Page 12 - (کیهان لندن - سال سى و هشتم ـ شماره ۳۳۱ (دوره جديد
P. 12

‫ستونکشی و رزمایش و «نمایش قدرت» در مرزهای شمالغرب ایران؛‬                                                                                                                       ‫صفحه ‪ - Page 12 - 1۲‬شماره ‪1۷9۷‬‬
                                                                                                                                                                                         ‫جمعه ‪ ۹‬تا ‪ 1۵‬مهرماه‪14۰۰‬خورشیدی‬
 ‫رهبر جمهوری اسلامی به دنبال جبران‬
         ‫خطاهای محاسباتی؟!‬                                                                                                     ‫گزارش ـ مصاحبۀ صدرالدین الهی‬

                                                                                                                   ‫سید ضیا؛ مرد اول یا مرد دوم کودتا (‪)18‬‬

                                                                                                                                     ‫( کیهان لندن شماره ‪) 14۲۰‬‬

                                                                                                                   ‫سید ضیا‪ ،‬بهروایت عترت خانم‬

                                                                                                                   ‫در دیدارهای مکرر دکتر صدرالدین الهی با سید ضیاءالدین طباطبائی همانطور که خواندید‪ ،‬همسر ایشان‬
                                                                                                                     ‫خانم عترت الهی (گودرزی) حضور داشته و این آشنایی تدریج ًا به دوستی خانوادگی تبدیل شده است‪.‬‬

                                                                                                                   ‫در حاشیۀ مصاحبۀ سیاسی دکتر الهی‪ ،‬عترت خانم نیز شرحی نوشته و تصویری غیرسیاسی از «سید»‬
                                                                                                                                 ‫بهدست داده که خواندنی است‪.‬سیدضیاء از دیدگاه عترت خانم را در دو شماره میخوانید‪.‬‬

‫یکی از پیامدهای جنگ قرهباغ ایجاد کریدور انتقالی در جنوب ارمنستان موازی با رود ارس است و ارتباط‬                        ‫بتوانید این طفلک را سیر کنید‪.‬‬     ‫از سختی چوب میکاست‪ .‬یک مبل‬                               ‫اولین دیدار‬
                                   ‫ایران با ارمنستان را قطع میکند‬                                                  ‫ـ آقا چه حرفهای عجیبی میزند‪.‬‬         ‫کمی راحتتر با روپوش و پارچهای‬         ‫از شب پیش از آن که برای‬
                                                                                                                   ‫لابد میخواهد شیر گاوهای مزرعهاش‬      ‫خوشنقش و متفاوت با دیگر مبلها‬         ‫دیدن «آقا» برویم دلم شور میزد‪.‬‬
‫«برای ما سؤال است که چرا ایران اکنون‬    ‫با جمهوری آذربایجان دارد و همچنین‬        ‫=کیومرثحیدریفرمانده‬               ‫در قزوین را به سینۀ من لولهکشی‬       ‫نشان میداد که جای «آقا» آنجاست‪.‬‬       ‫چرا؟ نمیدانم تصوری که از آقا‬
