Page 11 - (کیهان لندن - سال سى و نهم ـ شماره ۳۷۶ (دوره جديد
P. 11

‫صفحه‌‪‌‌11‬شماره‌‪1842‬‬                                          ‫کالبدشکافی یک طغیان (‪)۱۴‬‬                                       ‫حکومت و‬
‫جمعه ‪ ۲۸‬اوت تا پنجشنبه ‪ ۴‬سپتامبر ‪۲۰۲۲‬‬                                                                                     ‫حکومتگرانجدید‬
                                                                ‫( کیهان لندن شماره ‪) 1125-1100‬‬
‫در قزوین‪ ،‬طهماسب میرزا دعوی تاجداری داشت‪ .‬او که در‬                                                                    ‫سه روز طول کشید تا اجساد مردگان را از کوچه و خیابان‬
‫سایۀ حمایت و درایت فتحعلی خان قاجار از اصفهان خارج‬                    ‫فروردین تا مهر ‪1385‬‬                             ‫جمعآوری کردند و اصفهان برای ورود محمود آماده شد‪.‬‬
‫شده و به قزوین رفته بود‪ ،‬پس از آگاهی بر سقوط اصفهان‪،‬‬                                                                  ‫در این فاصله‪ ،‬محمود نیز در فرحآباد با همکاری شاه‬
‫خود را پادشاه خواند و در صدد برآمد با جمعآوری لشکر‪،‬‬            ‫احمد احـرار بازنشر‬                                     ‫سلطانحسین و اطرافیان وی‪ ،‬تشریفات ورود پیروزمندانه‬

                           ‫به جنگ محمود برود‪.‬‬               ‫داشت‪ .‬برخلاف انتظار‪ ،‬آن دسته از اطرافیان شاه سلطان‬                     ‫خود را به پایتخت صفویه تدارک میدید‪.‬‬
‫محمود‪ ،‬سردار سپاه خود امانالله را مأمور دفع این شاهزاده‬     ‫حسین که در دوران محاصرۀ اصفهان با قشون مهاجم رابطۀ‬        ‫این تشریفات را «ژوزف آپی سالیمیان» که خود شاهد و‬
‫کرد‪ .‬امانالله با هشت هزار مرد جنگی به قزوین تاخت‪.‬‬           ‫محرمانه برقرار کرده بودند‪ ،‬مورد مرحمت او قرار نگرفتند‪.‬‬    ‫ناظر آن بوده است چنین گزارش میدهد‪« :‬پیشاپیش ده‬
‫طهماسب میرزا که هنوز قشون منظمی در اختیار نداشت‬             ‫برخی از آنان را کشت و برخی دیگر را بهخواری از کار برکنار‬  ‫صاحبمنصب سوار در حرکت بودند‪ .‬از پی آنان دو هزار‬
‫ترجیح داد به تبریز برود‪ .‬قزوین‪ ،‬نخستین پایتخت صفویان‪،‬‬       ‫کرد‪ .‬این بدان معنا بود که به وفاداری اشخاص بها میدهد و‬    ‫سوار‪ ،‬که تعدادی از بزرگان کشوری و لشکری دربار صفوی‬
‫بلادفاع به تصرف افغانها درآمد‪ .‬امانالله که خوی بهیمی‬        ‫کسانی را که فاقد این صفت باشند‪ ،‬ولو خدمتی به او کرده‬      ‫نیز در میان آنها قرار داشتند‪ ،‬اسب میراندند‪ .‬از آن پس‬
‫داشت‪ ،‬پس از ورود به قزوین‪ ،‬دست غارتگری و بیرحمی‬             ‫باشند‪ ،‬لایق اعتماد نمیداند‪ .‬منصب دیوانبیگی را به مردی‬     ‫میرآخور امیر محمود در رأس پانزده سوار‪ ،‬هر کدام با یک‬
‫از آستین درآورد‪ .‬مردم قزوین از این رفتار وحشیانه بهجان‬      ‫پاکدامن و فسادناپذیر از افاغنه وانهاد که در حل و عقد‬      ‫جنیبت (اسب یدکی) که غاشیههای بسیار اعلا بر آنها‬
‫آمدند و انبوهی از آنان همپیمان شدند که سحرگاهی بر‬           ‫امور شرعی و حقوقی و اجتماعی بسیار عادلانه و مدبّرانه‬      ‫انداخته شده بود‪ ،‬و از پی او عدهای تفنگدار و بهدنبال آنها‬
‫افغانها بتازند و آنها را غافلگیر ساخته از دم تیغ بگذرانند‪.‬‬  ‫عمل میکرد و به اندک مدتی نزد مردم اصفهان وجاهت و‬          ‫یکهزار سپاهی پیاده راه میپیمودند‪ .‬بعد‪ ،‬بلافاصله‪ ،‬رئیس‬
‫علامتی که بین خودشان برای شروع حمله قرار دادند‪ ،‬بوق‬         ‫مقبولیت یافت‪ .‬کروسینسکی شهادت میدهد «مردم چنان‬            ‫کل تشریفات با سیصد زنگی سرخپوش در حرکت بود‪ .‬این‬
‫حمام بود‪ .‬سپیدهدم‪ ،‬بهمحض آن که بوق حمام به صدا‬                                                                        ‫عده از میان اسیران اصفهان برگزیده شده بودند تا در زمرۀ‬
