درباره فرهنگ

سه شنبه ۳۱ فروردین ۱۳۹۵ برابر با ۱۹ آپریل ۲۰۱۶


مازیار قویدل – از آنجا که بر روی کار آمدن/ یا روی کار آوردنِ ضحاک و ضحاکیان، در تاریخ ایرانیان نمونه دارد، پیش از پیگیریِ داستان ضحاک، نگاهی می‌اندازیم به هشدارهای استاد سخن، برای به خود آوردن ما. یکی از نمونه‌های بسیار روشن این هشدارها را در پیش‌بینی رستمِ هرمز فرخ یا رستم فرخزاد در نامه به برادرش می‌بینیم.

فردوسی۳۹: رویِ کار آمدن ضحاک، و با چند نمونه‌ی همانند در تاریخ ایران

نامه رستمِ فرخزاد به برادرش، به باور این پژوهشگر، در بردارنده‌ی‌ِ یکی از راز و رمزهایِ بزرگِ شاهنامه است، یادمان می‌آید که استاد سخن از همان آغاز، سخنان خود را رمزآلود خواند و یادآورشد:

تو این را دروغ و فسانه مدان

به یک سان روشنِ زمانه مدان

ازو هر چه اندر خورد با خرد

دگـر بــر رهِ رَمـــز معنى بَـرد

رمزِ نامه رستم، هشدار دادن درباره درگیر شدن با دوران دیگری چون دورانِ ضحاکی است. گوشزدی که اگر آموزگارانِ دانایی داشتیم و بدان پرداخته می‌شد، بی گمان مردم در رویداد سال ۵٧ نقشی دیگرگون بر دوش می‌گرفتند.

رستم در نوشتارش نه تنها پیش‌بینی، که پای‌ورزی می‌کند که به هوش باشید، آمدن تازیان همانند آمدن ضحاکیان است و ویران کردنِ ساخته‌هایِ پیشین را در پی خواهد داشت:

تبـــه گــردد این رنـج هـای دراز

نشیبـــی دراز است پیش فــــراز

پس بدانید که شکست از تازی، همانند شکست از ضحاک است، (یا به باور این پژوهشگر، ضحاک نخستین رییس جمهور گزینشی ایران بود)-، و با چنین رویدادی، چشم به راه بسیاری از دشواری‌ها باشید زیرا:

چــو بـا تخـت منبـر بـرابـر شود

 همــه نـام بـوبکـــر و عمـر شـود

تبـــه گــردد این رنـج‌های دراز

نشیبـــی دراز است پیش فــــراز

او به برادر و به زبانی دیگر به ایرانیان یادآور می‌شود که سخنِ از برابری برای ایرانیان سودی دربر ندارد و به سروری نشاندنِ انیرانیان را در پی خواهد داشت:

نه تخـت و نه دیهیم بینی نه شهر

گــر اختر همه تازیان راست بهـر

رستم سخنان زیبا را گذرا بر می‌شمارد. اوهشدار می‌دهد سخن از برابری گفتن تازیان، ره به جاهایِ دیگر می‌برد و رنج و محنت مردم را به دنبال دارد:

چـو روز انـدر آیـد بـه روز دراز

شودشان سر از خواسته بی نیاز

بپوشند از ایشان گـــروهی سیاه

ز دیبــا نهنـــد از بـــر ســـر کلاه

نه تخت و نه تاج و نه زرینه کفش

نه گوهر نه افسر نه رخشان درفش

بــرنجـــد یکـی  دیگـری بر خورد

به داد و به بخشش کسی ننگــــرد

این پیمان‌های آنان نیز ناپایدار است و چون چندی بگذرد:

ز پیمـــان بگـــردنــد و از راستی                     

گـــرامی شــــــود کــژی و کـاستــی

پیــاده شـود مـــردم رزم جــــوی                      

سـوار آنکه لاف آرد و گفت و گـوی

اینان سامان همه چیزها را به هم می‌ریزند ، دوستی و هم‌میهنی و همشهری بودن را از میان می‌برند و ناکسان بر جای کسان تکیه خواهندزد . دزدی همه‌گیر خواهدشد:

