Page 6 - (کیهان لندن - سال سى و ششم ـ شماره ۲۳۴ (دوره جديد
P. 6

‫صفحه ‪ - Page 6 - 6‬شماره ‪۱۷۰۰‬‬
                                                                                                                                                                                                        ‫جمعه ‪ ۳‬تا پنجشنبه‪ ۹‬آبا ‌نماه ‪139۸‬خورشیدی‬

‫بسیاری از آنان که دروغ م ‌یگفتند و به‬     ‫درد دل شهبانو فرح پهلوی به مناسبت‬                                                                                                                             ‫=بار اولی که شما را از‬
‫شما و کارهای شما خرده م ‌یگرفتند‪،‬‬                ‫صدمین زادروز شاه فقید‬                                                                                                                                  ‫نزدیک دیدم در سفارت‬
‫اینک متوجه شد‌هاند که کمک آنها‬                                                                                                                                                                          ‫ایران در پاریس بود که‬
‫برای بر هم زدن ایران چه فجایعی‬            ‫در مخلیه شما هر ایرانی از هر دین‪ ،‬از‬      ‫آن روز که تاسیسات عظیم ذوب‬           ‫ورزش همانگونه که خود ورزشکار‬           ‫و کوش ‌شتان برای بهبود وضع ایرانیان‬     ‫دانشجویان را پذیرفتید‪ .‬من‬
‫برای ملت ایران و حتی ممالک اطراف‬          ‫هر قوم ‌ی و از هر منطق ‌های ایرانی بود و‬  ‫آهن اصفهان را گشودید به من‬                  ‫بودید به بچ ‌هها یاد داده شود‪.‬‬  ‫بود و عشقی عجیب به خاک این مرز و‬        ‫و دانشجویان دیگر از دیدار‬
‫ایران به بار آورده است‪ .‬ملت ایران‬         ‫بایستی احترام او در جامعه برابر باشد‪.‬‬     ‫گفتید بالاخره توانستم با وجود تمام‬                                                                                  ‫پادشاهخودخوشحالبودیم‪.‬‬
‫هر روز بیشتر به این نتیجه م ‌یرسد‬         ‫بر همین اساس بود که پادشاهان‪،‬‬             ‫کارشکن ‌یهای دائم ‌ی خارجیان این‬     ‫وقتی ولیعهد کوچک بود و با جدیت‬              ‫بوم که نامش ایران بود داشتید‪.‬‬      ‫از من پرسیدید چه درس‬
‫که تهم ‌تهایی که حکومت بعدی‬               ‫رؤسای جمهور‪ ،‬نخست وزیران و دیگر‬                                                ‫در مراسم مختلف حاضر م ‌یشد و‬           ‫چندی بعد که رضا به دنیا آمد‬             ‫م ‌یخوانم‪ ،‬گفتم معماری و‬
‫به شما زد دروغ بوده؛ آنها هنوز هم‬         ‫بزرگان کشورها از شرق و غرب دنیا‬            ‫آرزوی دیرینه پدرم را بر آورده کنم‪.‬‬  ‫م ّحبت و احترام همه را بر م ‌یانگیخت‬   ‫خوشحال بودید نه فقط به خاطر‬             ‫تعجب کردید چون در آن‬
‫دروغ م ‌یگویند‪ .‬خارجیانی که در به پا‬      ‫برای شرکت در مراسم بزرگداشت‬               ‫هر بار که دانشگاهی‪ ،‬کارخان ‌های‪،‬‬     ‫خوشحالبودید‪.‬وقتیولیعهدوعلیرضا‬          ‫اینکه پسری داشتید بلکه از مردمی‌‬        ‫زمان زنان به ندرت رشته‬
‫کردن فاجعه ‪ ۱۳۵۷‬به شورشیان همه‬            ‫تاریخ ایران به ایران آمدند‪ .‬با یاری‬       ‫بیمارستانی‪ ،‬ورزشگاهی و شرکت‬          ‫پرواز تک و بدون استاد خلبان در‬         ‫که با چنان مهربانی و اشتیاق برای‬        ‫معماریراانتخابم ‌یکردند‪.‬‬
‫نوع کمک رساندند نیز متوجه اشتباه‬          ‫ه ‌ممیهنان بیش از ‪ ۲۵۰۰‬مدرسه‬              ‫بزرگی در ایران ساخته م ‌یشد برای‬     ‫سنین پایی ‌نتر از معمول پرواز کردند‬    ‫خو ‌شآمد فرزندتان اتومبیل شما را‬        ‫به مادرم نوشتم که چقدر‬
‫بزرگ خود شد‌هاند‪ ،‬ولی منافع خود را‬        ‫در روست‌اها ساخته شد‪ ،‬در ممالک‬            ‫شما روز خوشی بود‪ .‬هر بار دانشجویان‬   ‫خوشحالی و غرور را در چشمانتان‬          ‫از زمین بلند کردند و شما را همراهی‬      ‫خوشحال شدم که شما را‬
‫دارند‪ .‬ایرانیان و حتی آنان که پس از‬       ‫خارج درباره تاریخ ایران سخنرانی شد‬        ‫ایرانی در خارج در رشته خود موفق‬                                                                                     ‫دیدم‪،‬چشمانتانمحزونبود‪.‬‬