‫که آذربایجان آنجا مستقر شده چنین‬        ‫رزمایش مشترک سهجانبه پاکستان‪،‬‬            ‫نیروی زمینی ارتش‪ :‬زمان‬                                                 ‫من دلواپس بودم و نمیدانستم چرا‪.‬‬       ‫داشتم از سالهای دور میآمد‪ .‬از‬
                                        ‫ترکیه و جمهوری آذربایجان عمده دلایل‬      ‫جنگ ارمنستان و آذربایجان‬                                     ‫کند‪.‬‬      ‫شوهرم با نگاه تنگشدۀ کنجکاوش از‬       ‫روزگار کودکیام‪ .‬پدر بزرگم که‬
         ‫رزمایشی را انجام میدهد!»‬       ‫ستونکشی نیروهای مسلح جمهوری‬              ‫تعد ا د قا بل ملا حظه ا ی‬                        ‫خندید و گفت‪:‬‬          ‫پنجره به باغ مینگریست و رهبر‪،‬‬         ‫چند دوره وکیل خرمآباد در مجلس‬
‫واقعیت این است که با چراغ سبز‬           ‫اسلامی به مرزهای شمالی کشور است‬          ‫از تروریستهای داعشی‬               ‫ـ والله از این آدم هرچه بگویی‬        ‫بلاتکلیف بود‪ .‬شاید هرسه فکر‬           ‫دوران رضاشاه بود همواره از آقا سید‬
‫خامنهای برای جانبداری از باکو در‬        ‫آنهم در حالی که رژیم ایران تلاش‬          ‫به منطقه فراخوان شدند‬                                                                                        ‫ضیاءالدین بهعنوان یک شخص مهم‬
‫ایران سنگ تمام گذاشته شد‪ .‬به عنوان‬      ‫میکرد تا با تکیه بر «شیعهگری» و‬          ‫ما واقع ًا اطمینان حاصل‬                                  ‫برمیآید‪.‬‬           ‫سید ضیا و عترت الهی‬              ‫و مرموز که همیشه در دنیای سیاست‬
‫مثال مراسمی با عنوان «یادواره شهدای‬     ‫«زبان ترکی»‪ ،‬باکو را از ترکیه و اسرائیل‬  ‫نکردیم که آنها منطقه‬              ‫روز بعد‪ ،‬ساعت هفت صبح‬                ‫میکردیم که چطور باید با آقا روبرو‬     ‫مؤثر است و خیلی کارها را از پشت‬
‫جمهوری آذربایجان در جنگ قرهباغ» در‬                                               ‫را ترک کردند و ضرورت‬              ‫زنگ خانه بهصدا درآمد‪ .‬با عجله‬                                              ‫پرده میگرداند و خیلی از رجال‬
‫تهران برگزار شد! حتا مراسم بزرگداشت‬          ‫دور کرده و به خود نزدیک کند!‬        ‫داشت یک نمایش قدرتی‬               ‫ربدوشامبرم را پوشیدم و در را باز‬                              ‫شویم‪.‬‬        ‫دستپرورده و سرسپردۀ او هستند‪،‬‬
‫حجتالسلام علمالدین ولیشاُف و‬            ‫طبق گفته فرمانده نیروی زمینی در‬          ‫در منطقه داشته باشیم‪.‬‬             ‫کردم‪ .‬رانندۀ آقا بود‪ ،‬سلام کرد و‬                   ‫=‬
‫معارف صفراُف دو طلبه جمهوری‬             ‫این رزمایش چهار نوع سلاح جدید تست‬        ‫= الهام علیاف رئیس‬                ‫شیشۀ بزرگی را که مایع سبزرنگی‬        ‫صدای بلند و مهربانی از آستانۀ‬                          ‫سخن میگفت‪.‬‬
‫آذربایجان عضو «جامعهالمصطفی» در‬         ‫میدانی میشود که شامل «پهپاد دورزن‬        ‫جمهوری آذربایجان‪ :‬برای‬            ‫در آن بود به دستم داد و گفت‪ :‬آقا‬                                           ‫صبح زود بیدار شدم؛ قرار بود با‬
‫قم برگزار شد که در جنگ با ارمنستان‬      ‫و نقطهزن با برد بسیار‪ ،‬سیستم جنگال‬       ‫ما سؤال است که چرا‬                ‫فرستادهاند و فرمودند اینجا باشم تا‬                       ‫در بلند شد‪.‬‬       ‫شوهرم به دیدن او برویم برای یک‬
