درباره فرهنگ

یکشنبه ۱۳ دی ۱۳۹۴ برابر با ۰۳ ژانویه ۲۰۱۶


مازیار قویدل – نخستین خودزنی ایرانیان را در نوشتار پیش‌تر خواندید. خودزنی و کار ناپسندی که به سبب ناآگاهی و فراموش‌کاریِ باورنکردنیِ ایرانیان باز هم رخ می‌دهد!

۳۳- ویژگی‌های ضحاک ناپاک خوی، نماد اندیشه بد

در روی کار آمدن ضحاک و ضحاکیان، بی گمان نیرنگِ دین‌مداران و سپاهیان نادان، نقش داشته‌اند،  کار ناپسند و نادرستی که (به باور این پژوهشگر) گزینشِ، نخستین رییس جمهور ستمگر را به دنبال دارد، کسی که با ستمگریِ هر چه بیشتر، خون بسیاری از ایرانیان بی گناه را می‌ریزد.

به هر روی همان گونه که پیش‌تر خواندید، ضحاک نابکار و ناپاک، به پیشنهاد و همکاری ابلیس، مرگ پدر خود را برنامه ریزی می‌کند.

مرداس، بوستانی دارد که هر روز در آنجا به نیایش می‌پردازد:

مــر آن پادشا را در انـدر سـرای

یکی بوستان بـود بس دلگشـــای

گـرانمـایـه شبگیـــر بــرخـــاستی

ز بهـــــر پـرستـش  بیـاراستـــی  

سـر و تـن بشستـی نهفتـه بـه باغ

پرستنــده بـا او  ببــردی چــراغ

ابلیس با آگاهی ضحاک ناپاک خوی،  در سر راه مرداس نیک خو، چاهی ژرف می‌کند و رویش را با کاه و کلش و خاشاک می‌پوشاند:

بر آن رای وارونـه دیو نژنــــد

یکی ژرف چاهی به ره بر بکند

پـس ابلیسِ بی ره سر ژرف چاه

به خاشاک پـوشیـد و بسپـرد راه

ضحاکو بدین گونه ضحاک با ابلیس همداستان می‌شود و با همکاری او ، خون پدر پاک دلش را می‌ریزند و افسر تازیان را بر سر می‌گذارد:

ســر تـازیـان مهتــــر نـامجـــوی

شب آمـد سـوی بـاغ بنهـاد روی

به چاه اندر افتاد و بشکست پست

شد آن نیکدل مرد یـزدان پرست

فـــرو مایـه ضحــاک بیــدادگـــر

بدین چـاره بگـــرفت جــای پـدر

به سـر بـر نهــاد افســر تـازیـان

بر ایشــان ببخشید سـود و زیـان

ابلیس که برنده این داستان است، هنگامی‌که می‌بیند کارش پیشرفت خوبی دارد به ضحاک می‌گوید، با به کار بستن پندها و اندرزهای من، کام دل یافتی و افسر تازیان بر سر نهادی، اگر باز هم با من هم‌پیمان باشی، به پادشاهی همه جهان خواهی رسید:

اگـــر همچنیـن نیــز پیـمان کنـی

نپیچی ز گفتار و فـرمــان کنــی

جهان سر به سر پادشاهی تراست

دد و مـردم و مـرغ و ماهی تراست

و به دنبال آن، در نقشِ جوانی آراسته و سخن‌گوی و بینا دل، به نزد ضحاک می‌رود و به او می‌گوید من خوالیگر و آشپز هستم و چنانچه شما بخواهید خوراک‌های خوبی برای شما فراهم می‌کنم. ضحاک هم از سخنان او خوشش آمد و او را به آشپزی یا خوالیگری خود برگزید.

کلیـد خورش خانه ی پادشـا

بدو داد دستـور فرمان روا

و اینجاست که به گفته‌ی شاهنامه، انسان گیاه‌خوار، با آموزش ابلیس، گوشت‌خوار می‌شود:

فـراوان نبـود آن زمان پَــرورش

که کمتــر بـُـد از خوردنیها خورش

جز از رستنی‌ها نخوردند چیــــز

ز هرچ از زمیـن ســر برآورد نیز

پس آهــرمنِ بـد کنـش رای کــرد

به دل کشتـن جانـــور جای کـــرد

ز هر گونه از مُرغ و از چارپای

خورش کرد و آورد یک یک به جای

این گوشت‌خوار کردن ضحاک بی هدف نیست، و برای این است که او را خوی درندگی بخشد و از آنجا که گوشت‌خوار کردن گیاه‌خوار، کار ساده‌ای نیست، ابلیس گام به گام و با زرده تخم مرغ آغاز می‌کند:

به خونش بپــرورد بر ســان شیـر

بــــدان تـا کنــــد پادشــا را دلیـــــر

سخن هـر چه گویدش فـرمان کنـد

بـه فـرمـان او دل گـروگــــان کنـد

خورش زرده ی خایه دادش نخست

بـدان داشتـن چنـد گـــه تندرسـت

بخورد و بر او آفرین کـرد سخت

مزه یافت خواندش ورا نیک بخت

چنین گفـت ابلیـس نیـرنگ ســـاز

که جاوید زی شـاد و گردن فـراز

که فردات زان گونه سازم خورش

کزو باشدت  سر به سر پـرورش

با مهیا شدن زمینه کشت بیشتر ناپاکی در سر ضحاک که نمود انسان افزون‌خواه و ستم‌پیشه است از سوی ابلیس که نماد اندیشه بد، ستمگری‌های بی اندازه او در ایران پیش می‌آید که در نوشتارهای آینده بدان پرداخته خواهد شد.

۲ ژانویه ۲۰۱۶

[بخش یک]   [بخش دو]  [بخش سه]   [بخش چهار]    [ادامه بخش چهار]   [بخش پنج]   [بخش شش]   [بخش هفت]   [بخش هشت]   [بخش نهم]   [بخش دهم]  [بخش یازدهم]   [بخش دوازدهم]   [بخش سیزدهم]   [بخش چهاردهم]   [بخش پانزدهم]   [بخش شانزده]   [بخش هفده]   [بخش هژده]    [بخش نوزده]   [بخش بیست]   [بخش بیست و یک]   [بخش بیست و دو]   [بخش بیست و سه]   [بخش بیست و چهار]   [بخش بیست و پنج]    [بخش بیست و شش]   [بخش بیست و هفت]   [بخش بیست و هشت]   [بخش بیست و نه]   [بخش سی]   [بخش سی و یک]   [بخش سی و دو]

برای امتیاز دادن به این مطلب لطفا روی ستاره‌ها کلیک کنید.

توجه: وقتی با ماوس روی ستاره‌ها حرکت می‌کنید، یک ستاره زرد یعنی یک امتیاز و پنج ستاره زرد یعنی پنج امتیاز!

تعداد آرا: ۰ / معدل امتیاز: ۰

کسی تا به حال به این مطلب امتیاز نداده! شما اولین نفر باشید

لینک کوتاه شده این نوشته:
https://kayhan.london/?p=31590