‫سال ‪ ۱۳۵۷‬به دنیا آمد‌هاند به درستی‬        ‫نمایشگاه برگزار شد و کتاب چاپ شد‪.‬‬         ‫م ‌یشدند خوشحال بودید و سعی‬            ‫م ‌یدیدم‪ .‬من نیز به خود م ‌یبالیدم‪.‬‬              ‫کردند سپاسگزار بودید‪.‬‬       ‫=آن روز که ازایران خارج‬
‫فهمید‌هاند چه پیشرف ‌تهای شگرفی‬           ‫از همان اوایل همسری همواره‬                ‫م ‌یکردید آنها را تشویق کنید و‬       ‫هیچگاه شما را عصبانی و پرخاشگر‬         ‫پیوسته م ‌یگفتید که بایستی‬              ‫شدیم و بار اندوه و اشک را‬
‫در زمان پادشاهی شما به انجام رسیده‬        ‫پشتیبان و راهنما و مش ّوق من بودید تا‬     ‫مقدماتی ایجاد کنید که به ایران‬       ‫ندیدم؛ همواره با متانت و مسلط بر‬       ‫تغییرات بزرگی در جامعه ایجاد شود‬        ‫در چشمانتان دیدم باز هم‬
                                          ‫بتوانم در زمین ‌ههای مختلف به کمک‬         ‫برگردند و به میهن خود خدمت کنند‪.‬‬     ‫اعصاب خود بودید‪ ،‬مهربان با نزدیکان‬     ‫ا ّما بسیاری از صاحبان قدرت با آن‬       ‫گله نکردید و مدت کوتاهی‬
                           ‫است‪.‬‬           ‫ه ‌ممیهنان بشتابم؛ روزی نیست که‬           ‫در دوران پادشاهی خود ارتشی‬           ‫و زیردستان بخشنده حتی به آنان که‬       ‫مخالفت م ‌یکردند‪ .‬سا ‌لها بود که‬        ‫که پس از آن در بین ما‬
‫«خدابیامرز» نام شما در ایران شده‬          ‫از شما در تفکراتم تشکر نکنم و از‬          ‫قدرتمند ساختید که بسیاری از‬          ‫قصد جان شما را کردند‪ .‬فقط خیانت‬        ‫سعی م ‌یکردید تغییرات بنیادی به‬         ‫بودید هیچگاه از ملت ایران‬
‫است و مردم م ‌یگویند روحش شاد‪.‬‬                                                      ‫خارجیان از قدرت این ارتش هراس‬        ‫به ایران برای شما غیرقابل بخشش‬         ‫وجود آورید ولی نم ‌یشد تا بالاخره‬
‫امروز نیستید که ببینید بر سر ایران و‬                   ‫نبودنتان تاسف نخورم‪.‬‬         ‫داشتند و کسی یارای تجاوز به خاک‬      ‫بود‪ .‬با همه کارشکن ‌یها و سخت ‌یها‬     ‫«انقلاب سفید» را پیشنهاد کردید‬                    ‫شکایتینکردید‪.‬‬
‫ایرانی در این چهل سال چه آورد‌هاند‪.‬‬       ‫آن روز که ازایران خارج شدیم و بار‬         ‫ایران را نداشت‪ .‬بدخواهان از خرجی‬     ‫که دیده بودید هیچگاه شکایتی‬            ‫و م ّلت ایران به خواسته شما جواب‬
‫مملکتی که در دوران ‪ ۳۷‬ساله‬                ‫اندوه و اشک را در چشمانتان دیدم باز‬       ‫که برای ارتش ایران م ‌یشد خرده‬       ‫نم ‌یکردید مانند این بود که بر فراز‬    ‫مثبت داد‪ .‬افرادی سعی کردند با‬                                ‫شاهنشاها‪:‬‬
‫پادشاهی خود با کمک ایرا ‌ندوستان‬                                                                                                                                ‫شورش و بلوا از این انقلاب واقعی که‬      ‫صد سال از زادروز شما گذشت و‬
‫ساختید که با تمام ممالک دنیا‬                                                                                                         ‫بد ‌یها پرواز م ‌یکردید‪.‬‬                                           ‫این روزها بسیاری از ه ‌ممیهنان به‬
‫پیما ‌نهای دوستی و مو ّدت داشت‪،‬‬                                                                                                                                                                         ‫یاد شما هستند‪ ،‬در فکر روزی هستند‬
‫ایران و ایرانی در دنیا سربلند و محترم‬                                                                                                                                                                   ‫که با چشمانی اشکبار مجبور به ترک‬
                                                                                                                                                                                                        ‫وطنی شدید که با تمام وجودتان به‬
       ‫بودند و امید به آینده داشتند‪.‬‬                                                                                                                                                                    ‫آن عشق م ‌یورزیدید‪ .‬چهل سال از آن‬
