Page 18 - (کیهان لندن - سال سى و نهم ـ شماره ۳۷۸ (دوره جديد
P. 18

‫فردا به سوی زرتشت رخت سفر بندیم‪ ،‬باشد که او چیزهایی‬        ‫و نیروهای آن با تو وجود نداشته باشد‪ .‬در آنجا این نیروها‬                                           ‫صفحه‌‪‌‌18‬شماره‌‪‌1844‬‬
‫بسیار به ما بیاموزد‪ .‬او میتواند هرچه علاقمندی بدانی‪ ،‬به‬    ‫چونان که در دل خاک به سوی دانه گندم سرازیر میشوند‪،‬‬                                 ‫جمعه ‪ ۱۸‬تا ‪ ۲4‬شهریورماه ‪۱4۰۱‬خورشیدی‬
‫تو بیاموزد و از گرانباری پرسشهای بی پاسخ که روحات را‬       ‫به تو روی خواهند آورد تا جایی که با طبیعت و جهان زنده‬
‫میآزارد‪ ،‬رهایی بخشد‪ .‬من نیز از دانش فراوان او بهرهها‬       ‫و فعال یکی میشوی‪ .‬زرتشت بیشترین و بالاترین خدمت را‬         ‫در آن زمان دانای بزرگ و فیلسوف کمنظیری در‬
                                                           ‫برای تو انجام داده‪ .‬آموزگار خودش هم طبیعت بوده است‪.‬‬        ‫سرزمین هند زندگی میکرد به نام «چنگرنگهاچه» که‬
                                ‫خواهم گرفت‪».‬‬               ‫هرگاه به تماشای رشد این دانه گندم بنشینی‪ ،‬در خواهی‬         ‫شهرتش همه جا پیچیده بود‪ .‬شاه همان کاروان وگنجینه‬
‫گفتههای دانای هند در شاه ویشتاسب بسیار مؤثر واقع‬           ‫یافت نیروهای پایانناپذیری در آن وجود دارد که سرشار از‬      ‫نفیس و گرانبهایی را که برای زرتشت فرستاده بود‪ ،‬برای‬
‫شد و از روی میل و اشتیاق پیشنهاد فیلسوف را پذیرفت‪.‬‬         ‫نیروی زاینده زندگی است‪ .‬چون نیک بنگری‪ ،‬میبینی که‬           ‫دانای هند فرستاد و از او تقاضا کرد که به کاخ وی آمده‬
‫پس در هنگام موعود‪ ،‬با کاروانی که در پیشاپیش آن‪ ،‬شاه و‬      ‫دانه خود محو و ناپدید میشود و ساقهای بر میآید از دل‬        ‫و آموزگارش باشد‪ .‬مدتی دراز‪ ،‬چندین ماه گذشت‪ ،‬رفتگان‬
‫دانای هند براسب سوار بودند‪ ،‬به سوی زرتشت روان شدند‪.‬‬        ‫خاک که بر همه سختیها و موانع پیروز است‪ .‬این دانه به‬        ‫سرانجام بازآمدند و پیام آوردند که شاه شادمان باشد‪ ،‬چون‬
‫چند روزی راه سپردند تا سرانجام به باغ رسیدند‪ .‬اینک که‬      ‫ساقهها تغییر شکل یافته‪ ،‬بزرگ و بزرگتر میشود‪ ،‬میدانی‬        ‫چنگرنگهاچه دانای هند پذیرفته که به بارگاه آید و آموزگار‬
‫شاه راز دانه را دریافته بود و دانای هند نیز روش زرتشت‬      ‫برای چه؟ چون نیروی زندگی در خود دارد‪ .‬مثل ًا اگر سنگی‬      ‫شاه باشد‪ .‬ویشتاسپ بسیار مسرور شد و فرمود که به‬
‫برایش آشنا بود به راز و رمز تعلیم و آموزش زرتشت آگاه‬       ‫را در دل خاک پنهان کنی و یا آن را بر زمین بیندازی‪ ،‬هیچ‬     ‫هنگام ورود فیلسوف بزرگ‪ ،‬شهر را آذین بندند و جشن برپا‬
‫شدند‪ .‬تنها کتاب زرتشت‪ ،‬کتاب بزرگ طبیعت بود که او‬           ‫اتفاقی نخواهد افتاد‪ .‬بی حرکت میماند‪ ،‬چون زندگی در‬          ‫کنند و به شادی پردازند‪ .‬چون دانای هند وارد شد‪ ،‬شاه از‬