                                        ‫(جنگ الکترونیک) و دو نوع سلاح‬            ‫ایران اکنون که آذربایجان‬                                                              ‫ـ سلام‪ ...‬سلام‪...‬‬      ‫مصاحبه‪ .‬و او که بهقول خودش در‬
                     ‫کشته شدند‪.‬‬         ‫ضدزره و تست هوشمندی کالیبرهای‬            ‫آنجا مستقر شده چنین‬                              ‫شما آن را بخورید‪.‬‬     ‫در سلام بر ما پیشی گرفته بود‪ .‬آقا‬     ‫این قبیل موارد «طعمۀ درجهاولی»‬
‫در این میان‪ ،‬تسلط باکو بر قرهباغ و‬                                               ‫رزمایشی را انجام میدهد!‬                        ‫خندیدم و گفتم‪:‬‬          ‫بود‪ ،‬ایستاده‪ ،‬و با لبخند و چهرهای‬     ‫بهتله انداخته بود و چند روزی هم‬
‫گسترش مرزهای جمهوری آذربایجان‪،‬‬                 ‫گلولههای توپخانهها» هستند‪.‬‬        ‫= در این میان‪ ،‬تسلط‬                           ‫ـ جدی میگویید؟‬           ‫گشاده بهنشانۀ خوشآمدگویی‪ .‬آقا‪،‬‬        ‫بود که کتابها و روزنامهها را ورق‬
‫به اسرائیل دسترسی و امکانات بیشتری‬      ‫کیومرث حیدری فرمانده نیروی‬               ‫باکو بر قرهباغ و گسترش‬            ‫گفت‪ :‬بله‪ ،‬لطف ًا آن را بخورید‬        ‫برخلاف تصور من‪ ،‬هواردهیوز و آن‬        ‫میزد و یادداشت برمیداشت‪ ،‬کمتر‬
‫میدهد که کنترل خود را روی جمهوری‬        ‫زمینی در باره دلیل برگزاری این‬           ‫مرزهایجمهوریآذربایجان‪،‬‬            ‫چون من باید زودتر برگردم؛ باید‬       ‫مرد مرموزی که پدر بزرگم از او سخن‬     ‫از من هیجانزده نبود‪ .‬او هیچ وقت‬
‫اسلامی ایران حفظ کند‪ .‬البته اگر حتا‬     ‫رزمایش گفته «زمان جنگ ارمنستان‬           ‫به اسرائیل دسترسی و‬                                                                                          ‫این حالش را بروز نمیدهد‪ ،‬اما من‬
‫این واقعیت را خامنهای میدانست ابزاری‬    ‫و آذربایجان تعداد قابل ملاحظهای از‬       ‫امکانات بیشتری میدهد که‬                           ‫آقا را جایی ببرم‪.‬‬                      ‫میگفت‪ ،‬نبود‪.‬‬        ‫از رفت و آمدهای عجولانه و گاهی‬
‫برای رویارویی با آن نداشت جز حمایت‬      ‫تروریستهایداعشیبهمنطقهفراخوان‬            ‫کنترل خود را روی جمهوری‬                                  ‫گفتم‪:‬‬                                               ‫هم حواسپرتیهایش در جواب دادن‬
‫علنی از الهام علیاف بر اساس تفکرات‬      ‫شدند ما واقعاً اطمینان حاصل نکردیم‬       ‫اسلامی ایران حفظ کند‪.‬‬                                                  ‫خانم‪ ،‬مگه شما از گاو کم‬               ‫میفهمم که حواسش پی یک کار‬
‫اسلامی و شیعی و «زبان ترکی» که‬          ‫که آنها منطقه را ترک کردند و ضرورت‬       ‫البته اگر حتا این واقعیت را‬       ‫ـ مرسی‪ ،‬شما بروید‪ ،‬من همۀ آن‬                            ‫ترین؟‬
‫هیچکدام در برابر پشتیبانیهای ترکیه‬      ‫داشت یک نمایش قدرتی در منطقه‬             ‫خامنهای میدانست ابزاری‬                          ‫را تا آخر میخورم‪.‬‬                                                                 ‫جدی است‪.‬‬