‫در ایران که در سال ‪ ۱۳۵۵‬بیش از‬                                                                                                                                                                          ‫روز گذشته و دیگر در میان ما نیستید‬
‫یک میلیون نفر خارجی در آن مشغول‬                                                                                                                                                                         ‫تا ببینید چه بر ایران و ایرانی گذشته‬
‫کار بودند و در آن بیکاری وجود نداشت‬
‫امروزمیلیو ‌نهانفرزیرخطفقرزندگی‬                                                                                                                                                                                               ‫و م ‌یگذرد‪.‬‬
‫م ‌یکنند‪ .‬میلیو ‌نها ایرانی میهن را به‬                                                                                                                                                                  ‫به یاد دارم اولین بار که شما را از‬
‫اجبار ترک کرد‌هاند‪ ،‬بسیاری در ایران‬                                                                                                                                                                     ‫دور دیدم روزی بود که بعد از آزادی‬
‫ب ‌یخانما ‌ناند‪ ،‬بچ ‌هها دستفروشی و‬                                                                                                                                                                     ‫آذربایجان به تهران برگشته بودید و‬
‫گدایی م ‌یکنند‪ ،‬چه تعداد کارخان ‌هها‬                                                                                                                                                                    ‫از خیابان پهلوی م ‌یگذشتید و مردم‬
‫که در اثر ب ‌یلیاقتی و فساد دست‬                                                                                                                                                                         ‫به استقبال شما در کنار خیابان آمده‬
‫اندرکاران از کار افتاده که حتی امکان‬                                                                                                                                                                    ‫بودند‪ .‬من‪ ،‬کودکی خردسال‪ ،‬از روی‬
‫پرداخت حقوق کارگرانشان را نیز‬                                                                                                                                                                           ‫پشت بام ‌ی که با مادر و خویشان‬
                                                                                                                                                                                                        ‫ایستاده بودیم به شما دست تکان‬
                          ‫ندارند‪.‬‬                                                                                                                                                                       ‫م ‌یدادیم و شما ما را دیدید و دست‬
‫فساد روحانیان و دولتیان زبانزد‬
‫خاص و عام همه از ایرانی و خارجی‬                                                                                                                                                                                               ‫تکان دادید‪.‬‬
‫شده است‪ .‬پاسداری از محیط‬                                                                                                                                                                                ‫در دوران بچگی و جوانی م ‌یدیدم‬
‫زیست که مورد توجه شما بود امروز‬                                                                                                                                                                         ‫که روز به روز وضع مردم مناس ‌بتر‬