‫روش مطالعه و دریافت آن را به شاگردان خود میآموخت‪.‬‬          ‫آن وجود ندارد‪ .‬آن نیروهای سازنده زندگی که در درون‬          ‫وی سپاسگزاری کرد که برای آموزگاری او‪ ،‬راه درازی را طی‬
‫دو فرزانهمرد‪ ،‬شاه ویشتاسب و چنگرنگهاچه‪ ،‬در کنار‬            ‫دانه وجود داشته و سبب رشد آن میشود‪ ،‬در سنگ موجود‬
‫شاگردان دیگر به آموختن و مطالعه پرداختند‪ .‬اما آنان به‬      ‫نیست‪ .‬هنگامی که یک گیاه جوانه میزند و تبدیل به ساقه‬                             ‫کرده و به پایتخت آمده است‪.‬‬
‫یک حقیقت بزرگ نیز دست یافتند و آن‪ ،‬این بود که‪ :‬زندگی‬       ‫و شکوفه میشود‪ ،‬این آزادشدن نیروهای زندگی در آن‬             ‫چنگرنگهاچه به شاه گفت‪« :‬باعث افتخار من است که‬
‫و کار‪ ،‬مطالعه و فراغت‪ ،‬همه همسانند و یکی از دیگری‬          ‫است‪ ،‬این پیروزی است‪ ،‬پیروزی بر مرگ و سکون‪ .‬در واقع‬         ‫آموزگار تو باشم‪ .‬اما لازم است روشن و بیپرده بگویم که‬
‫جدا نیست‪ .‬شیوه درست زندگی‪ ،‬زیستن در آغوش طبیعت‬             ‫گیاه در هر لحظه از رشد و نمو خود به سوی روشنایی و‬          ‫بیشتر برای آن به این سفر تن در دادم که زرتشت بزرگ‬
‫و سادگی است که موجب پدید آمدن یک زندگی پرثمر و‬             ‫خورشید سر میکشد و با نیروهای تباهکننده مبارزه و پیکار‬      ‫را ملاقات کنم‪ ،‬چون درباره او بسیار چیزها شنیدهام‪ .‬در‬
‫سرشار از حرکت و جنبش و ادراک میشود‪ .‬پس آنان مدت‬                                                                       ‫حقیقت نمیدانم جایی که استادی بزرگ در نزدیک شما‬
‫یک سال در باغ زرتشت ماندگار شدند‪ .‬راز آفرینش و مسائل‬                                            ‫میکند‪».‬‬               ‫زندگی میکند و قادر است درباره بسیاری چیزها تو را آگاه‬
‫هستی را در کتاب بزرگ طبیعت مطالعه کردند و بسا چیزها‬        ‫شاه که نیک گوش میکرد و سخنان دانای هند را میشنید‪،‬‬
‫آموختند‪ .‬پس از سپری شدن یک سال‪ ،‬شاه به پایتخت‬              ‫پس از مدتی اندیشیدن گفت‪« :‬آنچه میگویی همه درست‬                             ‫کند‪ ،‬چگونه به وجود من نیاز است؟»‬
‫بازگشت و از زرتشت خواهش کرد که گزیده آموزشهایش‬             ‫است‪ ،‬اما با این حال گیاه سرانجام پژمرده شده و بر خاک‬       ‫شاه گفت‪« :‬میخواستم که زرتشت مرا آگاه کند و دو‬
‫را در کتابی گرد آورده و بنویسد‪ .‬نتیجه این خواهش‪ ،‬فراهم‬     ‫فرو میافتد و محو و بیثمر میشود‪ ».‬فیلسوف نامی گفت‪:‬‬          ‫بار از او درخواست کردم‪ ،‬اما او برای من دانه گندمی را‬
‫شدن کتاب زند اوستا شد‪ .‬به فرمان ویشتاسب‪ ،‬دین زرتشت‬         ‫«آری‪ ،‬خود پژمرده شده و بر سینه خاک میپوسد‪ ،‬اما پیش‬         ‫فرستاد که همه اسرار حیات و وجود و نیروهای طبیعت در‬