‫و اسرائیل از باکو نقشی نمیتوانست‬                                                 ‫برای رویارویی با آن نداشت‬                                              ‫دخترم باران هنوز شیر میخورد‬           ‫طبق معمول باید با او میرفتم که‬
                                                            ‫داشته باشیم‪».‬‬        ‫جز حمایت علنی از الهام‬            ‫گفت ‪ :‬معذ ر ت می خو ا هم ‪،‬‬           ‫و به مراقبت احتیاج داشت‪ .‬او شش‬        ‫هم در مصاحبه حضور داشته باشم و‬
                        ‫بازی کند!‬       ‫این مقام ارشد نظامی تلاش کرد در‬          ‫علیاف بر اساس تفکرات‬               ‫فرمودند تا نخورید نباید برگردم‪.‬‬     ‫ماهونیمه در بیمارستان شوروی‬           ‫مثل یک آسیستان جراح مواظبش‬
‫گفتنی است یکروز پیش از آغاز‬             ‫اظهاراتش بگوید که جمهوری اسلامی‬          ‫اسلامی و شیعی و «زبان‬             ‫به هر زحمتی بود نصف شیشه‬             ‫تهران بهدنیا آمده و فقط مراقبتهای‬     ‫باشم و هم او و علی رهبر‪ ،‬عکاس‬
‫رزمایش جمهوری اسلامی علی علیزاده‬        ‫با جمهوری آذربایجان دشمنی ندارد‪.‬‬         ‫ترکی» که هیچکدام در‬               ‫را سرکشیدم‪ .‬راننده خندهای کرد‬        ‫مخصوص بیمارستان جانش را نجات‬          ‫خوشسلیقۀ تهرانمصور را با اتومبیل‬
‫سفیر جدید جمهوری آذربایجان در‬           ‫وی حتا پشتیبانی رژیم ایران از باکو‬       ‫برابر پشتیبانیهای ترکیه‬                                                ‫داده بود‪ .‬بههمین دلیل روزی‬            ‫به سعادتآباد شمیران ببرم‪ .‬از خانۀ ما‬
‫تهران استوارنامه خود را به حسین‬         ‫را مطرح کرد و گفت در جنگ قرهباغ‬          ‫و اسرائیل از باکو نقشی‬                                    ‫و گفت‪:‬‬       ‫که برژنف به تهران آمده بود و از‬       ‫در خیابان فخرآباد تا سعادتآباد که‬
‫امیرعبداللهیان وزیر خارجه دولت‬          ‫موضع رسمی تهران خروج ارمنستان‬            ‫نمیتو انست با ز ی کند!‬            ‫ـ آقا فرمودند امشب خودشان‬            ‫بیمارستان شوروی بازدید میکرد‪،‬‬         ‫تقریباً در حومۀ شهر بود و هنوز مثل‬
‫رئیسی (قاضی مرگ) تحویل داد‪ .‬بر‬          ‫از این منطقه بود‪.‬در این رزمایش‬           ‫= اینهمه در حالیست‬                                                     ‫اولیای بیمارستان باران را به اتاق من‬  ‫شمیران آباد نشده بود حد اقل یک‬
‫اساس گزارش وبسایت وزارت خارجه‪،‬‬          ‫تیپهای ‪ ۲1۶‬زرهی‪ 31۶ ،‬زرهی‪ ،‬تیپ‬           ‫که خامنهای پیشتر گفته‬                     ‫سری به شما خواهند زد‪.‬‬        ‫آوردند و بهعنوان یک معجزۀ پزشکی‬       ‫ساعت راه داشتیم‪ .‬پیش از حرکت‪،‬‬
‫امیرعبداللهیان در این دیدار از تحرکات‬   ‫‪ ۲۵‬هوابرد‪ ،‬گروه ‪ 11‬توپخانه‪ ،‬گروه‬         ‫بود «تمامی اراضی اشغالی‬                         ‫=‬                                                            ‫مهری پرستار جوان و مهربان‬
‫اسرائیل در مرزهای ایران انتقاد کرد و‬    ‫پهپاد‪ ،‬گروه ‪ 433‬مهندسی رزمی و‬            ‫با ید تخلیه و تحو یل‬                                                    ‫در آن زمان‪ ،‬به برژنف نشان دادند‪.‬‬     ‫دخترم باران‪ ،‬دواندوان خود را به‬
‫گفت جمهوری اسلامی این تهدیدات را‬                                                 ‫جمهوری آذربایجان شود‪».‬‬            ‫وقتی او رفت دلدرد شدیدی‬              ‫باران شیرخواره بود ولی من شیری‬        ‫جلو ماشین رساند‪ ،‬سیگار و فندکم‬