‫با ندان ‌مکاری اینان فاجع ‌های به بار‬                                                                                                                                                                   ‫م ‌یشد‪ -‬بجای آب جوی‪ ،‬شهر‬
‫آورده که بارش را نس ‌لهای آینده‬                                                                                                                                                                         ‫لول ‌هکشی شد‪ ،‬برق به منزل راه یافت‪،‬‬
‫خواهند کشید‪ .‬زورگویی قدرتمندان‬                                                                                                                                                                          ‫خیابا ‌نها اسفالت شد‪ ،‬شه ‌رها منظ ‌متر‪،‬‬
‫به مردم‪ ،‬زندانی کردن این و آن بدون‬                                                                                                                                                                      ‫منازل زیباتر‪ ،‬تغذیه و بهداشت بهتر و‬
‫هیچ پایه و اساسی‪ ،‬ست ‌مهایی که بر‬                                                                                                                                                                       ‫کار بیشتر‪ ،‬مدارس جدید و ورزشگا‌هها‬
‫زنان ایران رفته و م ‌یرود و خوار ‌یهایی‬                                                                                                                                                                 ‫احداث م ‌یشد؛ پیشرفت را احساس‬
‫که کشید‌هاند زبانزد جهان شده‪.‬‬                                                                                                                                                                           ‫م ‌یکردم و مردم راضی‪ .‬نابسامان ‌یهایی‬
‫سرمای ‌ههای ایران به تاراج برده م ‌یشود‬                                                                                                                                                                 ‫هم اتفاق افتاد؛ به شما سوء قصد شد‬
                                                                                                                                                                                                        ‫و با درایت و بردباری توانستید از این‬
    ‫و خجالتی از این بابت نم ‌یکشند‪.‬‬
‫در این چهل سال که دیگر بین ما‬                                                                                                                                                                                             ‫اتفاقاتبگذرید‪.‬‬
‫نیستید دو فرزند عزیزمان علیرضا و‬
‫لیلا دیگر در بین ما نیستند‪ ،‬اگر بودید‬
‫م ‌یدیدید که رضا ولیعهد شما با تمام‬

  ‫شهبانو فرح در قاهره بر مزار‬             ‫خانواده پادشاهی در سال ‪۱۹۷۸‬‬                                                    ‫‪ ۲۶‬دی ‪۱۳۵۷‬؛ لحظ ‌هی وداع با دولتمردان و پایوران وقت‬                                 ‫شهبانو فرح پهلوی در‬
           ‫شاه فقید‬                                                                                                                                                                                              ‫لباس عروسی‬
                                          ‫هم گله نکردید و مدت کوتاهی که‬             ‫ّهم و غ ‌متان فقط ایران و ایرانی بود م ‌یگرفتندولیدیدیمکهپسازفاجعه‬          ‫برای اکثریت م ّلت ایران و مخصوصاً‬
‫وجودش در تمام این سا ‌لها به فکر‬          ‫پس از آن در بین ما بودید هیچگاه از‬        ‫هر روز صبح که بیدار م ‌یشدید به سال ‪ ۱۳۵۷‬و تضعیف ارتش چگونه‬                 ‫برای زنان پیشرفتی شگرف بود‪،‬‬             ‫سا ‌لها بعد چندین بار به من گفتید‪،‬‬
‫ایران و ایرانیست و برای آزادسازی آن‬                                                                                                                                                                     ‫«شما آن روزها را ندیدید که قوای‬