‫بزرگ‪ ،‬آیین رسمی سرزمین ایران شد‪ .‬اما چنگرنگهاچه‪،‬‬           ‫از این مرحله‪ ،‬آفرینش را انجام داده و خود را تبدیل به‬       ‫این دانه است‪ .‬آیا خندهدار نیست؟ استاد بزرگ و دانایی‬
‫از آنجا به هندوستان بازگشت هرچه از زرتشت آموخته‬            ‫صدها دانه کرده که هریک همچون دانه نخستین است‪.‬‬              ‫چون تو چگونه میتواند چنین عملی را توجیه نماید؟» سپس‬
‫بود خلاصه کرده و به صورت سرودهایی درآورد‪ ،‬همان‬             ‫این باید مثال تو باشد‪ .‬تو هم همانگونه که رشد مییابی و‬      ‫شاه جعبه گوهرین را که دانه گندم در آن قرار داشت‪ ،‬نزد‬
‫سرودهایی که بسیار زیبا و عمیق هستند به نام «ریگودا»‬        ‫نمو میکنی‪ ،‬باید وجودت را تبدیل به چیزی و یا کسی دیگر‬       ‫دانای هند نهاد‪ .‬چنگرنگهاچه آن را گشود و مدتی طولانی با‬
‫که یکی از بزرگترین کتابهای مقدس مشرق زمین است‪.‬‬             ‫کنی‪ ،‬بارور و زاینده شوی و این تبدیلی است بسیار عمیقتر‬      ‫اندیشه به دانه گندم نگریست‪ .‬در این مدت سکوتی عمیق‬
‫پس از آن مردم ایران ملت بزرگ و نامآوری شدند و تا‬           ‫و بزرگتر‪ ،‬مانند دانهای که تباه و نابود نمیشود‪ ،‬بلکه تغییر‬  ‫بر تالار کاخ سایه افکنده بود‪ .‬آنگاه سر بلند کرد و گفت‪:‬‬
‫هنگامی که آموزشها و تعالیم زرتشت را عمل کردند‪ ،‬و‬           ‫شکل مییابد‪ ،‬و تبدیل به صدها دانه دیگر میشود‪ .‬فهمیدن‬        ‫«اینک احساس میکنم که از این سفر طولانی راضی هستم‪،‬‬
‫برابر با تعالیم اوستا زندگی ساده و طبیعی و پرباری داشتند‪،‬‬  ‫این قانون ازلی بسیار سودمند است‪ .‬زندگی و جنبش همیشه‬
‫و همواره در نیرومند شدن بودند‪ .‬اما هنگامی که ساده‬          ‫زندگی و جنبش بیشتر‪ ،‬و حقیقت همیشه حقایق بیشتر‪ ،‬و‬                   ‫چون زرتشت آموزگار دانا و بی همتایی است‪».‬‬
‫زیستن را کنار نهاده و از زندگی طبیعی دوری ُجستند و‬         ‫دانه همیشه دانههای بیشتر میآفریند‪ .‬هرگاه میخواهی‬           ‫شاه با حیرت به فیلسوف هند خیره شده بود و به‬
‫ثروت و تجمل جای آن را گرفت و از آموزشهای اوستا غافل‬        ‫در این دایره قرار گیری‪ ،‬باید «خودبینی» و «من» را فراموش‬    ‫حرفهایش گوش میداد‪ .‬او میگفت‪« :‬بله‪ .‬زرتشت آموزگار‬
‫ماندند‪ .‬بر اثر قدرت و ثروت‪ ،‬تنبل شدند و از یک قدرت‬         ‫کنی تا بتوانی توانگر گردی؛ و این پاسخی است به یکی از‬       ‫خود را به نزد تو فرستاده است‪ .‬این دانه گندم میتواند‬
                                                           ‫پرسشهای تو‪ .‬تعمق و َژرفنگری در سرگذشت این دانه‬             ‫اسرار زندگی و نیروهای طبیعت و نظم جهان را به ما‬
                 ‫نظامی تازهنفس شکست خوردند‪».‬‬               ‫گندم به آدمی میآموزد که همه چیز در حال جنبش و‬              ‫بیاموزد‪ ،‬چون همه اینها را در درون خود دارد‪ .‬تو ای شاه!‬
