مازیار قویدل- چنان که در یکی از نوشتههای پیش از این آمد، در آیین نانوشتهی شهریاری ایرانزمین (بنا بر برداشت این پژوهشگر) هر پادشاه در هنگام بر تخت نشستن، برنامههایِ کاری و آرمانی خود را برای بزرگان و دانایان و مردم آشکار میکند و پس از آن است که بزرگان و دانایان و دیگران با پادشاه همپیمان میشوند.
بخش ۲۸- بخش پنج، انسان مداری به جای ایزدمداری*
یکی از روشنترین نمونههای این آیین، پیمان بستن سام پس از درگذشت فریدون و برتخت نشستن منوچهر است. منوچهرشاه با مرگ فریدون یک هفته را با درد و رنج و چشمان پرآب سپری میکند و در روز هشتم، تاج کیانی بر سر میگذارد و:
چو دیهیم شاهی به سر بر نهاد
جهان را سراسر همه مژده داد
به داد و بـه آییـن و مردانگـی
به نیکـی و پاکـی و فرزانگـی
سام نریمان با شنیدن این مژده و پسندیدن سخنان و برنامههای منوچهرشاه، و پس از رایزنی کردن با خرد خود:
جهان پهلوان سام بر پای خاست
چنین گفت کای خسرو داد راست
ز شاهـان مـرا دیـده بر دیدنست
ز تـــو داد و ز مـا پسندیدنـست
مــرا پهلوانــی نیــــــای تــو داد
دلـم را خرد مهـر و رای تو داد
بنا بر چنین آیین نانوشتهای ،جمشیدشاه نیز همچنان که در نوشتار پیشین خواندید:
کمــر بست با فــــر شاهنشهــی
جهان سر به سر گشته اورا رهی
و در پی همان آیین نا نوشته:
منـم گفت با فــــرهی ایـــــــزدی
هم ام شهـریاری و هم موبـــدی
این سخنِ جمشید شاه که خود را هم شهریار و هم موبد میشناساند، به باور این پژوهشگر، میتواند بر موبدان گران آمده و زمینه فرافکنی میان لشکریان و پادشاه را فراهم کرده باشند زیرا با همهی کوششها درباره سربلندی میهن و مردم، از جنگ ابزارسازی گرفته تا آنچه در بخشهای پیشین خواندید و به ویژه درمان درمندان:
پزشکی و درمان هـر دردمنــد
درِ تندرستـــــی و راه گزنــــــد
و رازگشاییهایش که او را شاهی بی مانند میسازد:
همه رازها نیز کرد آشکـــــار
جهان را نیامد چنـو شهریـــار
باید دانست چرا مردمی که این همه از او خوبی دیده و با کوششهای او، به زیبایی و آبادی و شادی رسیده بودند، از او دور میشوند و خانه و خانمان را به ضحاک پدرکش میسپارند. برای گمانزنی در این باره کارهای جمشید شاه را دنبال میکنیم:
گذر کرد از آن پس به کشتی بر آب
ز کشور به کشور بر آمــد شتــاب
چنین ســال پنجـــه بورزیـد نیــــز
ندیـد از هنـر بر هنـر بسته چیـــز
یادمان باشد دینمداران که داو و ادعای رهبری هماندیشانشان را داشته و دارند، همواره گستره آسمان را جایگاه و پایگاه ایزدان و فرشتهها بر شمردند. در چنین راستایی دریا و ژرفای زمین را نیز جای میگرفت و جمشید در برنامهی دیگری از گسترش و آبادسازیهای جهانیاش، بر دریاها گذر میکند و رازها میگشاید و “از هنر بر هنر بسته”، چیزی نمیبیند. اینجاست که گویی او پایش را از گلیماش درازتر میکند:
همان کردنـیها چـو آمـــد پدیـد
به گیتـی جز از خویشتن را ندید
چـو آن کارهای وی آمد به جای
ز جـای مهـی بـرتـــرآورد پـــای
این پای برتر آوردن از جای مهی، درست در هنگامی گفته میشود که او به دریاها و سپس به آسمان سر میکشد آن هم با کیانی که فری انسانی و شهریارانه است:
به فـرِ کیـانی یکـــی تخت ساخت
چه مایه بـدو گوهــر اندر نشاخت
تازه این تخت را نیز، هرگاه شاه اراده کند، دیوان بر میدارند:
که چون خـواستــی دیو برداشتـی
ز هامون به گردون برافــراشتـی
این سر به آسمان کشیدن با اراده و فرمان انسانشاهی به نام جمشید، نه تنها با یاری و خواست ایزدان نیست، که نشان فرمانروایی انسانی و شاهی میگردد:
چو خورشیــد تابان میانِ هـوا
نشسته بـر او شـاه فرمانــروا
در پی این رویداد، جهانی در برِ تخت او انجمن میشوند و از این انجمن شدن مردمان، فر و فرهی بخت او برتری مییابد، که ان روز، روزی نو و سرآغازی نوین در جهان میشود:
جهان انجمـن شد برِ تخت اوی
از آن بَر شده فـرهی بخت اوی
به جمشیـد بَر گوهـر افـشاندنـد
مر آن روز را روزِ نو خواندند
سرِ سـالِ نو هرمــز فرودیــن**
برآسوده از رنج تن دل ز کین
این روز و سرآغاز نوین، انگیزه شادی میشود و نه تنها بزرگان را به شادی میکشاند، که این روز یادگاری میشود از انسانمداری کسرایان و خسروانِ سر به آسمان سایان:
به نوروز نـو شـاه گیتـی فــــروز
بَـر آن تخت بنشست پیـروز روز
بزرگــان بـه شـــادی بیاراستنــــد
میو رود و رامشگران خواستند
چنین جشن فـرخ از آن روزگـــار
بمانده از آن خســروان یادگـــــار
پیگیری سخن به نوشتاری دیگر وانهانده میشود.
۲۶ اکتبر ۲۰۱۵
*. انسان مداری به جای ایزدمداری، برداشتی از سوی این پژوهشگر است و آن را از راز و رمزهای شاهنامه بر میشمارد.
**. این باری دیگر پس از سده است که سخن از سال شمار در شاهنامه به میان میآید.
[بخش یک] [بخش دو] [بخش سه] [بخش چهار] [ادامه بخش چهار] [بخش پنج] [بخش شش] [بخش هفت] [بخش هشت] [بخش نهم] [بخش دهم] [بخش یازدهم] [بخش دوازدهم] [بخش سیزدهم] [بخش چهاردهم] [بخش پانزدهم] [بخش شانزده] [بخش هفده] [بخش هژده] [بخش نوزده] [بخش بیست] [بخش بیست و یک] [بخش بیست و دو] [بخش بیست و سه] [بخش بیست و چهار] [بخش بیست و پنج] [بخش بیست و شش] [بخش بیست و هفت]