‫فعالیت م ‌یکند و همسرش یاسمین‬                      ‫ملت ایران شکایتی نکردید‪.‬‬         ‫آسمان نگاه م ‌یکردید؛ گزارش مقدار عراق به ایران حمله کرد و هشت‬                                 ‫مخالفتکنند‪.‬‬          ‫بیگانه میهن ما را تسخیر کرده بود و‬
‫آگاه و دلسوز در کنار او بخصوص در‬          ‫با اینکه تقریباً هر روز خبر از اعدام‬                                                                                  ‫از آن پس جامعه ایران با سرعت‬            ‫سرباز روسی در دروازه تهران از من‬
‫امور زنان فعالی ‌تهای خود را دارد‪.‬‬        ‫خدمتگزاران صدیق ایران به دستور‬            ‫باران را م ‌یخواندید که در ایران باریده سال جنگ باعث چه خسارت باور‬          ‫پیشرفت م ‌یکرد‪ .‬کشاورزان مالک‬           ‫هم کارت شناسایی برای خروج و ورود‬
‫اگر بودید‪ ،‬م ‌یدید که فرحناز تمام‬         ‫روحان ‌یای مامور روحانی دیگری‬                                                                                         ‫زمین شدند و این آرزوی دیرینه شما‬        ‫به پایتخت میهنم م ‌یخواست‪ ».‬آنجا‬
‫این سا ‌لها به یاد شما و عشق شما‬          ‫م ‌یرسید و اندوه شما را از مرگ‬            ‫بود و روزی که باران م ‌یآمد خوشحال نکردنی مالی و جانی برای ایران شد‪.‬‬        ‫بود که از عنفوان جوانی به آن فکر‬        ‫بود که متوجه شدم چه رنج بزرگی در‬
‫زندگی م ‌یکند و ای کاش بودید که‬           ‫سرداران‪ ،‬دولتمردان و سازندگان‬             ‫بودید‪ .‬ایران پیش م ‌یرفت‪ ،‬ملّت کار گواینکهجوانان کشورتانشایدهنوز‬            ‫م ‌یکردید‪ .‬سپاهیان دانش‪ ،‬آبادانی و‬      ‫آغاز پادشاهی خود کشیدید تا بالاخره‬
‫از دیدن نو‌ههایتان نور‪ ،‬ایمان‪ ،‬فرح و‬      ‫ایران م ‌یدیدم‪ ،‬در اتا ‌قتان م ‌یرفتید‬                                                                                ‫مسکن و بهداشت فعال شدند‪ .‬آ ‌بها‬         ‫توانستید تسخیرگران را با زحمت زیاد‬
‫ایریانا ل ّذت م ‌یبردید و آنها شما را در‬  ‫و ساع ‌تها در سکوت بودید؛ رفتارتان‬        ‫به درستی نم ‌یدانند که با شما ایران‬  ‫م ‌یکرد و ام ّید به آینده داشت‪.‬‬        ‫ملی شد؛ زنان هر روز فعا ‌لتر شدند‬
‫آغوش م ‌یگرفتند‪ .‬نیستید که ببینید‬         ‫همانگونهبامحبتبهاطرافیانوبچ ‌هها‬                                                                                      ‫و آنان از حقوق خود دفاع م ‌یکردند؛‬                ‫از خاک ایران بیرون کنید‪.‬‬
‫آنها به داشتن پدربزرگی مانند شما‬          ‫بود‪ -‬بانویی نوشت «بایستی خداوند‬           ‫آن روز که ثروت عظیم ما یعنی نفت آینده چه م ‌یتوانست باشد‪ .‬به سوی‬            ‫تغییرات بنیادی ایران چشمگیر بود‬         ‫بار اولی که شما را از نزدیک دیدم‬
                                          ‫این پادشاه را خیلی دوست م ‌یداشت‬          ‫و گاز کامل ًا در تسلط ایران در آمد در «تمدن بزرگ»‪ ،‬کتابی که شما در سال‬      ‫اما عد‌های که از دولت و ملت سوء‬         ‫در سفارت ایران در پاریس بود‬
             ‫چقدرافتخارم ‌یکنند‪.‬‬          ‫که به او قدرت مقابله با این سخت ‌یها‬                                                                                  ‫استفاده م ‌یکردند‪ ،‬حاضر به همکاری‬       ‫که دانشجویان را پذیرفتید‪ .‬من و‬
‫اگر بودید م ‌یدیدید که ملت ایران‪،‬‬         ‫را در حالی که بیماری جانکاهی داشت‬         ‫این روز که قرار داد کنسرسیوم (سال ‪ ۱۳۵۶‬منتشر کردید‪ ،‬نماد رؤیایی بود‬         ‫برای پیشبرد ایران به طرف جامع ‌های‬      ‫دانشجویان دیگر از دیدار پادشاه خود‬
‫ملتی بزرگ که م ‌یشناختید به وسائل‬                                                                                                                               ‫مترقی و مرف ّه نبودند از همه کارهای‬     ‫خوشحال بودیم‪ .‬از من پرسیدید چه‬
‫مختلفبرایآزادیخودمبارزه م ‌یکند‬                                  ‫داده بود‪».‬‬         ‫‪ )۱۳۳۳‬لغو شد و بجای آن قرارداد از آیند‌هی ایران که در سراسر زندگی‬           ‫مثبتی که در مملکت م ‌یشد خرده‬           ‫درس م ‌یخوانم‪ ،‬گفتم معماری و‬
‫و م ‌یتوانم به شما اطمینان بدهم که در‬     ‫در قاهره پس از دربدر ‌یها که ما را به‬                                                                                 ‫م ‌یگرفتند و زهر خود را در میان مردم‬    ‫تعجب کردید چون در آن زمان زنان‬
