Page 23 - (کیهان لندن - سال سى و نهم ـ شماره ۴۱۶ (دوره جديد
P. 23
صفحه۲۳شماره188۲ و اگر اظهار علاقه و تمایل کرد با او ملاقات کنم .پس از چند عادی .شاهنشاه سکوت کردند و ژستی گرفتند که
جمعه 1۶تا پنجشنبه ۲۲ژوئن ۲0۲۳ روز آقای لاجوردی به من خبرداد که با آقای دکتر آموزگار معنای آن این بود «من که باور نمیکنم ،غیرممکن است».
بطور مختصر صحبتی کرده است و پیشنهاد کرد روزی به برای اینکه شاهنشاه را مطمئن کنم عرض کردم اگر اجازه
بگذارد و رضایت او را به دست آورد .شما بطور کلی این منزل ایشان بروم و در آنجا آقای دکتر آموزگار را ببینم و فرمایید چند تن از شخصیتهای مورد اعتماد را مأمور
موضوع را نادیده گرفتهاید». ایشان را در جریان کار رستاخیز قرار دهم .من آن روز به بفرمایید به این موضوع رسیدگی کنند و گزارشی حضورتان
منزل آقای لاجوردی رفتم و آقای دکتر آموزگار را ملاقات تقدیم نمایند .در پایان شرفیابی خواستند که اساسنامه
گفته علم هم درست بود و هم نبود .درست بود برای کردم .ضمناً پرونده رستاخیز و عکسها و فیلمها را نیز
اینکه همیشه رسم بر این بود که هر اقدام مثبت و مفیدی همراه برده بودم که آقای دکتر آموزگار همه چیز را ببیند. رستاخیز را حضورشان ببرم.
که صورت میگرفت به شکلی نام شاهنشاه در آن برده شود. جلسه آن روز ما چند ساعت طول کشید و آقای دکتر آموزگار پس از شرفیابی حضور شاهنشاه خبردار شدم دربار از
بنابراین در جنبش رستاخیز ملی که سراسر کشور را فرا گرفته همه را دیدند .دکتر آموزگار از دیدن فیلمها خیلی تحت وزارت فرهنگ و هنر خواسته است که عکسها و فیلمهایی
بود و صحبت از اصلاحات بزرگ و مفید برای کشور میرفت تأثیر قرار گرفته بود .چون باورکردنی نبود که هزاران نفر را که از اجتماعات و تظاهرات مردم در مراسم رستاخیز در
چطور ممکن بود که حتی اشارهای هم به نام شاه نشود. در این مراسم به پای خودشان بیایند و در این مراسم که در تهران و شهرستانها برداشته شده است به دربار بفرستد.
درست نبود برای آنکه اگر ما نام شاه را در اصول و یا در این خبرحکایت از این میکرد که شاهنشاه به جنبش
سرود و شعارهای رستاخیز میآوردیم همه تصور میکردند همه ایران برپا میشد شرکت کنند. رستاخیز علاقه پیدا کردهاند و میخواهند از کم و کیف آن
این جنبش هم مانند سایر جنبشها دولتی است و دولت از جمله سؤالاتی که در آن جلسه مطرح شد این بود
هزینه آن را تأمین میکند .نتیجه این میشد که کسی سراغ که هزینه این جنبش چگونه تأمین میشود .وقتی پاسخ بیشتر خبردار شوند.
ما نیاید و ما نمیتوانستیم تظاهرات پنجهزار و دههزار نفری دادم خود مردم محل هزینه این مراسم را تأمین میکنند و در یکی از این شرفیابیها سؤال فرمودند «آیا خارجیها
در شهرها داشته باشیم و مردم هم برای تأمین هزینههای هیچ مقام دولتی دیناری کمک نمیکند ،دکتر آموزگار بسیار با شما تماسی گرفتهاند؟» خدمتشان عرض کردم آنها با ما
رستاخیز دیناری که نمیدادند هیچ حتی توقع داشتند که ما تعجب کرد و در فکر فرو رفت .همه دنبال این بودند که تماس نگرفتهاند ،ما با آنها تماس گرفتهایم .به این معنی که
ببینند سرنخ کجاست .پس از آن جلسه دیگر خبری از دکتر یک شب از تمام سفرا و وزرای مختار دعوت کردم و در
به هر شرکتکننده مبلغی هم دستی بدهیم. آموزگار نشد ولی از حق نباید گذشت که بسیار از جنبش آن مهمانی فیلمهای رستاخیز را نشان دادیم .تماشای این
پس از اینکه حسنعلی منصور نخست وزیر شد درهمان رستاخیز تجلیل کرد ،مثل اینکه میدانست ده دوازده سال فیلمها آنقدر برای این خارجیها جالب بود که میخواستند
روزهای اول به دیدن من آمد و همکاری کیهان را با دولت دیگر با پای خودش به سراغ رستاخیز خواهد رفت و راه
میخواست و میگفت راه کیهان و گروه مترقی و جنبش گریز هم نخواهد داشت .دکتر آموزگار ابتدا رئیس هیئت بار دیگر فیلمها را ببینند.
