جمشید آموزگار، در پیشگفتار این کتاب مینویسد «در میان خاطرات گونه گونهای که تا کنون پراکنده شده، خاطره عبدالرضا انصاری از امتیازی ویژه برخوردار است چرا که با اصالتی کم همتا، دقتی در خور تحسین و بینظری سزاوار تمجید همراه است».
به جهت علاقمندی نسل جوان به ریشهها و عوامل سازندگی ایران در دوران پهلوی کیهان لندن طی چند هفته به بازنشر خاطرات عبدالرضا انصاری در گفتگو با غلامرضا افخمی میپردازد.
*****
[بخش۱] [بخش۲] [بخش۳] [بخش۴] [بخش۵] [بخش۶] [بخش۷] [بخش۸] [بخش۹] [بخش۱۰] [بخش۱۱] [بخش۱۲] [بخش۱۳] [بخش۱۴] [بخش۱۵] [بخش۱۶] [بخش۱۷] [بخش۱۸] [بخش۱۹] [بخش۲۰] [بخش۲۱] [بخش۲۲] [بخش۲۳] [بخش۲۴] [بخش۲۵] [بخش۲۶] [بخش۲۷] [بخش۲۸] [بخش۲۹] [بخش۳۰] [بخش۳۱] [بخش۳۲] [بخش۳۳] [بخش۳۴] [بخش۳۵]
پس از بازدید از تأسیسات عظیم کارخانجات هیتاچی که در آن زمان گفته میشد اهمیت آن در صنایع ژاپن مانند اهمیت کمپانی ژنرال موتور در صنایع آمریکاست، توضیح داد که در سالهای آخر جنگ جهانی دوم کلیه تأسیسات این مؤسسهی بزرگ در یک بمباران هوایی از طرف نیروی هوایی آمریکا با خاک یکسان شد. منتها شانسی که ژاپن داشت این بود که روز بمباران مصادف با یکی از اعیاد ملی ژاپن بود و کلیه کارکنان در خارج از کارخانه در مراسم آن عید شرکت کرده بودند و همین موضوع جان آنها را نجات داد. پس از این بمباران که تمام کارخانجات از بین رفته و به صورت تلی از آهن بهم پیچیده درآمده و دیگر قابل استفاده نبودند، مهندسین و کارکنان این مؤسسه دست به دست هم دادند و کلیه آهنآلات را به صورت وزنی فروختند. اول مقداری آذوقه برای کارکنان فراهم کردند که از گرسنگی تلف نشوند، و بعد با همت زیاد و گرفتن کمک از مؤسسات دیگر، به تدریج فعالیتهای صنعتی را از نو شروع کردند. حالا که ۱۵ سال از آن زمان میگذرد، این تشکیلات در حال رقابت با بزرگترین مؤسسات جهانی است. از او سؤال کردم که در آن زمان دولت ژاپن چه کمکی به این کارخانه کرد؟ لبخندی زد و گفت اولا دولت ژاپن در حال جنگ بود و او به کمک ما احتیاج داشت و ثانیاً ثروت ما کار و دانش متخصصین ماست و مسائل مادی در درجه دوم اهمیت است.
گفتار این مرد دانشمند سالخوردهی با تجربه بیش از تمام چیزهایی که در آن سفر دیدم در من اثر گذاشت. متوجه شدم که نقطه حساس کار ما در برنامهی عمران خوزستان کجاست و چقدر از این بابت کمبود داریم.
بازدید سازمان درّه تنسی برای مهندس طالقانی و من بسیار آموزنده بود. عظمت این تأسیسات و وسعت منطقهای که از آن بهرهمند میشود، شگفتآور است. راهنمای ما در این بازدید مردی بود به نام آقای والتن سیمور (Walton Seimour) که قبلا ریاست برق تمام تأسیسات سازمان درّه تنسی را به عهده داشت. بدیهی است به هر نقطهای که وارد میشدیم حضور او تمام درها را به روی ما باز میکرد و مسئولین مربوطه با محبت و احترام، تمام اطلاعات لازم را در اختیار ما میگذشتند. این اولین باری بود که آقای سیمور را میدیدم و وقتی اطلاع پیدا کردم که مسئولیت طرحریزی و اجرای کلیه تأسیسات برق طرحهای عمران خوزستان به عهدهی اوست، قلباً خوشحال شدم.