                                         ‫هلیکوپترهای هوانیروز حضور دارند‪.‬‬        ‫با عقبنشینی ارمنستان‬              ‫سراغم آمد بهطوری که حسابی به‬         ‫در بساط نداشتم و برای تغذیۀ او از‬
                   ‫تحمل نمیکند‪.‬‬         ‫موضع رسمی جمهوری اسلامی‬                  ‫از کریدور ‪ 3۰‬کیلومتری‪،‬‬            ‫خود میپیچیدم‪ .‬ولی بهتدریج دردم‬       ‫شیرخشک انفامیل استفاده میکردم‪.‬‬                          ‫را آورد و گفت‪:‬‬
‫اینهمهدرحالیستکهخامنهایپیشتر‬            ‫ایران در جنگ قرهباغ حمایت آشکار از‬       ‫نخجوان عمل ًا به آذربایجان‬        ‫کمتر شد‪ .‬طرفهای عصر که آقا به‬        ‫خاصه آن که تا چندماهی پس از تولد‪،‬‬         ‫ـ سیگارتان یادتان رفته بود‪.‬‬
‫گفته بود «تمامی اراضی اشغالی باید‬       ‫جمهوری آذربایجان بود‪ .‬علی خامنهای‬        ‫متصل شد و اکنون در‬                ‫سراغ ما آمد دیگر دردی نداشتم‪.‬‬        ‫شیر کمی را که داشتم میدوشیدم‬          ‫آنجا بود که فهمیدم واقعاً چه‬
‫تخلیه و تحویل جمهوری آذربایجان‬          ‫رهبر نظام نیز علنی از حق آذربایجان بر‬    ‫همان گلوگاه رفت و آمد‬             ‫ساعتی نشستیم ‪ .‬از هر دری صحبت‬        ‫و با قطرهچکان بهخورد او میدادیم‬       ‫دلشورهای دارم؛ چون من و سیگار دو‬
‫شود‪ ».‬با عقبنشینی ارمنستان از‬           ‫قرهباغ به عنوان بخشی از «سرزمینهای‬       ‫کامیونهای ایرانی مختل‬             ‫کردیم‪ .‬چای نعنا برایش آوردم‪ ،‬چای‬     ‫چون هنوز قدرت پستان گرفتن‬             ‫یار جدا نشدنی بیست و چهارساعته‬
‫کریدور‪ 3۰‬کیلومتری‪ ،‬نخجوان عمل ًا به‬     ‫اسلامی» حمایت کرد‪ .‬اتفاقاً حیدری‬         ‫شده و ترانزیت زمینی به‬            ‫را خورد و بعد رو به من کرد و گفت‪:‬‬                                          ‫بودیم‪ .‬سوار شدیم و تمام راه‪ ،‬من‬
‫آذربایجان متصل شد و اکنون در همان‬       ‫فرمانده نیروی زمینی نیز به همین‬          ‫شمال از جمله روسیه با‬             ‫ـ خانم‪ ،‬آن آشامیدنی را که‬                                    ‫نداشت‪.‬‬        ‫ساکت به «آقا» فکر میکردم که با‬
‫گلوگاه رفت و آمد کامیونهای ایرانی‬                                                ‫مشکل روبرو شده است‪.‬‬               ‫صبح برایتان فرستاده بودم تمام‬        ‫بعضی روزها پس از پایان صحبت‬           ‫تعریفها و تصورهایی که دربارهاش‬
‫مختل شده و ترانزیت زمینی به شمال از‬                 ‫موضع اشاره کرده است‪.‬‬         ‫= د ستگا ه د یپلما سی‬                                                  ‫با آقا بههنگام نوشیدن چای نعنا‪،‬‬       ‫داشتم در ذهنم آدمی شبیه هوارد‬
‫جمله روسیه با مشکل روبرو شده است‪.‬‬       ‫در جریان جنگ ارمنستان و جمهوری‬           ‫جمهوری اسلامی نیز متٔاثر‬                                   ‫کردید؟‬      ‫او صحبت را به مسائل خصوصی‬             ‫هیوز میلیونر مرموز آمریکایی سایه‬
‫سیدعباس موسوی سفیر جمهوری‬               ‫آذربایجان با پیشروی نظامیان گسیل‬         ‫از خطاهای محاسباتی علی‬                                   ‫گفتم‪:‬‬         ‫میکشاند‪ .‬ازجمله یک روز بدون‬           ‫انداخته بود‪ .‬آدمی که هم تلخ است و‬
‫اسلامی در باکو اسفند ‪13۹۹‬‬               ‫شده از سوی باکو در خاک قرهباغ در‬         ‫خامنهای است که همه چیز‬            ‫ـ هنوز نصف شیشه باقی مانده‬
