Page 11 - (کیهان لندن - سال سى و نهم ـ شماره ۳۷۵ (دوره جديد
P. 11

‫صفحه‌‪‌‌11‬شماره‌‪1۸41‬‬                                              ‫کالبدشکافی یک طغیان (‪)۱۳‬‬                                         ‫سقوطاصفهان‬
‫جمعه ‪ ۲۱‬تا پنجشنبه ‪ ۲۷‬اوت ‪۲۰۲۲‬‬                                                                                                 ‫تاجداری محمود افغان‬
                                                                    ‫( کیهان لندن شماره ‪) 1125-1100‬‬
‫چنین صحنهای آماده شده بود با این حال آنان تاب تحملش‬                       ‫فروردین تا مهر ‪1385‬‬                                ‫هجوم گرسنگان به عمارات سلطنتی و درگیری آنان با‬
‫را نداشتند‪ .‬البته مثل دو روز قبل که در دیدار شاه از شهر‪،‬‬                                                                     ‫محافظان‪ ،‬شاه سلطان حسین را متوجه ساخت که اگر وضع‬
‫همراه او به گریه و زاری پرداخته بودند‪ ،‬بیقراری نمیکردند و‬           ‫احمد احـرار بازنشر‬                                       ‫به همان منوال ادامه یابد شورش داخلی نه تنها تاج و تخت‪،‬‬
‫برعکس‪ ،‬سکوتی سنگین و مرگبار‪ ،‬بهمراتب رقتانگیزتر و پر‬                                                                         ‫که جان خودش و بستگانش را تهدید میکند‪ .‬یک روز صبح‪،‬‬
‫معناتر از آن‪ ،‬بر فضا حاکم بود‪ .‬در نگاه سرگردان و بهتزدۀ‬         ‫محمود در قصر فرحآباد اقامت داشت‪ ،‬همان قصری که شاه‬            ‫جامههای فاخر سلطنتی را از تن درآورد و بهرسم عزاداران‪،‬‬
                                                                ‫سلطان حسین بهمانند قصر «ورسای» برای خود ساخته و‬
 ‫مردم شگفتی‪ ،‬ترحم‪ ،‬درماندگی و نومیدی خوانده میشد‪».‬‬              ‫آراسته بود‪ .‬دو تن از ملازمان شاه‪ ،‬پیشاپیش خود را به فرحآباد‬          ‫لباس سیاه پوشید و پای پیاده به میان مردم رفت‪.‬‬
‫محمود افغان‪ ،‬در یکی از تالارهای قصر فرحآباد شاه سلطان‬           ‫رساندند تا ورود او را اعلام دارند‪ .‬اما به آنها گفته شد که‬    ‫شاه‪ ،‬در حالی که میگریست و مانند زنان فرزندمرده بر سینه‬
‫حسین را بهحضور پذیرفت‪ .‬او توصیۀ سرداران سپاهش برای‬              ‫فرمانده استراحت کرده است و تا بیدار شدن او‪ ،‬شاه باید‬         ‫میکوفت و نوحه میخواند‪ ،‬از کوچه و خیابان گذشت‪ .‬بر‬
‫رفتن به استقبال شاه را نپذیرفت‪ .‬تنها‪ ،‬زمانی که شاه سلطان‬        ‫منتظر بماند‪ .‬بهروایت کلراک‪« :‬شاه و همراهان‪ ،‬پس از عبور‬       ‫سر جنازههایی که اینجا و آنجا‪ ،‬روی زمین تلنبار بود ایستاد‬
‫حسین وارد تالار شد و دستها را برای در آغوش کشیدن وی‬             ‫از زایندهرود و پیچیدن به طرف راست‪ ،‬آهسته در جهت‬              ‫و اشک ریخت‪ .‬با اهالی شهر که آنها نیز از مشاهده چنین‬
‫گشود‪ ،‬از جای برخاست‪ .‬ژوزف آپی سالیمیان مترجم و منشی‬             ‫غرب بهجانب فرحآباد روانه شدند‪ .‬در آن هنگام که شاه برای‬       ‫اوضاع دستخوش رقّت و تأثر شده و عزا گرفته بودند اظهار‬
‫ارمنی آنژ دو گاردان کنسول فرانسه که در مراسم حضور داشته‬         ‫احداث این قصر‪ ،‬وقت زیادی گذاشت و از صرف مال ذرهای‬            ‫همدردی کرد‪ .‬گاه خطاب به غلامان و خادمان خود و گاه‬
‫استجریانواقعهراچنینگزارشمیکند‪«:‬محمود درگوشۀ‬                     ‫دریغ نکرد‪ ،‬هرگز بهخاطرش نمیگذشت که روزی بدین حال‪،‬‬            ‫خطاب به مردم کوچه و بازار‪ ،‬سخنانی تسلیتآمیز بر زبان‬
‫تالار بر مخ ّده زربفت تکیه زده بود‪ .‬شاه به گوشه دیگر تالار‬      ‫اینچنین ذلیل و درمانده به آن قدم نهد‪ .‬اما جز این‪ ،‬خفت‬        ‫میآورد و بهسبب آن که قادر نیست در برابر شئامت بخت‬
‫هدایت شده در آنجا قرار گرفت‪ .‬آنگاه‪ ،‬پس از ادای تحیّات‬                                                                        ‫و حکم سرنوشت کاری صورت دهد ابراز شرمندگی میکرد‪.‬‬
‫خطاب به محمود گفت‪ :‬فرزندم‪ ،‬چون ارادۀ قادر متعال بر‬                                                                           ‫کروسینسکی مینویسد‪« :‬شاه از خواب غفلت بیدار شده و‬