کشــاورز جنگــی شود بـی هنــر                    

 نــــژاد و بــزرگــی نیـــایــد به بـر

رباید همی این از آن، آن از این                     

ز نفـــرین نــداننـــد بـــاز، آفــرین

تازه اینها در آشکاراست و نهانی بدتر، تا به جایی که درگیری به درون خانواده‌ها  ره خواهد یافت:

نهانـی، بتـر زاشکــارا شود             

دلِ مردمان سنگ خـارا شود

بداندیش گردد پدر، بر پســـر           

پسر همچنین بر پدر چاره‌گر

شــود بنـده‌ی بی هنر شهریار           

نژاد و بزرگی نیایــد بـه کـار

به گیتـی نمانـد کسی را وفـا             

روان و زبان‌ها شود پر جفـا

از ایران و از ترک و از تازیان                

نژادی پدید آیـــد انـدر میـــان

نه دهقـان نه ترک و نه تازی بود               

سخن‌ها به کـــردار بازی بود

جشن و شادی را از میان بر خواهند داشت و اندوه را همه‌گیر خواهند کرد:

چنان فاش گردد غم و رنج و شور                 

 که رامش به هنگـــام بهـرام گـــور

نه جشن و نه رامش نه گوهر نه نام               

 به کوشش همــه گونـه ســازند دام

با نام دین و برای سودجویی دست به هر کاری می‌زنند و برای افزون‌خواهی دست به خونریزی:

زیـــان کســان از پــی سـود خویش                

 بجـویند و دیــن انـدر آرنـد پیـــَش

چــو بسیار از این داستـان بگـذرد                  

کسـی ســوی آزادگــان ننگــــــــرد

بـریـزند خــون از پــی خواستـه                     

شـــــود روزگــــار بــــد آراستــــه

آیا روی دادن این پیش‌بینی‌ها برایتان آشنا نیست؟ آیا در این چند دهه نمونه‌هایش را ندیده‌اید؟

چو ضحاک شد بر جهان شهریار     

بر او سالیـان انجمن شد هــزار

نهـــان گشـت آییـن فـــرزانگـــان     

پـراکنــده شـد کــام دیـوانگــان

هنـر خـوار شد جادویی ارجمنــد

نهان راستـی آشکــــارا گزند

شــده بـر بـدی دسـت دیوان دراز     

ز نیکی نبودی سخن جز به راز

دنباله کار را در نوشتاری دیگر پی می‌گیریم.

١۸ آپریل ٢۰١۶

[بخش یک]   [بخش دو]  [بخش سه]   [بخش چهار]    [ادامه بخش چهار]   [بخش پنج]   [بخش شش]   [بخش هفت]   [بخش هشت]   [بخش نهم]   [بخش دهم]  [بخش یازدهم]   [بخش دوازدهم]   [بخش سیزدهم]   [بخش چهاردهم]   [بخش پانزدهم]   [بخش شانزده]   [بخش هفده]   [بخش هژده]    [بخش نوزده]   [بخش بیست]   [بخش بیست و یک]   [بخش بیست و دو]   [بخش بیست و سه]   [بخش بیست و چهار]   [بخش بیست و پنج]    [بخش بیست و شش]   [بخش بیست و هفت]   [بخش بیست و هشت]   [بخش بیست و نه]   [بخش سی]   [بخش سی و یک]   [بخش سی و دو]   [بخش سی و سه]   [بخش سی و چهار]   [بخش سی و پنج]   [سی و شش]   [سی و هفت]   [بخش سی و هشت]

برای امتیاز دادن به این مطلب لطفا روی ستاره‌ها کلیک کنید.

توجه: وقتی با ماوس روی ستاره‌ها حرکت می‌کنید، یک ستاره زرد یعنی یک امتیاز و پنج ستاره زرد یعنی پنج امتیاز!

تعداد آرا: ۰ / معدل امتیاز: ۰

کسی تا به حال به این مطلب امتیاز نداده! شما اولین نفر باشید

لینک کوتاه شده این نوشته:
https://kayhan.london/?p=40407