‫با «شجاعانه» خواندن مواضع علی‬           ‫شمال رود ارس یک کریدور به نخجوان‬         ‫راازدریچهیتنگشیعهگری‬                    ‫است؛ ولی این چی بود آقا؟‬                    ‫مقدمه از من پرسید‪:‬‬                ‫هم از خودراضی و مرموز‪.‬‬
‫خامنهای در حمایت از «آزادسازی‬           ‫باز شد که عمل ًا ارتباط مرزی ایران و‬     ‫میبیند و بر این اساس کشور‬                   ‫خندهای کرد و گفت‪:‬‬          ‫ـ خانم‪ ،‬وقتی شما در منزل‬                            ‫=‬
‫قرهباغ» مدعی شده بود «این سخنان‬         ‫ارمنستان (حدود ‪ 3۵‬کیلومتر) را قطع‬        ‫را دچار ناکامیهای اقتصادی‬         ‫ـ ها‪ ،‬اولا این شیشه فقط برای‬         ‫نیستید چه کسی از بچه مراقبت‬
‫ارزش و تاثیر راهبردی فراوانی داشت که‬    ‫کرد‪ .‬همزمان ارتش ترکیه شمار زیادی‬        ‫واجتماعیوتهدیدهایجدی‬              ‫امروز بود‪ .‬فردا یک شیشۀ دیگر‬                                               ‫وارد باغ بزرگی شدیم با خیابانی‬
‫مورد استقبال گسترده مردم و مسئولان‬      ‫از شبهنظامیانی را که در جنگ سوریه‬        ‫ازجملهتحریموانزواوسایهی‬           ‫برایتان میفرستم‪ .‬اگر کمی آب‬                                  ‫میکند؟‬        ‫شنی و طولانی‪ .‬چندصد متر از ورودی‬
‫جمهوری آذربایجان قرار گرفت‪».‬‬            ‫از آنها حمایت میکرد به قرهباغ منتقل‬      ‫دائمی جنگ کرده است‪.‬‬               ‫لیمو ترش هم در آن بچکانید‬                                   ‫گفتم‪:‬‬          ‫گذشته ساختمان نسبتاً بزرگی در‬
‫موسوی شاید فکرش را هم نمیکرد‬            ‫کرد‪ .‬شبهنظامیانی که اساساً با القاعده و‬                                                 ‫خوشمزهتر میشود‪.‬‬         ‫ـ پرستار مهربان و دلسوزی دارد‬         ‫سمت چپ بنا شده بود که با چند‬
‫کمتر از یکسال بعد از این چاپلوسیها‬                                               ‫رزمایش نیروی زمینی ارتش جمهوری‬                     ‫با اخم گفتم‪:‬‬        ‫که از خود من بیشتر مراقب اوست‪.‬‬        ‫پله از سطح زمین بالاتر‪ ،‬خانههای‬
‫تنش میان تهران و باکو چنین بالا بگیرد‪.‬‬                ‫داعش ارتباط داشتند‪.‬‬        ‫اسلامی با عنوان «فاتحان خیبر» در‬  ‫ـ ولی هنوز به من نگفتهاید که‬                         ‫باز هم پرسید‪:‬‬         ‫اعیانی طرفهای خودمان‪ ،‬بروجرد و‬
‫صحبتهای موسوی نشان میدهد که‬             ‫دولت اردوغان از منطقهی مرزی‬              ‫مرزهای شمالغرب ایران از روز جمعه‬        ‫این آب سبزرنگ چی بود؟‬                ‫ـ کی به او شیر میدهد؟‬
‫دستگاه دیپلماسی جمهوری اسلامی‬           ‫باریک نخجوان‪ -‬ترکیه و از طریق این‬                                          ‫ـ آب یونجه خانم‪ .‬یونجه که‬            ‫داستان بهدنیا آمدن او را تعریف‬                ‫لرستان را بهخاطر میآورد‪.‬‬
‫نیز متٔاثر از خطاهای محاسباتی علی‬       ‫کریدور نیرو و تسلیحات به آذربایجان‬            ‫‪ ۹‬مهرماه ‪ 14۰۰‬آغاز شده است‪.‬‬                 ‫میدانید چیست؟‬         ‫کردم و توضیح دادم که چون این‬                        ‫=‬
‫خامنهای است که همه چیز را از‬            ‫ارسال میکرد‪ .‬همانزمان قابل پیشبینی‬       ‫تحر کا ت ا منیتی ا سر ا ئیل که‬                ‫قرمز شدم و گفتم‪:‬‬         ‫بچه شش ماه و نیمه بهدنیا آمده است‪،‬‬