‫آن قرار گرفته است که من بیش از این سلطنت نکنم و تو بر‬                                                                        ‫تیرهبختی خود را دریافته بود‪ .‬در کوچه و بازار‪ ،‬به مشاهده‬
‫تخت سلطنت بنشینی‪ ،‬من با رضایت خاطر سلطنت خود را‬                                                                              ‫جنازههای خلقی که از گرسنگی تلف شده بودند‪ ،‬دچار‬
‫به تو واگذار میکنم و از خداوند توفیق ترا در امر سلطنت و‬                                                                      ‫ترحم شد‪ .‬مثل ابر بهاری اشک میریخت و به صدای بلند‬
‫برقراری امنیت و عدالت خواستارم‪ .‬پس از ادای این کلمات‪،‬‬                                                                        ‫میگریست و به ندیم و خادم متوجه شده‪ ،‬میگفت ای‬
‫شاه ج ّقۀ پادشاهی را از دستار برگرفته به امانالله سپرد تا به‬                                                                 ‫گرفتارآمدگان به محبت من که در بحر بلا افتادهاید از شما‬
‫محمود تسلیم کند‪ .‬ولی متوجه شد که محمود از این حرکت‬                                                                           ‫شرمسارم‪ ،‬در این قضیه چارهای جز تسلیم و رضا نیست‪ .‬بنای‬
                                                                                                                             ‫دولت خود را خراب کردم‪ .‬الوداع ای تخت شاهی‪ ،‬الوداع ـ‬
‫اصفهان‬
                                                                                                                                                   ‫الوداع ای ملک ایران‪ ،‬الوداع»‪.‬‬
‫خوشش نیامده است‪ .‬جقه را از امانالله بازگرفت و پیش رفت‬           ‫و خواری دیگری هم در برابر داشت‪ .‬چون به پای کوه ص ّفه‬         ‫گفتار و رفتار شاه در آن روز نشانۀ پایان کار سلطنتش بود‪.‬‬
‫و به دست خود آن را بر کلاه محمود ـ که همچنان نشسته‬              ‫رسید از فرحآباد پیامی زننده رسید که اطلاع میداد محمود‬        ‫با این رفتار و این سخنان‪ ،‬در حقیقت اذهان را برای شنیدن‬
‫بود ـ نصب کرد‪ .‬بعد‪ ،‬بازگشت و در جای خود نشست‪ .‬آنگاه‬             ‫خفته است‪ .‬افغانها پس از آن که شاه و همراهانش را مدتی‬         ‫خبر تسلیم آماده کرد‪ .‬جز این هم چارهای نمانده بود‪ .‬سپاه‬
‫حاضران قهوه و شربت نوشیدند و محمود رو به پادشاه کرده‬            ‫در زیر آفتاب نگهداشتند از سر لطف به آنها اجازۀ ادامه‬         ‫سرما در راه بود و سپاه قزلباش نه رمق مقاومت داشت و‬
                                                                                                                             ‫نه روحیه جنگیدن‪ .‬در بازگشت به قصر‪ ،‬شاه سلطان حسین‬
   ‫گفت من عهد کردهام که همیشه ترا بهجای پدر بدانم»‪.‬‬                                              ‫حرکت دادند»!‬                ‫پیامی برای محمود فرستاد و آمادگی خود را برای تسلیم بدون‬
‫بهروایت «کروسینسکی» شاه از محمود خواست او را پدر‬                ‫یک راهب فرقه کرملی ـ الکساندر زیگیسموند ـ که خود ناظر‬
‫بداند‪ ،‬زنان او را محترم بدارد‪ ،‬شاهزادگان را برادران خود بداند‪،‬‬  ‫قضایا بوده است حکایت میکند‪« :‬شاه ساعت ‪ 11‬شب بر‬                                             ‫شرط اعلام داشت‪.‬‬
‫برابر رسم دربار ایران حرمسرا را در رفاه نگهدارد و کشور‬          ‫اسب نشست‪ .‬چشمانش پر از اشک بود‪ .‬بیست و چهار تن از‬            ‫متعاقباً‪ ،‬مذاکراتی بین نمایندگان دربار اصفهان و فرمانده‬
‫را بهخوبی اداره کند‪ .‬رفتار شاه موجب شد محمود از د ِر‬            ‫ملازمان به دنبال او تاج سلطنتی را حمل میکردند‪ .‬بر این تاج‬    ‫شورشیان آغاز شد‪ .‬مذاکراتی که کم و کیف مبادلۀ قراردادها‬
‫ملایمت درآید‪ .‬حالتی انسانی به خود گرفت و از شاه دعوت‬            ‫کوچک یک الماس درشت و یک پر بلند نصب شده بود‪ .‬شاه‪،‬‬            ‫و تسلیم شهر از سوی پادشاه شکست خورده به سردار فاتح‬
