درباره فرهنگ

چهارشنبه ۲۳ دی ۱۳۹۴ برابر با ۱۳ ژانویه ۲۰۱۶


مازیار قویدل – ابلیس نیرنگ‌باز است و نیرنگ‌بازان، همواره با برنامه ریزی‌های بررسی شده و روش‌های گام به گام  کار خود را به پیش می‌برند. ابلیس و ابلیسیان برای رسیدن به هدف، به کار بستن هر ابزار و وسیله‌ای را روا می‌دانند و توجیه می‌کنند.

۳۴ – پرورش نادانی افزون‌خواه، برای از میان بردن آسایش مردمانی ناآگاه و قدرناشناس

بر این پایه است که ابلیس، برای دست‌یابی به ویرانگری‌هایش، ضحاک‌پرور می‌شود و در نخستین گام، با بهره‌گیری از افزون‌خواهی و قدرناشناسی ضحاک، او را به پدرکشی می‌کشاند، زیرا کسی که برای رسیدن به کام، خون پدر خود را بریزد، می‌تواند، نامزد خوب و برگزیده‌ای برای ویران کردن زندگی دیگران باشد.

ضحاکابلیس در گام دیگر خود، و برای اینکه خون ریختن را به ضحاک‌کاری به دور از پلیدی نشان دهد، راهی می‌یابد و آن راه، خونخوار و لاشه‌خوار کردن ضحاک است، تا خون ریختن برایش آسان گردد. پس:

برفت و همه شب سگالـش گرفـت

که فردا ز خوردن چه آرد شگفت

دگـــر روز چــون گنبـد لاجــورد/( لاژورد)ُ

بـــرآورد و بنمـــود یاقـــوت زرد

خورش‌ها ز کبک و تذرو و سپید

بسـازیـد و آمـــد دلـی پــرامیـــــد

شه تازیان چون به خوان دست برد

سـرِ کـم خـرد مهـرِ او را سِپُــرد

ضحاک چون دست پخت ابلیس به دهانش خوش مزه آمد، به ستمی‌که بر جانوران رفته بود، نیندیشید و خون ریختن برای رسیدن به کام خود را روا دانست.

به کار نگرفتن اندیشه‌ی نیک و خردورزی نکردن ضحاک، دست ابلیس را برای گام‌های پس از آن باز نگه می‌دارد.

سیم روز خوان را به مرغ و بـره

بیـاراستـش گـونه گـون یک سـره

ابلیس بر پایه روش گام به گامِ خود، نخست از زرده تخم مرغ آغاز می‌کند که کشتاری در بر ندارد، پس از آن به پرندگان می‌پردازد که چندان در کنار انسان نیستند، و در گام پس از آنها که پیش‌درآمدِ ریختن خون انسان است، دست به کشتن و خوردن گوشت نزدیک‌ترین یار و یاور انسان که گاو باشد و در نزد ایرانیان از جایگاه ویژه‌ای برخوردار است، می‌زند، و برای به اندیشه نینداختن ضحاک به او می‌نیز می‌نوشاند:

به روز چهـارم چــو بنهـاد خـوان

خورش ساخت از پشتِ گاو جـوان

بـدو انـدر آن زعفــــران و گلاب

همان سالخورده می ‌و مُـشک ناب

ضحاک  شکم پرور که به جز سود خود به چیزی نمی‌اندیشید، پس از خوردن خوراکی‌هایی که به دهانش خوش‌مزه آمده‌اند، به خوالیگر/ آشپز می‌گوید برای پاداش بگو چه آرزویی داری تا برآورده سازم:

بــــدو گفت بنگـــــر که تــا آرزوی

چه خواهی بخواه از من ای نیکخوی

ابلیس نیز بوسیدن کتف او را آرزو می‌کند. آرزویی که به گمانِ ضحاک هزینه، و این اشتباهی بزرگ است که به ویژه به بهای زندگی ایرانیانی تمام می‌شود که آنان نیز قدرناشناس بودند و با نادانی خود،  کشور پُر از شادی و آبادی و آسایش و آرامش خود را، بدون بررسی‌های در خور، به دست ضحاک سپردند و ویران ساختند، کشوری که با کوشش پادشاهِ انسان‌مدار و میهن‌دوستان و با دردسرهای بزرگ سامان گرفته بود و دشمنان را خوش نمی‌آمد.