‫دریچهی تنگ شیعهگری میبیند و بر‬          ‫بود که پیوند لجستیک جمهوری‬               ‫همکاریهای نزدیکی در حوزه نظامی‬    ‫ـ آقا مگر من گاوم؟ یکباره‬            ‫من شیری نداشتم که به او بدهم و‬        ‫پیاده شدیم‪ .‬مستخدمی که بالای‬
‫این اساس کشور را دچار ناکامیهای‬         ‫آذربایجان و ترکیه با وجود حمایتهای‬                                         ‫بفرمایید هرروز باید یک کیسه‬          ‫بههمین دلیل مجبور شدهام که از‬         ‫پلهها ایستاده بود آمد و بعد از سلامی‬
‫اقتصادی و اجتماعی و تهدیدهای جدی‬        ‫دولت اردوغان از شبهنظامیانی که‬                                                                ‫یونجه بخورم‪.‬‬      ‫شیر خشک استفاده کنم که آن هم‬          ‫آمیخته به تعظیم‪ ،‬به بالای پلهها‬
‫از جمله تحریم و انزوا و سایهی دائمی‬     ‫مخالف جمهوری اسلامی و بشار اسد‬                                                        ‫قهقههای زد و گفت‪:‬‬              ‫مرتباً باعث بیماری او میشود‪.‬‬     ‫و تالار بزرگی راهنماییمان کرد‪.‬‬
                                        ‫هستند برای تهران تهدید امنیتی خواهد‬                                        ‫ـ خانم‪ ،‬مگر شما از گاو کمترید؟‬       ‫آقا طبق معمول وقتهایی که‬              ‫اتاق بیش از حد تصور بزرگ بود و‬
                 ‫جنگ کرده است‪.‬‬          ‫بود‪ .‬اما علی خامنهای ترجیح داد بجای‬                                        ‫گاو یونجه میخورد و شیرش زیاد‬         ‫میخواست مشکلی را حل کند‪،‬‬              ‫اولین چیزی که نظر را به خود جلب‬
‫با اینهمه دیدار سفیر جمهوری‬             ‫اعلام بیطرفی‪ ،‬جانب باکو را بگیرد‪.‬‬                                          ‫میشود‪.‬شماهمبایدآبیونجهمیل‬            ‫چشمهایش را بسته دستی به چانهاش‬        ‫میکرد‪ ،‬فرش بافتهشدۀ بزرگی بود که‬
‫آذربایجان با امیرعبداللهیان میتواند‬     ‫هرچند گزارشهای زیادی از ارسال‬                                              ‫کنید تا شیرتان دوباره راه بیافتد‪.‬‬    ‫کشید‪ ،‬کلاه پوستی را روی سرش‬           ‫تمام سطح اتاق یا بهتر بگویم تالار را‬
‫حامل این پیام نیز باشد که باکو تمایلی‬   ‫کمکهایتسلیحاتیبهارمنستانتوسط‬                                                             ‫=‬                                    ‫جابهجا کرد و گفت‪:‬‬       ‫میپوشاند‪ .‬بهاصطلاح معروف «کیپ»‬
‫برای تشدید تنشها با تهران ندارد اما‬     ‫سپاه پاسداران انقلاب اسلامی نیز از‬                                         ‫از آن بهبعد‪ ،‬هر روز یک شیشه آب‬       ‫این که کاری ندارد‪ .‬من کاری‬            ‫اتاق بود‪ .‬بهنظر میرسید فرش را‬
‫آنچه برای رژیم ایران نگرانکننده است‬     ‫سوی منابع خبری ترکیه منتشر میشد‪.‬‬                                           ‫یونجه به خانۀ ما میفرستاد و من پس‬    ‫میکنم که شما شیر داشته باشید و‬        ‫سفارشی بهاندازۀ اتاق بافتهاند‪ .‬تالار‬
‫و به قوت خود باقی خواهد ماند‪ ،‬نفوذ‬      ‫استقرار نیروهای مسلح جمهوری‬                                                ‫از یک هفته مانند زنی که تازه فارغ‬                                          ‫آنقدر بزرگ بود که در سمت شمالی‬