رستاخیز ملی و دولت همه یکی است و ما همه باید برای اجرائیه «حزب رستاخیز» شد و طولی نکشید که رهبر جناح کمکم محافل سیاسی از شرفیابیهای مرتب من
به ثمر رساندن اصول انقلاب همکاری داشته باشیم .پاسخ پیشرو ،سپس دبیرکل حزب ،و بعد هم نخست وزیر شد .این خبردار شده بودند و برای خودشان تصوراتی میکردند و
من این بود که تردیدی نیست که ما همه باید همکاری حدسهایی میزدند .شایع شده بود که جنبش رستاخیز ملی
کنیم ولی توجه داشته باشید که کیهان بیست سال است که را میگویند سرنوشت. حزب میشود و من هم نخست وزیر آینده خواهم بود
در این راه قدم برمیدارد .سرمقاله شماره اول کیهان گواه بر در هر شرفیابی ،شاهنشاه سؤالات تازهای میفرمودند که
این حقیقت است .آنچه کیهان آن روز نوشت خواستههای پاسخ عرض میکردم و ایشان را بیشتر در جریان رستاخیز حتی از وزرای دولت نام میبردند و حدسهایی میزدند.
شاهنشاه در آغاز سلطنتشان بود و امروز هم پس از قرار میدادم از جمله درباره کانونهای رستاخیز و وظایف چون از احتمال نخست وزیری من سخن به میان آمد باید
گذشتن بیست سال همان خواستهها اصول منشور انقلاب و ارتباط آنها با یکدیگر و با کیهان سؤالاتی میفرمودند که این حقیقت را بگویم که در سالهای اول انتشار کیهان بدم
شاه و مردم است .ولی توجه داشته باشید که اگر امروز جواب عرض میکردم .شاهنشاه مقصودشان از این سؤالات نمیآمد که وکیل و یک روزی هم وزیر شوم .ولی هرچه زمان
میتوان به راحتی و بدون مشکلی از این اصول اسم برد و این بود که آیا سرنخ دست کیهان است و به عبارت دیگر میگذشت و کیهان بزرگ و بزرگتر میشد این میل و علاقه
آنها را یکی بعد از دیگری انجام داد بیست سال پیش بسیار دست من است یا دست سازمان یا افراد دیگری .بدون اینکه من به کار وکالت و سناتوری و وزارت کمتر میشد .کار به
مشکل و غیرقابل تصور بود ولی ما خواستیم و نوشتیم و به اشارهای بفرمایند میخواستند بدانند و مطمئن شوند که جایی رسید که مجلس و سنا را فراموش کردم و در جلسات
آرزوی خودمان که همان آرزوهای شاهنشاه بود رسیدیم .به آن شرکت نمیکردم .در هر جلسه مجلس و بعد در سنا اسم
عبارت دیگر انقلاب بیست سال پیش آغاز گردید و امروز به سرنخ دست افراد مشکوک و مخصوصاً خارجیها نباشد. من اولین اسم در صورت غایبین بیاجازه بود که در صورت
نتیجه رسید .البته من به نخست وزیر وعده همکاری دادم رسم بر این بود که هر هفته از دربار خبر میدادند چه
روز و چه ساعتی باید شرفیاب شوم .پس از چند شرفیابی جلسه مجلس و سنا خوانده میشد.
و بسیار هم خوشوقت شد. چون دیگر از دربار خبری نشد فهمیدم که دیگر شرفیابی «امپراتوری کیهان» و «جنبش رستاخیز»
ولی وقتی اظهار داشت اگر این همکاری ما ادامه داشته ندارم ولی از اینکه از نظریات شاهنشاه درباره مسائل حالا کیهان آنقدر توسعه یافته بود که از آن به عنوان
باشد در موقع انتخابات میتوانیم کرسیهای وکالت را بین مملکتی آگاه شده بودم و مخصوصاً از اینکه فرصت یافته اولین گروه مطبوعاتی و انتشاراتی خاورمیانه یاد میشد.