بدین گونه ابلیس شانه‌های ضحاک سلطه‌جو و نادان را می‌بوسد:

یکی حاجت استم به نزدیک شــاه

وگـــرچه مــرا نیسـت ایـن پایگــاه

که فــرمان دهـد تا سـر کتف اوی

ببوسـم بمالــم بَـــرو چشــم و روی

چـو ضحـاک بشنیـد گفتـــار اوی

نهانـــی نـدانســت بــــــــازار اوی

بـدو گفـت دادم من این کــــام تـو

بلنــــدی بگیـــرد مگــر نـام تــــو

بفـرمود تـا دیـو چـون جُفـت اوی

همی‌بوسـه ای داد بـر کتف اوی

چـو بوسیـد و شد بر زمین ناپدید

کس اندر جهان این شگفتی نـدید

دو مار سیه از دو کتفـش بـرست

غمی‌گشت و از هـر سویی چاره جست

در اینجا و در پایان این بخش، نیاز دانسته شد به نکته‌ای در خور پرداخته شود. این پژوهنده، باور به کاربردی ریزبینانه و رندانه از سوی استاد سخن در به کاربردنِ واژه‌های “شه تازیان، “سر کم خرد” و نیز “حاجت” دارد.

به باور این پژوهنده، فردوسی دو واژه‌ی” شه تازیان“، و “سـرِ کم خرد ” در سرودِ “شه تازیان چون به خوان دست بُرد/ سـرِ کم خرد مهـرِ او را سِپُرد، و همچنین واژه “حاجت “ در سرودِ:”یکی حاجت استم به نزدیک شاه”، با آرمان ویژه‌ای به کار برده است.

واژه “سرِ تازیان“، اگر چه اشاره به کس یا شخص ویژه‌ای به نام ضحاک است که “سرِ کم خرد“، دارد. هنگامی‌که در کنار واژه “حاجت“، که برای درخواست‌های ویژه،  از سوی تازیان و تازی‌پرستان به کار می‌رفته و می‌رود، گذاشته شود. نکته ای در خود نهفته دارد.

استاد سخن با  نکته‌دانی، کوشش به کشاندن نگاه و اندیشه خواننده سرودها، به سوی ستمگری‌های تازیان حکمران شده بر ایران دارد. ستمگرانِ تازی و یا تازی‌پرستی که به آسانی دست به خون همگان و به ویژه جوانان ایرانی می‌آلایند و نه تنها مغز جوانان اندیشمند ایرانی را خوراک ضحاکیان می‌سازند، که خونِ سگ با وفا و پاسبان ایرانیان را نیز می‌ریزند.

استادِ سخن به آسانی می‌توانست به جای “حاجت”، “نیاز”، و یا “خواست”، و “درخواست”، را به کار ببرد. به باور این پژوهشگر، این کاربرد در سرودهایی که در پیوند با داستانِ یک بیگانه ستمگر تازی سروده شده‌اند، آرمان ویژه‌ای را دنبال می‌کند و آن اشاره به نکته‌ی ریز و در خور نگرشی از سوی استاد سخن است که هر ایرانی باید بدان بپردازد و همانندی‌های آن با روزگار خود را دریابد!

پی‌گیری کار استاد بزرگوار فرهنگ‌مند و جامعه‌شناس به نوشتارهای آینده وا گذاشته می‌شود.

۱۱ژانویه ۲۰۱۶

[بخش یک]   [بخش دو]  [بخش سه]   [بخش چهار]    [ادامه بخش چهار]   [بخش پنج]   [بخش شش]   [بخش هفت]   [بخش هشت]   [بخش نهم]   [بخش دهم]  [بخش یازدهم]   [بخش دوازدهم]   [بخش سیزدهم]   [بخش چهاردهم]   [بخش پانزدهم]   [بخش شانزده]   [بخش هفده]   [بخش هژده]    [بخش نوزده]   [بخش بیست]   [بخش بیست و یک]   [بخش بیست و دو]   [بخش بیست و سه]   [بخش بیست و چهار]   [بخش بیست و پنج]    [بخش بیست و شش]   [بخش بیست و هفت]   [بخش بیست و هشت]   [بخش بیست و نه]   [بخش سی]   [بخش سی و یک]   [بخش سی و دو]   [بخش سی و سه]

برای امتیاز دادن به این مطلب لطفا روی ستاره‌ها کلیک کنید.

توجه: وقتی با ماوس روی ستاره‌ها حرکت می‌کنید، یک ستاره زرد یعنی یک امتیاز و پنج ستاره زرد یعنی پنج امتیاز!

تعداد آرا: ۰ / معدل امتیاز: ۰

کسی تا به حال به این مطلب امتیاز نداده! شما اولین نفر باشید

لینک کوتاه شده این نوشته:
https://kayhan.london/?p=32429