‫درآمد شمشیرزنان در نقاط مختلف شهر بر سر افغانها‬                                                                       ‫محافظان فاتح افغان درآیند‪ .‬با چهل قدم فاصله‪ ،‬محمود‪،‬‬
‫ریختند و هر که را یافتند کشتند‪ .‬چهار هزار افغان در این‬                                                                ‫بر اسبی که پس از انتقال سلطنت از سوی والی عربستان‬
‫ماجرا خونشان به زمین ریخته شد و بقیه آنها اموالی را که‬                                                                ‫به وی پیشکش شده بود‪ ،‬سوار بود‪ .‬حسین نگونبخت در‬
                                                                                                                      ‫سمت چپ او میراند‪ .‬از پی آن دو‪ ،‬حدود سیصد غلامبچه‬
         ‫غارت کرده بودند بر جای گذاشتند و گریختند‪.‬‬                                                                    ‫سواره در حرکت بودند‪ .‬سپس مفتی و امانالله صدر اعظم و‬
‫این حمله با آگاهی و دستیاری سرداران سپاه طهماسب میرزا‬                                                                 ‫ملا زعفران و نصرالله یکی دیگر از سرداران محمود‪ ،‬و پشت‬
‫طراحی شده بود و آنان در بیرون شهر کمین کرده بودند تا‬                                                                  ‫سر این عده‪ ،‬محمدقلی خان اعتمادالدوله و صاحبمنصبان‬
                                                                                                                      ‫شاه مخلوع و جمعی از صاحب منصبان امیر فاتح از‬
‫اصفهان‬
                                                                                                                                           ‫فرحآباد عازم اصفهان بودند‪».‬‬
‫هرگاه نقشه با موفقیت انجام گرفت وارد معرکه شوند‪ .‬بدین‬       ‫از دیانت و عفت و پاکدامنی او راضی و خشنود بودند‬           ‫اروپائیان مقیم اصفهان‪ ،‬برای آن که از گزند فرمانروای جدید‬
‫سان‪ ،‬امانالله و سربازان او بههنگام فرار‪ ،‬با این گروه از‬     ‫که تأسف میخوردند چرا در دولت گذشته کارها به چنین‬          ‫مصون بمانند‪ ،‬مسیر او را با پارچههای گرانبها مفروش ساخته‬
‫جنگجویان روبرو شدند و بر تعداد تلفاتشان افزود‪ .‬از سپاه‬      ‫کسانی سپرده نمیشد تا کار بدانجا نکشد که کشیده بود»‪.‬‬       ‫بودند‪ .‬محمود با چنین تشریفات و با طمطراق بسیار‪،‬‬
‫هشت هزار نفری امانالله‪ ،‬که زبدۀ جنگجویان افغانی را‬          ‫مدیران بلندپایۀ دولتی را عموماً در مقاماتشان تثبیت کرد‬    ‫وارد شهر شد و به دولتخانه (کاخ چهلستون) درآمد و در‬
‫تشکیل میداد‪ ،‬بیش از پانصد تن باقی نماند و خود امانالله‬      ‫زیرا بهخوبی میدانست کسانی که از عهدۀ رتق و فتق امور‬       ‫حالی که شاه سلطان حسین او را ملازمت میکرد بر تخت‬
                                                            ‫دیوانی برآیند در میان افغانها وجود ندارند و خالی ماندن‬    ‫نشست‪ .‬رجال دربار صفوی و خواجهسرایان و خدمتگزاران‬
              ‫نیز تیری به شانهاش خورد و زخمی شد‪.‬‬            ‫صحنه از مدیران کارآزموده باعث آشفتگی و نابسامانی‬          ‫حرم شاه مخلوع همگی در مقابلش صف کشیدند و سر‬
‫رویداد قزوین‪ ،‬ضربۀ سختی بود که محمود تحمل آن را‬             ‫کارها خواهد شد‪ .‬در عین حال‪ ،‬از افغانهای مورد اعتماد‬       ‫تعظیم فرود آوردند و مراتب اطاعت خود را اعلام داشتند‪.‬‬
‫نداشت‪ .‬کروسینسکی مینویسد‪« :‬سردرگمی ناشی از انتشار‬           ‫خود افرادی را به معاونت مدیران گمارد تا هم مراقب آنها‬     ‫پس از آن‪ ،‬شاه سلطان حسین اجازه یافت که به حرمسرای‬
‫خبر شکست افغانان و مشاهدۀ وضع رقتبار اندک سربازانی‬                                                                    ‫خود برود اما جز ساکنان حرم کسی اجازۀ دیدار با او را‬
