایینترین سطح قیمت بازار قرار گیرد و زمانی که دیده میشد خرماهای محصول عراق در بستههای مناسب در بازارهای اروپا عرضه میشود، طبیعی بود که لازم است اقدام مؤثری در مورد بهبود وضع تولید و بستهبندی خرمای ایران انجام شود. بدینجهت با کمک اصل چهار مقدمات بازدید هیأتی از ایران به عراق برای بازدید تأسیسات تهیه و صدور خرما فراهم شد. در این هیأت چهار نفر عضویت داشتند که عبارت بودند از آقای عباسقلی اردلان و من و دو کارشناس آمریکایی در امور صنعتی و تجارت خارجی. مسافرت ما که بهمدت ده روز به طول انجامید ابتدا از بغداد شروع شد که در آنجا با کمک مأمورین سفارت آمریکا در عراق و مقامات مربوطهی عراقی ابتدا از تشکیلات اداری دولت عراق در امور تجارت و صادرات بازدید به عمل آمد و اطلاعاتی در مورد طرز کار آنها و بازارهای صادراتی کسب شد و سپس به منطقه جنوب عراق و بصره که اغلب نخلستانها و کارخانجات تمیز کردن و بستهبندی خرما در آنجا قرار دارد، عزیمت و از تعداد قابل ملاحظهی نخلستانها و کارخانههای بستهبندی بازدید کردیم و با نحوهی جمعآوری محصولات و طبقهبندی آنها و تمیز کردن و بستهبندی خرما آشنا شدیم و پس از خاتمهی بازدید، برای بررسی و مقایسهی وضعی که در ایران وجود داشت به خرمشهر رفتیم. در منطقه خرمشهر و آبادان که قسمت مهمی از نخلستانهای ایران در آنجا قرار دارد با همکاری مقامات ایرانی از نخلستانها و مراکز تولید خرما و نحوهی عمل آنها در مورد چیدن خرما و انبار کردن، دیدن کردیم. وضع جمعآوری و بستهبندی در این منطقه به قدری چندشآور و دلخراش بود که آقای اردلان و من حقیقتاً در مقابل این دو نفر آمریکایی که با ما بودند احساس شرم و خجالت کردیم.
اولا در مورد چیدن خرما در عراق، کارگران با اونیفورمهای ساده با کمک نردبان از درخت بالا رفته و خرماها را در کیسههایی که به دوش آویخته بودند میریختند و بعداً آن را به محفظههای فلزی که در پایین تعبیه شده بود منتقل میکردند و به این طریق از مخلوط شدن آن با خاک و خاشاک و سایر فضولات جلوگیری میشد و پس از آن توسط کامیونهایی این محفظهها به مرکز بستهبندی برای ضد عفونی شدن و سپس طبقهبندی برده میشد که در مرحلهی آخر بهوسیلهی ماشینآلات بسیار سادهای بهفرم بستههای مختلف آماده میگردید و برای فروش آماده میشد.
در ایران این عمل ساده به این صورت انجام میگرفت که کارگران نخلستان با لباسهای کثیف و پارهی محلی که نشانهی فقر آنها بود از درختهای نخل بالا میرفتند و با تکان دادن شاخهها و چیدن بعضی از آنها، خرماها به زمین میریختند و پس از اینکه تمام خرماها از درخت کنده میشد با استفاده از فرقانهایی آنها را جمعآوری و به آلونکهای گلی که در چند نقطهی نخلستان تعبیه شده بود و سقف نداشت منتقل میکردند و در آنجا انبار مینمودند و در کف این آلونکها سوراخی تعبیه شده بود که از این سوراخ شیرهی خرماها که در اثر انبار کردن روی هم خارج میشد با لولهای به خارج از آلونک هدایت شده و در کوزههایی ذخیره میگردید. بعداً خرماهای انبار شده را به پیتهای مصرفشدهی بنزین که در کنار آلونکها چیده شده بود منتقل میکردند و در بعضی نقاط بجای پیت حلبی از سبدهای حصیری که برای این کار بافته شده بود استفاده میشد و در بعضی نقاط دیدیم که برای جا دادن مقدار بیشتری خرما در سبدها از پاهای برهنهی خود استفاده میکردند.
مشاهده این وضع به خوبی نشان میداد که اصلاح آن بیشتر احتیاج به اصلاح روشها و نحوهی انجام کار و آموزش کارکنان و کارگران دارد و موضوع تهیه ماشینآلات و وسایل مدرن در مرحلههای بعدی است. مسئله دیگری که وجود داشت این بود که در محل برای اجرای طرح و پیگیری آن، مسئول دولتی مشخصی وجود نداشت که امور مربوطه در آن دفتر متمرکز و دنبال شود. پس از مراجعت به تهران و مذاکره با مقامات وزارت اقتصاد ملی قرار بر این شد که پیشنهادات اصلاحی از طرف اصل چهار تهیه و به وزارت اقتصاد ملی ارسال شود و مقامات آن وزارتخانه با همکاری بانک کشاورزی جهت تأمین کمک به تولیدکنندگان و اتاق بازرگانی خرمشهر که به اصلاح وضع صادرات خرما علاقمند شده بود، نسبت به تهیه ماشین آلات ضد عفونی کردن خرما و بستهبندی، اقدام لازم به عمل آورند و کارشناسان اصل چهار نیز با راهنماییهای فنی، مجریان مربوطه را یاری دهند. در این مورد بعضی از کارها به تدریج سر و صورتی گرفت و با علاقمند شدن تجار و مقامات محلی اقداماتی انجام شد ولی در دو سه سال بعد که مسئله نفت از مرحله بحرانی خارج شد و آرامشی در منطقه برقرار گردید، موضوع خرما مورد توجه بخش خصوصی قرار گرفت و با سرعت بیشتری سر و سامان یافت.