‫و حضور اسرائیل در مرزهای شمالی‬          ‫اسلامی در مرزهای شمالغرب کشور‬                                              ‫شده باشد‪ ،‬با سینههای پر از شیر‪،‬‬                                            ‫آن یک میز ناهارخوری دوازدهنفره و‬
                                        ‫با واکنش الهام علیاف رئیس جمهوری‬                                           ‫باران را تغذیه میکردم و دخترم بدین‬                                         ‫بزرگ قرار داده بودند‪ ،‬با چوبی خشن‬
                       ‫ایران است‪.‬‬       ‫آذربایجان مواجه شده است‪ .‬او میگوید‬                                         ‫ترتیب نجات پیدا کرد و من این را‬                                            ‫مثل بقیۀ مبلهای اتاق‪ ،‬که اصلا‬
                                                                                                                   ‫فقط مدیون «آقا» هستم‪ .‬بعد از آن‪،‬‬
                                                                                                                    ‫روزی به باران خطاب کرد و گفت‪:‬‬                                                              ‫راحت نمینمود‪.‬‬
                                                                                                                   ‫ـ مادرت خیال میکرد که از گاو‬                                               ‫اواسط زمستان بود و بخاری‬
                                                                                                                   ‫کمتر است ولی میبینم که اصلا از‬                                             ‫ذغالسنگی بزرگی در ته اتاق با سر‬
                                                                                                                               ‫گاو کمتر نبوده است‪.‬‬                                            ‫و صدا میسوخت‪ .‬سالها بود که بخاری‬
                                                                                                                   ‫بعدها به من یاد داد که چگونه برای‬                                          ‫ذغالسنگی ندیده بودم‪ .‬مستخدم‬
                                                                                                                   ‫باران یک غذای مخصوص با کره و آرد‬                                           ‫بیرون رفت و من و همسرم و عکاس با‬
                                                                                                                   ‫و هویج رندهشده درست کنم که بچه‬                                             ‫فاصله از هم نشستیم‪ .‬مبلها ناراحت‬
                                                                                                                   ‫با اشتها آن را بخورد و از نظر غذایی‬                                        ‫بود و فقط کوسنهای پنبهای اندکی‬
                                                                                                                           ‫کم و کسری نداشته باشد‪.‬‬

                                                                                                                    ‫«دنباله دارد»‬
   7   8   9   10   11   12   13   14   15   16   17