مسؤولین درباره مسائل مربوط به توزیع آب و برق، روابط با مصرفکنندگان، شیوههای برنامهریزی در مناطقی که برای اولین بار در داخل شبکههای آبیاری قرار میگیرند و از آب تنظیمشده استفاده میکنند، مشکلاتی که از نظر آشنا کردن مصرفکنندگان برق با روشهای پیشرفته توزیع برق وجود دارد، و نیز بهترین نحوهی استفاده از نیروگاههای موجود، توضیحات و اطلاعات زیادی در اختیار ما گذاشتند که برای ما بسیار آموزنده بود.
در طول این مسافرت، کارهای سازمان در تهران جریان عادی خود را داشت و پیش آمدن تعطیلات نوروز، خواهینخواهی، افراد را سرگرم کرده بود. وقتی به واشنگتن رسیدم خبر دادند که آقای آرامش سرپرست سازمان برنامه نطق مفصلی در مجلس شورای ملی ایراد کرده و طرحهای عمران خوزستان را مورد حمله قرار داده است. متن نطق در دسترس نبود ولی خلاصهی آن را به من اطلاع دادند. با یادآوری آخرین ملاقات با ایشان، این گردش ۱۸۰درجهای برایم تعجبآور بود. تصور کردم که این یک مانور سیاسی است که آقای آرامش انجام داده و به مقتضای جلسه مجلس، بیاناتی ایراد کرده است، لذا آن را خیلی جدی نگرفتم و به برنامه پیشبینی شدهی خودم که ملاقات با مقامات بانک جهانی برای مذاکره درباره وام بانک جهانی برای ادامهی طرح سد دز و بازدید از دفتر نیویورک شرکت عمران و منابع، جهت مذاکره با مدیران و مسئولین طرحهای مختلف برنامه عمران خوزستان بود، ادامه دادم و پس از یک هفته به تهران مراجعت کردم.
به محض ورود به تهران برای عرض گزارش به حضور شاهنشاه، تقاضای وقت کردم و قبل از شرفیابی که در کاخ اختصاصی صورت میگرفت ملاحظه کردم که آقایان دکتر علی امینی وزیر اسبق دارایی نیز منتظر شرفیابی است و معلوم شد که به علت طولانی شدن شرفیابی یکی از سفرای خارجی، برنامه شرفیابیها به تأخیر افتاده است. در این فاصله فرصتی شد که با آقای دکتر امینی، دو نفری، مدتی صحبت کنیم. ایشان از سالها قبل مرا میشناخت و زمانی که در دولت آقای حسین علاء وزیر دارایی بود و ضمناً ریاست صندوق مشترک ایران و آمریکا را به عهده داشت. مرا به سمت قائممقام خود در امور آن صندوق انتخاب کرده بود (کلیه کمکهای اقتصادی آمریکا به ایران از طریق این صندوق مشترک انجام میشد).
آقای دکتر امینی اظهار علاقه کرد که در مورد کارهای عمران خوزستان اطلاعاتی در اختیارشان بگذارم. من هم در این فرصتی که پیدا شده بود درباره مشاهدات خودم در آمریکا و مسائلی که در اجرای برنامهی عمران خوزستان با آن مواجه بودیم، به تفصیل توضیحاتی به اطلاعشان رسانیدم. ایشان گفتند برای معالجه عازم اروپا هستند و برای کسب اجازهی مرخصی شرفیاب شدهاند.