‫کرد در کنار او بنشیند‪ .‬در این موقع‪ ،‬شاه فرمانی را مبنی بر‬       ‫ناگزیر از لابلای اجساد پراکنده در شهر به حرکت درآمد تا به‬    ‫را در بر میگرفت‪ .‬هنگامی که همه چیز آماده شد محمود‪،‬‬
‫تفویض تاج و تخت به محمود افغان که بهتوشیح خودش و‬                ‫دست خود تاج و تخت صفوی را تسلیم دشمن خونخوار کند‪.‬‬            ‫اسبی زین و یراق کرده برای شاه فرستاد تا بر آن سوار شود‬
‫امضای وزیرانش رسیده بود از آستین درآورد و تسلیم محمود‬           ‫ناظر خرج کمپانی هلند‪ ،‬یک کشیش انگلیسی‪ ،‬آقای فراست‪،‬‬           ‫و به فرحآباد برود‪ .‬در اصطبل شاهی تنها سه شتر باقی مانده‬
‫کرد‪ .‬سپس بزرگان کشور در برابر شاه جدید سر فرود آوردند‬           ‫دوازده مرد و زن ایرانی و نگارندۀ این سطور شاهد ماجرا‬         ‫بود که شاه سلطان حسین‪ ،‬روز دوم آبان (‪ 24‬اکتبر ‪)1722‬‬
‫و بر زانوی او بوسه زدند‪ .‬همان روز اصفهان‪ ،‬بدون درگیری‪،‬‬          ‫بودیم‪ .‬شاه از یکی از غلامان دستمالی گرفت تا اشک خود‬          ‫وقتی عازم حرکت شد دستور داد آنها را بکشند و گوشتشان را‬

                     ‫بهتصرف سربازان افغان درآمد‪.‬‬                                                  ‫را پاک کند»‪.‬‬                                       ‫بین گرسنگان قسمت کنند‪.‬‬
‫در شمارۀ آینده‪ :‬حکومت و حکومتگران جدید‬                          ‫کروسینسکی مینویسد‪« :‬هرچند که ذهن مردم برای تماشای‬            ‫شاه‪ ،‬در حالی که گروهی از درباریان و سران لشکر او را‬
                                                                                                                             ‫همراهی میکردند روانۀ دیدار محمود افغان شد‪ .‬این عده‬
                                                                                                                             ‫در حالی که چشم بر زمین دوخته بودند آهسته حرکت‬
                                                                                                                             ‫میکردند و اهالی با سکوتی غمانگیز و چشمانی اشکآلود‬
                                                                                                                             ‫آنان را بدرقه میکردند‪ .‬در گزارش نمایندۀ شرکت انگلیسی‬
                                                                                                                             ‫هند شرقی آمده است‪« :‬مقرر گردید که شاه شخصاً به اردوی‬
                                                                                                                             ‫دشمن رفته در آنجا سرنوشت زندگی و سلطنت خود را به‬
                                                                                                                             ‫اختیار محمود واگذار کند‪ .‬پادشاه قوی شوکت ایران نیمه شب‬
                                                                                                                             ‫یازدهم محرم ‪ 1135‬بدون هیچگونه جلال و جبروت و شکوه‬
                                                                                                                             ‫و وقار سلطنتی از قصر خود خارج شد‪ .‬او همانند فردی بینوا‬
                                                                                                                             ‫و پریشانحال لباس پوشیده بود‪ .‬از آنجا که غم و اندوه از سر و‬
                                                                                                                             ‫رویملازمانشمیباریدچنینمینمودکهمراسمتشییعرسمی‬

                                                                                                                                                 ‫آن اعلیحضرت صورت میگیرد»‪.‬‬
   6   7   8   9   10   11   12   13   14   15   16