‫‪-‬آیا رمانهایی در دست نگارش دارید که از آنها برایمان‬        ‫حرکت است و همواره تغییر و دیگرگونی پیدا میکند‪.‬‬             ‫در حقیقت اگر به جستجوی پاسخ پرسشهایی بودی که‬
                                                           ‫زندگی و همه هستی در نتیجه کشمکش و تضاد میان‬                ‫برایت حل نشده‪ ،‬دانه گندم را این چنین در جعبه زرین‬
                                     ‫بگویید؟‬               ‫نیروهای مثبت و منفی شکل میگیرد‪ .‬هرگاه به پهنه دشت‬          ‫نگاه نمیداشتی‪ .‬هرگاه این دانه را در زمینی که بدان تعلق‬
‫‪-‬عقل سلیم میگوید تا داستان یا رمانت را ننوشته و‬            ‫روی و به زمینهای زیر کشت نگاه کنی‪ ،‬به طبیعت دقیق‬           ‫دارد بکاری‪ ،‬در اثر بهرهیابی از خاک و هوا و باران و آفتاب‬
‫تمامش نکردهای از آن حرف نزن‪ .‬من در حال حاضر هفت‬            ‫شوی‪ ،‬به چگونگی باد و باران و نور و آسمان و ستارگان‬         ‫و نور‪ ،‬همچون جهانی در درون خود به بالیدن و رشد‬
‫کتاب ناتمام دارم؛ سه تای آن رمان است‪ ،‬یک مجموعه‬            ‫بنگری‪ ،‬چیزها خواهی آموخت‪ .‬همانگونه که زرتشت گفته‪،‬‬          ‫میپردازد و همه نیروهای موجود در طبیعت به سوی آن‬
‫داستان‪ ،‬یک مجموعه شعر‪ ،‬یک فرهنگنامه‪ ،‬و یک مجموعه‬           ‫دانه گندم در حقیقت یک آموزگار بزرگ است‪ .‬من که‬              ‫دانه سرازیر میشوند و دانه در محیط زنده خود آن نیروها‬
‫نامه برای نویسندگان جوان که حاصل خواندهها و نوشتهها‬        ‫یک حکیم و فیلسوف هستم و توکه یک شاهی‪ ،‬باید بسی‬             ‫را کسب میکند و به صورت دانههایی زاینده و سرشار‪،‬‬
‫و تجربههام در طول زندگی است‪ .‬چیزی در امتداد کتاب‬           ‫سپاسگزار زرتشت باشیم‪ .‬ای شاه بزرگ‪ ،‬امروز را بیاساییم و‬     ‫فراوان میشود‪ .‬همینگونه است مثال تو‪ .‬تا هنگامی که‬
‫«اینسو و آنسوی متن» با عنوان «نامههایی برای نوشتن»…‬                                                                   ‫درون این کاخ دربسته زندگی میکنی وجودت چون آن دانه‬
 ‫برلین ‪ /‬بهار ‪۲۰۲۲‬‬                                                                                                    ‫گندم است در جعبه گوهرین‪ ،‬هرگاه میخواهی به دانایی‬
                                                                                                                      ‫برسی‪ ،‬لازم است چون این دانه گندم‪ ،‬کاخ ساختگی خود را‬
                                                                                                                      ‫ترک کرده‪ ،‬پا به طبیعت بگذاری و در محیطی مساعد زندگی‬
                                                                                                                      ‫کنی‪ .‬باید به درون باغ بروی‪ ،‬جایی که حجابی میان طبیعت‬
   13   14   15   16   17   18   19   20   21   22   23