پس از مدتی، آقای دکتر امینی احضار شد و چون شرفیابی ایشان بطول انجامید، از تشریفات دربار به من گفتند که وقت شرفیابیها تمام شده و برای من تجدید وقت خواهند کرد. بعد از ظهر آن روز در منزل بودم که اطلاع دادند آقای احمد آرامش تشریف آوردهاند. با تعجب از ایشان استقبال کردم. گفتند در حال رفتن به شهر بودم، چون شنیدم از مسافرت آمدهاید فکر کردم سر راه بایستم و از شما دیدن کنم. پس از اظهار تشکر و تعارفات، سؤال کردم جریان نطق جنابعالی در مجلس شورای ملی چیست و این تغییر جهت در فاصله کمتر از یک ماه چه علتی داشته است؟ پاسخ دادند که در این فاصله که شما در مسافرت بودید جریاناتی پیش آمده که لزوم پیدا کرد من چنین نطقی را در مجلس بکنم و متن نطق را هم آقای نخستوزیر قبلا به عرض اعلیحضرت رسانیدهاند و ایشان چند قسمت آن را خودشان اصلاح کردهاند. بنابراین مطلب خیلی ریشه دارد. سپس افزودند این آقایان لیلیانتال و کلاپ که تمام پولهای ایران را بالا کشیدهاند باید بیایند تمام آن را پس دهند. آنوقت ما برایشان یک تقدیرنامه هم صادر خواهیم کرد. گفتم من حضور داشتم که جنابعالی خودتان از آقایان تقدیر کردید و تأیید نمودید که باید با سرعت بیشتر به کارشان ادامه دهند و قرارداد جدیدی با آنها امضاء فرمودید. مضافاً، پولهایی که تا به حال خرج شده که به جیب آنها نرفته که حالا بیایند پس بدهند، بلکه صرف کارهایی شده است که در خوزستان انجام گردیده و موجود است؛ حالا چطور میفرمایید اینها بیایند تمام پولها را پس بدهند. مگر خود شما نفرمودید که کاری خواهید کرد که همه مردم ایران بفهمند که چه کارهای بزرگی در خوزستان انجام شده و این آقایان چه خدماتی کردهاند. جواب دادند به هر حال کاری است که شده و تصمیمی است که گرفته شده و باید دنبال شود. گفتم بنابراین با توجه به فرمایشات جنابعالی تکلیف بنده روشن است و باید استعفا بدهم. جواب دادند خیر، این کار به شما ارتباطی ندارد و شما باید کارتان را ادامه دهید. گفتم روزی که آقای نخستوزیر و آقای مهندس خسرو هدایت از من خواستند مدیریت عامل سازمان آب و برق خوزستان را قبول کنم، نظر دولت اجرای برنامههای سازندگی و عمرانی در خوزستان بود اما در حال حاضر میبینم برنامهی دولت دفن کردن این برنامههاست و در حقیقت احتیاج به یک قبرکن هست که متأسفانه این کار از عهدهی من خارج است. ایشان مجدداً اصرار به ماندن من کردند. در جواب گفتم بودن من غیر از مزاحمت برای شما اثری ندارد و بهتر است یک نفر را که در مسیر فکری شما قدم بردارد انتخاب کنید. سپس خداحافظی کردیم و ایشان تشریف بردند.
صبح روز بعد استعفای خودم را به عنوان آقای مهندس شریف امامی نخستوزیر نوشتم و پس از یادآوری سابقهی مربوط به شروع کارم در سازمان آب و برق خوزستان، نوشتم که اینک که نظر دولت متوقف کردن کارهای عمران خوزستان است، وظیفهای برای من باقی نمیماند و لذا استعفای خودم را تقدیم میکنم. دو روز بعد، دولت آقای شریف امامی استعفا داد و آقای دکتر علی امینی مأمور تشکیل دولت شد. ضمن نامههایی که در آن روز به سازمان رسید، یکی هم پاسخ آقای مهندس شریف امامی به استعفانامهی من بود که در حاشیهی آن نوشته بودند «نظری درباره متوقف کردن کارهای عمرانی خوزستان نیست. خواهشمندم به کارتان ادامه دهید.»
در دیداری که برای ادای احترام، از آقای نخستوزیر جدید کردم، با توجه به مهری که همیشه به من داشتند، به کنایه گفتم بسیار خوشحالم که کسالت جنابعالی که برای معالجهی آن میخواستید به اروپا تشریف ببرید برطرف شد. انشاءالله کسالت اقتصادی مملکت هم با آمدن جنابعالی برطرف شود. نگاه عمیقی به من کرد و پوزخندی زد.