‫که نجات یافته و خود را به اصفهان رسانیده بودند چنان بود‬                 ‫باشند و هم با چم و خم کارها آشنا شوند‪.‬‬
‫که اگر ساکنان اصفهان نیز همچون مردم قزوین با استفاده‬        ‫با همۀ این احوال‪ ،‬بین مردم اصفهان و سپاهیان افغان‬                                              ‫نداشت‪.‬‬
‫از فرصت‪ ،‬به قیامی همگانی دست زده بودند میتوانستند‬           ‫تفاهمی بهوجود نیامد‪ .‬از سویی‪ ،‬با آن که لشکرکشی محمود‬      ‫مؤلف «رستمالتواریخ» مینویسد محمود به سلطان حسین‬
‫بر دشمن خود فائق آیند اما از آنجا که کسی نبود تا آنها را‬    ‫یک شورش داخلی بود سپاهیان وی همانند اشغالگران‬             ‫گفت نذری دارم که باید ادا کنم‪« :‬فرمود ای فرزند من چه‬
‫رهبری کند و هر کس دیگری را برنمیتافت‪ ،‬همه به هم سوء‬         ‫خارجی رفتار میکردند و رفتارشان با مردم رفتاری بیرحمانه‬    ‫نذر کردهای؟ عرض نمود نظر به آن که متابعت امر خدا‬
‫ظن داشتند و از خیانت نسبت به یکدیگر دریغ نمیکردند‪،‬‬          ‫و غارتگرانه بود‪ .‬از سوی دیگر‪ ،‬تعصبات مذهبی و اختلاف‬       ‫بر همۀ مسلمانان واجب است‪ ،‬خدای عالم در قرآن مجید‬
‫فرصت از دست رفت و افغانان مجال یافتند که تجدید قوا‬          ‫شیعه و سنی‪ ،‬کینه و دشمنی عمیقی را موجب شده بود که‬         ‫فرموده مثنی و ثلاث و رباع‪ .‬شنیدهام که چهارصد زن‬
‫کنند و اعتماد بهنفس خود را بازیابند‪ .‬آنگاه بود که محمود‬                                                               ‫در حبالۀ ن ّواب همایون میباشند‪ ،‬آن یگانۀ آفاق میباید‬
                                                                                    ‫بهآسانی از میان نمیرفت‪.‬‬           ‫زیاده از چهار زن را طلاق بفرمایند‪ .‬سلطان جمشیدنشان‬
                       ‫فاجعهای دهشتناک آفرید»‪.‬‬              ‫در همین حال‪ ،‬محمود با طغیانهای داخلی روبرو بود‪ .‬بخش‬       ‫هرچند به شیرین زبانی الحاح نمود که از این داستان بگذرد‪،‬‬
‫در شماره آینده‪ :‬کشتار و غارت‬                                ‫عمدهای از قلمرو دولت صفوی هرگز به تصرف او درنیامد‪.‬‬        ‫نگذشت‪ .‬آخرالامر به التماس بسیار پنجاه زن را درخواست‬
                                                                                                                      ‫کرد که طلاق ندهد ایشان را‪ .‬والاجاه محمودخان غلجهای‬
                                                                                                                      ‫آن پنجاه زن را به سلطان جمشیدنشان واگذاشت و مابقی‬

                                                                                                                                ‫آن چهارصد زن را مدت بخشیده و رها نمود»‪.‬‬
                                                                                                                      ‫محمود در این هنگام بیست و چهار سال داشت‪ .‬شاه‬
                                                                                                                      ‫سلطان حسین یکی از دختران خود را به وی داد و محمود‬

                                                                                                                            ‫از این زن که تنها همسر او بود صاحب پسری شد‪.‬‬
                                                                                                                      ‫محمود نزدیک به سه سال بر اصفهان و بخشی از قلمرو‬
                                                                                                                      ‫دولت صفوی حکمرانی کرد‪ .‬اوایل کار‪ ،‬رفتاری عاقلانه‬
   6   7   8   9   10   11   12   13   14   15   16