Page 22 - (کیهان لندن - سال سى و نهم ـ شماره ۴۱۵ (دوره جديد
P. 22
صفحه۲۲شماره1881
جمعه 1۹تا ۲۵خردادماه 140۲خورشیدی
صدرالدینالهی دکتر مصباحزاده:
میدانم انقلاب شده برای همین میخواهم کیهان لندن را منتشر کنم
(تاریخ نشر در کیهان لندن :آذر - ۱۳۹۱شماره ) ۱۴۳۴بازنشر
و به همین سبب قبول عام یافته است .شماره ۱۴۳۳کیهان خانم منصوره پیرنیا که در کتاب ایشان «کیهان از هیچ تا اشاره :روز شنبه گذشته ۳آذر ۲۴( ۱۳۹۱نوامبر )۲۰۱۳
لندن که در دست دارید نشانهای از پایداری بچههای کیهان کهکشان» آمده و انصافاً مجموعه اطلاعاتی کاملی از تولد شش سال از مرگ دکتر مصطفی مصباحزاده بنیادگذار مؤسسه
در طول این سالهاست و همانطور که منصورۀ پیرنیا متذکر کیهان است ،به نکتۀ ظریف و در خور تأملی اشاره کرده است کیهان گذشت .نام دکتر مصباحزاده در تاریخ مطبوعات ایران
شده است این کیهانی است که از هیچ تا کهکشان رفته و این که در کمتر نوشتهای به آن توجه شده و آن همانا لحظۀ نامی مخلّد و جاویدان است .امسال این بنده کوشیدم که
بنده شصت سال از عمر حرفهای خود را در آن سپری کردهام. تصمیمگیری دکتر برای انتشار کیهان لندن است؛ روزنامهای مجموعهای از اظهارنظرهای همکاران و نیز آشنایان او را در
امیدوارم که بچهها همچنان در این راه با تحمل و پایمردی که امروز در دست شماست و ۲۸سال است که در غربت
به کار خود ادامه دهند و یاد دکتر مصباحزاده را در خاطرهها و دوری از ایران ،صدای استوار ایستادن در برابر تعدیات صفحۀیادداشتهای بیتاریخبیاورم.
جمهوری اسلامی به هویت و حقیقت ایران بوده و هست بهتر آن دیدم که یادداشتها را با نقل قولی از سردبیر
زندهنگهدارند. امروز کیهان لندن آغاز کنم .احمد احرار در مصاحبهای با
میدانم انقلاب شده برای همین
میخواهم کیهان لندن را منتشر کنم
دکتر در میان خانواده :او همه بچهها و کارمندان و کارکنان کیهان را بچههای خود میدانست و بچهها کیهان را خانه خود تلقی احمد احرار « -قصد دارد» «کیهان» را در خارج از کشور
میکردند .این عکس را که یک بار دیگر هم در سالگرد درگذشت او چاپ کردهام بهدقت نگاه کنید .دکتر با لبخند به دوربین انتشار دهد و نیاز به همکاری مطبوعاتیها دارد .احرار،
نگاه میکند .ایرج و پرویز فرزندانش در دو طرف او نشستهاند و ...بقیه همه بچههای کیهان هستند که بچههای او بودند. نویسندۀ پیشین روزنامه اطلاعات حیرتزده میشود .هنوز از
تأسیس حکومت جدید زمانی نگذشته و شور انقلابی در ایران
محمدرضا حمیدی روزی که برای همه ما ساعت خرید حکمفرماست؛حتیدرپاریسشعارهایانقلابیبهخطفارسی
دوران تحصیل است .ولی قرار است یک اتومبیل بی.ام.و از زمانی که در دوره اول مؤسسه عالی روزنامهنگاری درس روی دیوارها دیده میشود .احرار می گوید:
یک فارغالتحصیل خارج که گمرک به آنها 25درصد تخفیف میخواندیم ،دکتر کاظم معتمدنژاد ،دکترابوالقاسم منصفی، «جناب دکتر ،مثل این که فراموش کردهاید در ایران انقلابی
میدهد بخرم .اما این کار دو اشکال دارد .اول اینکه باید 14 ابراهیمگلستان،دکترولیانوزیرتعاون،مجیددوامی،دکتردبیر رخ داده و تاج و تخت شاهنشاهی واژگون شده و کار از
هزارمارکپولبدهم.دیگراینکهبایستییکرانندهاتومبیلرا سیاقی ،دکتر حاکمی و خود دکتر مصباحزاده استادان ما بودند. کار گذشته است .دکتر میگوید :ابداًفراموش نکردهام و احرار
ازمرزجلفا بهتهرانبیاورد.آنچهدکتربرایمانجامداداینبود: در آن ایام در کنار فراگرفتن فوت و فن روزنامهنگاری ادامه میدهد :شما بهتر از من میدانید که روزنامه وسیلهای
1ـ به بانک ایران و ژاپن که رئیس هیأت مدیرهاش بود هفتهای یک روز هم دکتر مصباحزاده درسهایی را در زمینه است برای رسانیدن پیام و یک هدف و در شرایط و احوال