برنامهی انتقال طرحها از شرکت عمران و منابع به سازمان آب و برق خوزستان
پس از تشکیل دفتر تهران سازمان آب و برق خوزستان، کوشش ما معطوف به ایجاد یک تشکیلات منظم برای تحویل گرفتن تدریجی طرحهای عمرانی در دست اجرا و ادارهی آن در آینده شد. اولین اقدام ما برای آگاهی کامل از وضع داخلی تشکیلات شرکت عمران و منابع در خوزستان و شیوهی کار آنها، انتخاب و اعزام مأموری بود به خوزستان که مجری دستورات سازمان باشد و نه مدیران آمریکایی. برای این مأموریت آقای عبدالعلی افخمی، یکی از افسران شرکت ملی نفت که سالها در بندر معشور خدمت کرده بود و میتوانست روابط حسنهای با دوایر مختلف دولتی و غیردولتی برقرار نماید، انتخاب و به خوزستان اعزام گردید. افخمی وظیفه داشت که مرتباً دفتر تهران را از جریاناتی که در خوزستان اتفاق میافتد آگاه کند. شرکت عمران و منابع نیز ظاهراً از حضور چنین مأموری در خوزستان استقبال کرد و وسایل کار او را از نظر مسکن و وسیلهی نقلیه و غیره فراهم ساخت. گزارشات افخمی بسیار آگاهکننده بود و به مسائلی میپرداخت که بطور عادی در گزارشات اداری و مکاتبات و مذاکرات با شرکت عمران و منابع مطرح نمیشد و برای برنامهریزی کارهای آیندهی سازمان اثرات بسیار مفیدی داشت. به عنوان مثال، معلوم شد که مذاکراتی که در تهران با تحویل گرفتن عملیات مختلف و اجرای برنامههای مشابه در خوزستان و سایر نقاط ایران انجام میگیرد بیشتر جنبهی تئوری و ظاهری دارد و وقتی موضوع به خوزستان میرسد و به مرحلهی اجرا درمیآید، مدیران و مجریان طرحها، که همه خارجیاند، هر یک جوابگوی شرکتهای خود هستند و مأموریتشان انجام کار به نحوی است که سود بیشتری را نصیب شرکتشان بکند. بنابراین نه وقت و حوصله، و نه مأموریتی برای آموزش ایرانیان دارند. شرکت عمران و منابع نیز که دفتر بسیار کوچکی در نیویورک و تشکیلات بسیار محدودی در خوزستان و تهران دارد، عملا فقط ناظر بر عملیات مؤسسات مختلفی است که کار را انجام میدهند. هدف اصلی آنها انجام سریع کارها طبق برنامههای پیشبینی شده است و واحد مشخص سازمانی و یا فردی که مراقب مسئلهی آموزش ایرانیان باشد وجود ندارد. فرض همه بر این است که بالاخره در اثر اجرای این کارها عدهای ایرانی خود به خود کار یاد خواهند گرفت. افخمی به هر واحدی که مراجعه میکرد با او مانند یک فرد توریست خوشرفتاری میکردند و چیزهایی را به او نشان میدادند و هرگاه اطلاعاتی را که دفتر تهران از او خواسته بود جستجو میکرد به او پاسخهای مبهم و گیجکننده میدادند و به اصطلاح عامیانه او را به دنبال نخود سیاه میفرستادند.
در چنین شرایطی مهمترین وظیفهی سازمان جدیدالتأسیس آب و برق خوزستان به کار گرفتن سریع اشخاص واجد شرایطی بود که آمادهی کار کردن در شرایط سخت خوزستان باشند. در اینجا لازم است یادآوری شود که در آن زمان اغلب جوانان تحصیلکردهای که در ایران بودند و یا از خارج به ایران میآمدند علاقه داشتند که در تهران کار کنند و تا حد ممکن پایشان را از تهران بیرون نگذارند، چه رسد به اینکه به خوزستان بد آب و هوا و دور از مرکز بروند. بنابراین کار در این زمینه بسیار مشکل بود. سازمان احتیاج به همکاری کامل مقامات شرکت عمران و منابع داشت زیرا در این مرحله که کارها به نقطهی حساس، یعنی شروع ساختمان سدّ دز و بهرهبرداری از مزارع نیشکر و کارخانهی تولید شکر، نزدیک میشد، تداوم فعالیت مؤسسات خارجی که در طرحها کار میکردند بسیار مهم بود و نمیبایستی کاری انجام شود که لطمهای به طرحها بخورد. از طرفی هرگاه مقامات بالای شرکت عمران و منابع قبول میکردند که تعدادی ایرانی را در سمتهای حساس ادارهی طرحها بگذارند امکان این وجود داشت که مدیران و سرپرستان اجرایی در خوزستان با برخوردها و رفتارهای نامتناسب خود این گروه جدید ایرانی را از کار کردن در خوزستان دلسرد کنند و باعث شوند که دیگر سازمان نتواند کسی را به خوزستان بفرستد. لذا تصمیم گرفته شد در مرحلۀ اول با مدیران شرکت عمران و منابع مسأله را حل کرده و همکاری آنها را بطور کامل جلب کنیم و بعد، در مرحلۀ دوم، با کمک آنها، در مورد شرکت دادن ایرانیها در ردههای تصمیمگیری از طرف مدیران و کارشناسان مختلفی که در طرحها کار میکردند اقدام کنیم و وضعی به وجود آوریم که برخورد و کشمکشی پیش نیاید.