در مورد شیلات جنوب و استفاده از ماهیهای خلیج فارس، مطالعات و سوابق قابل ملاحظهای در وزارت اقتصاد ملی و دستگاه دولت وجود نداشت و اطلاعات موجود در حد بسیار محدودی فقط درباره شیلات شمال بود که امتیاز بهرهبرداری از آن طبق قراردادهای خاصی به کشور شوروی واگذار شده بود ولی گزارشی از طریق مقامات آمریکایی به دست آمد که این گزارش توسط یک مؤسسه هلندی در مورد ماهیهای خلیج فارس تهیه شده بود و نمایانگر این بود که خلیج فارس با داشتن حدود ۳۵۰ نوع ماهیهای مختلف که از لحاظ نوع بسیار عالی و در مقام ممتازی قرار دارند، یکی از منابع بزرگ صید ماهی است منتها در کنارهی این خلیج به علت نبودن راه و برق و وسایل سردخانه و حمل و نقل، اقدام قابل توجهی برای بهرهبرداری از این منبع عظیم غذایی انجام نمیگیرد و استفاده از آن فقط در سطح محدود و توسط تعدادی افراد کمدرآمد که در کرانهی خلیج فارس اقامت دارند آنهم به منظور تأمین غذای روزانه مردم محلی انجام میشود. در مقابل این طرز بهرهبرداری، تعدادی مؤسسات خارجی که اغلب کشورهای شرق آسیا بودند، بدون اطلاع مقامات کشورهای اطراف خلیج فارس به آنجا رفت و آمد داشته و بدون رعایت هرگونه مقرراتی از منابع آن بهرهبرداری میکردند.
منعکس کردن این اطلاعات به مقامات سازمان برنامه و وزارت اقتصاد ملی، جنب و جوشی درباره این مطلب بهوجود آورد و عده زیادی را علاقمند ساخت که اقدام قابل توجهی در این راه صورت گیرد. ولی در زمانی که دولت برای پرداخت حقوق کارکنان در آخر ماه دچار اشکال بود و اصل چهار نیز با امکانات مالی محدودی که داشت فقط میتوانست وسیله تأمین تعدادی کارشناس را فراهم آورد، وارد شدن در کار عظیم شیلات جنوب در مرحلهی آرزوها قرار داشت و محدود به بررسیهای مقدماتی میشد و بس. البته همین موضوع توجه به امر شیلات جنوب، باعث گردید که در سالهای بعد که امکانات مالی دولت بیشتر شد، شرکت شیلات جنوب به وجود آید. متأسفانه در آن مرحله نیز بهعلت وارد شدن اشخاص استفادهجو و سازمانهایی که به هیچ عنوان صلاحیت دخالت در این امر مهم را نداشتند، بهرهبرداری از این منبع عظیم طبیعی کشور به طرز تأسفآوری دنبال شد.
در اواخر تابستان ۱۳۳۱ یک روز آقای صرافزاده وکیل یزد که از وکلای صاحبنفوذ مجلس بودند به من تلفن کردند و اظهار داشتند مایلند برای امور مربوط به یزد ملاقاتی با وارن داشته باشند. ترتیب این ملاقات داده شد و در جلسهای که تشکیل گردید آقای صرافزاده بطور مشروح مشکلاتی را که مردم یزد از نظر امور کشاورزی، بهداری، فرهنگی و کمبود کار در این شهر دورافتادهی حاشیه کویر لوت با آن مواجه هستند توضیح دادند و از وارن دعوت کردند که اگر امکان داشته باشد حتی برای یک روز از این منطقه بازدید کند.
توضیحات ایشان بینهایت وارن را تحت تأثیر قرار داد و گفت دستور خواهد داد که خانم دکتر لوسی آدامز (Lucie Adoms) رئیس اصل چهار منطقه اصفهان که یزد نیز در حوزهی مأموریت او قرار دارد، به اتفاق کارشناسان لازم از یزد بازدید کنند و پیشنهاداتی برای رفع مشکلاتی که آقای صرافزاده عنوان کرده بود تهیه نمایند. به من نیز مأموریت دادند که بهعنوان نمایندهی ایشان این هیأت را همراهی کرده و موضوع را دنبال کنم.
[ادامه دارد]
[بخش۱] [بخش۲] [بخش۳] [بخش۴] [بخش۵] [بخش۶] [بخش۷] [بخش۸] [بخش۹] [بخش۱۰] [بخش۱۱] [بخش۱۲] [بخش۱۳] [بخش۱۴]