گروه مترقی و رستاخیز ملی تقسیم کنیم و سپس در دولت بودم که به سؤالات شاهنشاه درباره جنبش رستاخیز ملی خبرنگاران و روزنامهنگاران خارجی کیهان را «امپراتوری
هم نمایندگان رستاخیز باشند و هم نمایندگان گروه مترقی، کیهان» میخواندند .تعداد کسانی که در آن زمان در کیهان
من ضمن تشکر از حسن نیت نخست وزیر ،آب پاکی را پاسخ عرض کنم بسیار خوشحال و راضی بودم. کار میکردند از مرز هزار گذشته بود و مدیریت تماموقت
روی دستش ریختم و گفتم جنبش رستاخیز [جنبش مربوط در آن روزها من قراری داشتم با َعلم نخست وزیر که بروم مرا لازم داشت .به همین جهت من وقت اینکه به کار
و ناهار با ایشان صرف کنم .یک روز قبل از آن حسنعلی «رستاخیز» برسم نداشتم چون «رستاخیز» در آن زمان غولی
به کیهان] هنوز زود است که به حزب تبدیل شود. منصور نخست وزیر شده بود .علم به من خبر داد که بجای شده بود و همه کشور را فرا گرفته بود .از همین رو ،در
نخست وزیر که ساختمان کیهان را ندیده بود از تأسیسات نخست وزیری به منزلش بروم .در آن روز سر میز ناهار علم جستجوی یک شخصیت تحصیلکرده جوان و از همه مهمتر
آن بازدید کوتاهی کرد .جالب این بود که از هر جا که به من گفت« :نخست وزیری از بیخ گوشات پرید ».گفتم از خانواده اصیل و نجیب ایرانی بودم که کار رستاخیز را به
میگذشت اصول و شعارهای رستاخیز را به چشم میدید قرار نبود که من نخست وزیر بشوم تا از بیخ گوشام بپرد. او واگذار کنم؛ کسی که شاهنشاه اورا بشناسد و به او اعتماد
که به در و دیوار ساختمان نوشته شده است مخصوصاً این علم گفت« :شاهنشاه میخواستند بین حسنعلی منصور و داشته باشد .این موضوع را با چند تن از دوستان نزدیک در
دوبیت از سرود رستاخیز را بسیار پسندید و یادداشت کرد: شما یکی را انتخاب کنند و به همین جهت بود که شما و میان گذاشته بودم تا اشخاص را به من معرفی کنند و از
منصور چند هفته شرفیاب میشدید ».از علم پرسیدم «چرا بین آنها یکی را انتخاب کنم و به عرض شاهنشاه برسانم.
ای برزگر ،روزگار تو شد نخست وزیری از بیخ گوشام پرید و توی گوشام نرفت؟» روزی این موضوع را با یکی از دوستان و دانشجوی قدیم
این روزگار رستاخیز علم خندید و گفت« :علت آن جنبش رستاخیز ملی خودتان خودم آقای قاسم لاجوردی در میان گذاشتم و او از آقای
است .شما یک جنبش فراگیر به راه انداختید .این جنبش دکتر جمشید آموزگار اسم برد .این پیشنهاد به دلم نشست
ای کارگر ،دست و بازوی تو شد اساسنامه دارد و شعار دارد و سرود و پرچم و نشان دارد ولی دیدم آقای دکتر آموزگار فرزند حبیبالله آموزگار است از
یار رستاخیز در هیچیک از این اصول و شعارها اشارهای به شاه مملکت خانوادهای اصیل و فرهنگی ،جوان و تحصیلکرده و خوشنام
که بانی و مبتکر این اصول انقلاب است اصل ًا نشده .کسی که به درد رستاخیز میخورد .ضمناً مطمئن بودم که وقتی به
تقلید رستاخیز کیهان با «حزب ایران نوین» که میخواهد نخست وزیر بشود باید به شاه مملکت احترام عرض شاهنشاه میرسانم تأیید خواهند فرمود.
از این ملاقات پی بردم که نخست وزیر متوجه شده قرار شد موضوع را با آقای دکتر آموزگار در میان بگذارد
است که با صد یا دویست تحصیلکرده نمیتواند بار سنگین
انقلاب شاه و مردم را به دوش بکشد و از همین رو فکر
کرده که بهترین راه این است که با جنبش رستاخیز روی
هم بریزد تا دولت پایه حزبی و مردمی پیدا کند .نخست
وزیر تصور نمیکرد که از من جواب منفی بشنود.