از سوی دیگر، تأسیس سازمان آب و برق خوزستان به عنوان یک سازمان مستقل دولتی انتظاراتی در میان مردم به وجود آورده بود؛ ازجمله، عدهای تقاضای شغل داشتند. تجار میخواستند کالاهای خود را بفروشند. ادارات دولتی در زمینههای مختلف، مانند جمعآوری آمار و اطلاعات و یا آگاهسازی و پاسخ به ارباب رجوع، مراجعاتی به سازمان داشتند. دانشجویانی که دربارهی خوزستان پژوهش میکردند و احتیاج به راهنمایی داشتند به سازمان رجوع میکردند. همچنین شکایاتی دربارهی بعضی اقدامات انجامشده در خوزستان و یا علیه کارکنان طرحهای عمران خوزستان به سازمان میرسید که احتیاج به رسیدگی و اقدام داشت. دربارهی قسمتی از این مراجعات، ازجمله در مورد تقاضای شغل و یا فروش کالا و سؤالات ساده، امکانپذیر بود که مستقیماً و به فوریت پاسخ مراجعات و یا نامههای وارده داده شود. اما درباره قسمت مهمی از این امور ناچار بودیم که موضوع را به دفتر شرکت عمران و منابع در تهران و یا در خوزستان منعکس کنیم.
پس از چندی ملاحظه شد که اغلب این مراجعات بیجواب میماند و اگر هم گاهگاهی پاسخی میرسد، اغلب بیسر و ته و جنبهی از سر باز کردن دارد. روشن بود که ادامهی این وضع باعث بیاعتبار شدن سازمان جدیدالتأسیس آب و برق خوزستان در مقابل ارباب رجوع و ادارات دولتی میشد. بررسی در اینباره نشان داد که هرچند مدیران اصلی شرکت عمران و منابع به فلسفهی به وجود آمدن سازمان آب و برق خوزستان به عنوان یک سازمان ایرانی برای اداره و ادامهی طرحهای عمران خوزستان معتقد بوده و در به وجود آوردن آنهمه گونه کمک و همکاری کردهاند، ولی کارکنان خارجی طرحها و پارهای از ایرانیها که در دستگاه آنها کار میکردند نهتنها به فلسفهی ایجاد این سازمان آشنا نیستند بلکه وجود آن را نیز ترمزی در راه پیشرفت کارهای خود تلقی کرده و به آن به صورت عامل محدودکنندهی اختیارات خود نگاه میکنند.
[ادامه دارد]
[بخش۱] [بخش۲] [بخش۳] [بخش۴] [بخش۵] [بخش۶] [بخش۷] [بخش۸] [بخش۹] [بخش۱۰] [بخش۱۱] [بخش۱۲] [بخش۱۳] [بخش۱۴] [بخش۱۵] [بخش۱۶] [بخش۱۷] [بخش۱۸] [بخش۱۹] [بخش۲۰] [بخش۲۱] [بخش۲۲] [بخش۲۳] [بخش۲۴] [بخش۲۵] [بخش۲۶] [بخش۲۷] [بخش۲۸] [بخش۲۹] [بخش۳۰] [بخش۳۱] [بخش۳۲] [بخش۳۳] [بخش۳۴] [بخش۳۵]