سفارش کرد به من وام بدهند و قسط آن را از حقوقم کم کنند. روابط عمومی شامل وقتشناسی ،برخورد مؤدبانه با اشخاص،
2ـ آقای تاجیک از رانندگان کیهان را فرستاد مرز جلفا حفظ خلق و خوی مطبوع و لزوم آشنایی با روانشناسی کنونی پیام شما و هدفتان چه است؟
مقامات و منابع خبری و طرز برخورد با افراد و چهرههای مصباحزاده میگوید :هدف من دفاع از حیثیت کسانی است
اتومبیل B.M.W 2002را برایم آورد به تهران. که ایران را ساخته و به اینجا رسانیدهاند .پیام ما این است
دکتر وقتی اتومبیل جدید را دید گفت :حالا با این ماشین خبرساز را به ما میآموخت. که امروز اگر ایران کشوری است آزاد و آباد و اگر سرزمینی
میتوانی دخترهای حسابی را برای شام دعوت کنی بهشرط دکتر روزی به دانشجویان گفت به عنوان خبرنگار و گزارشگر است در مسیر توسعه و ترقی ،این موفقیت را آسان به
به هر مجلس و محفل و ملاقاتی دیر برسید بدانید که کارتان دست نیاورده است .دو نسل ،بلکه سه نسل همت کردهاند،
این که مرا هم با خودت ببری. اشکال دارد .بعد سوال کرد الان ساعت چند است و ساعت زحمت کشیدهاند تا این بنا بالا رفت ،بیانصافی است همه آن
دکتر با تک تک کارمندان و کارگران و حتی روزنامهفروشان
دقیقاًهمین رابطه را داشت .یکی از دربانهای کیهان را روزی بعد چه درسی دارید .بیشتر ما سکوت کردیم. دستاوردها را از میان بردن.
خیلی خوشحال دیدم .او به من گفت امروز صبح پسرم برای دکتر پرسید چرا ساکتید؟ بچهها گفتند قربون ساعت نداریم. احرار میگوید« :قبول میکنم ولی شما باز هم این را
ادامه تحصیل به هند رفت .البته به لطف دکتر مصباحزاده و دکترخندیدوگفتکاشسؤالنمیکردم.لابدبایدبهحسابداری میدانید که روزنامهای بهنام کیهان در خارج از کشور و در
با بورس کیهان .وقتی در ایران بودیم برای مقامات مملکتی بگویم به شما پول بدهند که ساعت بخرید .بچهها گفتند فضای انقلابزده که حرف حساب خریداری ندارد ،چه کار
که روزانه با آنها سر و کار داشتیم از خانوادۀ چندهزار نفرۀ «بله ،بدون ساعت ما هر روز دیر به کارمان خواهیم رسید»!. پر هزینه و پر دردسری است .آیا به فقدان وسائل و امکانات
کیهان و نقش دکتر مصباحزاده در انسجام این خانواده تعریف به این ترتیب بودجه خرید ساعت تأمین شد .و وقتی بچهها
میکردم .هنگامی که کیهان لندن تأسیس شد برخی از همان ساعتدار شدند مدام از هم میپرسیدند ساعت چند است. متعدد کار فکر کردهاید؟
مقامات که همکار ما شده بودند میگفتند واقعاً راست چندسالبعدروزیدکترمراسواربراتومبیلپیکانمستعملی مصباحزاده میگوید :روزی که میخواستم «کیهان» تهران را
میگفتی .در عمر خود کمتر انسانی با این شخصیت ،ظرفیت، دید .گفت با این قد و قواره و ریخت و قیافه و این همه پایهگذاری کنم فضا از این هم آشفتهتر و امکانات و مشکلات
ژست و هارت و پورت پیکان سوار میشوی؟ گفتم بله .نه تنها از این هم محدودتر بود نه از مشکلات ترسیدم و نه سختی راه
دست و دلبازی و بلندنظری برخوردهایم. هنوز پیکان سوار میشوم ،ساعتم هم همان ساعت معروف و کمبود وسائل و امکانات مانع حرکتم شد .راه را گرفتم و از
روانش شاد و نامش جاویدان باد دو اتاقاجارهایدرمحلۀسرچشمهآغازکردیمتابهتأسیسات
عظیم کیهان و دانشکدۀ علوم ارتباطات اجتماعی رسیدیم.
احرارمیگوید:مصباحزادهاهلشعروشاعرینبودوباآنکه
همولایتیسعدی،وحافظ،بود،تنهادوبیتشعرازحفظداشت
اما دقیقاً مصداق کلام شیخ عطار نیشابوری بود که گفته است:
گر مرد رهی میان خون باید رفت
از پای فتاده ،سرنگون باید رفت
تو پای بهره گذار و از ره مهراس
خود ،راه بگویدت که چون باید رفت