‫این مبارزه موفق و پیروز خواهد شد و‬        ‫این مملکت و آن مملکت م ‌یفرستادند‬         ‫جدید تحت عنوان خرید و فروش نفت مسیر کار و کوشش شما را تعیین‬                 ‫م ‌یپاشیدند اما در آن موقع پیشرفت‬       ‫به ندرت رشته معماری را انتخاب‬
‫سربلند و پیشرو به سوی آیند‌های بهتر‬       ‫و بزرگواری انورالسادات و ملت مصر که‬                                                                                                                           ‫م ‌یکردند‪ .‬به مادرم نوشتم که چقدر‬
‫گام بر خواهد داشت و قدر زحمات‬             ‫ما را پذیرفتند آخرین بار در آن روز‬        ‫با اعضای کنسرسیوم منعقد شد که ‌کرده بود‪ .‬در این کتاب نوشت ‌هاید آنچه‬             ‫سریع ایران زبانزد دنیا شده بود‪.‬‬    ‫خوشحال شدم که شما را دیدم‪،‬‬
‫شما و پدر بزرگوارتان را م ‌یداند‪.‬‬         ‫سخت و پر از اندوه که چشمان خود را‬                                                                                     ‫فرحناز‪ ،‬علیرضا و لیلا به دنیا آمدند با‬
‫نور بر تاریکی پیروز خواهد شد و ایران‬      ‫برای همیشه بستید کیس ‌های از خاک‬          ‫نتیجه آن اداره مطلق و کنترل کلیه برای ایران فردا آرزو م ‌یکردید و به‬        ‫آنهابامح ّبتوبردباریرفتارم ‌یکردید‬                  ‫چشمانتان محزون بود‪.‬‬
                                          ‫ایران در زیر سرتان بود و برای من‬                                                                                      ‫و مواظب بودید تا درسشان را بخوبی‬        ‫در تابستان ‪ ۱۳۳۸‬از پاریس به تهران‬
  ‫از خاکستر خود بر خواهد خواست‪.‬‬           ‫آنچه بر من گذشت غیرقابل بیان است‪.‬‬         ‫عملیات نفتی در حوزه قرارداد قبلی سوی آن گام برم ‌یداشتید‪ .‬رسیدن به‬          ‫بخوانند و رفتارشان با دیگران بدون‬       ‫برگشتم و افتخار آشنایی با شما را‬
                    ‫روانتان شاد‪.‬‬          ‫حدود چهل سال از آن روز م ‌یگذرد‪.‬‬                                                                                      ‫تک ّلف و آرام باشد و نیز تاکید داشتید‬   ‫پیدا کردم؛ دیدار به ازدواج رسید و از‬
                                                                                    ‫کنسرسیوم به شرکت ملی نفت ایران چنین ایرانی نیاز به زمانی زیاد نداشت‪.‬‬                                                ‫همان روزهای اول م ‌یدیدم تمام وقت‬
   ‫‪ ۴‬آبان ‪ ۲۶-۱۳۹۸‬اکتبر ‪۲۰۱۹‬‬
                                                                                    ‫منتقل شد که درواقع اجرای کامل در دوران پادشاهی خود با درایت و‬

                                                                                    ‫اصل ملی شدن صنعت نفت بود‪ -‬شما متانت ایران را قدرتمند و ایرانی را سر‬
                                                                                    ‫تاچهحدخوشحالشدهبودید‪.‬شرکت بلند کردید با تقریباً تمام ممالک دنیا و‬

                                                                                    ‫ملی نفت ایران در ردیف بزرگترین همسای ‌ههاروابطدوستانهوصل ‌حجویانه‬

                                                                                    ‫شرک ‌تهای نفتی جهان درآمد‪ .‬بر قرار کردید‪ .‬سعی نمودید در آن‬

                                                                                    ‫اما همه نم ‌یدانستند که در طی روزگار که دنیا دو قطبی بود تعادلی‬

                                                                                    ‫سالیان متمادی چه فعالی ‌تهایی و چه در روابط ایران با هر دو قطب شرق و‬

                                                                                    ‫نبردهای بی ‌نالمللی اتفاق افتاد تا این غرب ایجاد کنید و پایگاه صلحی در‬

                                                                                    ‫خاورمیانهباشید‪.‬‬                      ‫م ّهم به انجام رسید‪.‬‬
   1   2   3   4   5   6   7   8   9   10   11