جمشید آموزگار، در پیشگفتار این کتاب مینویسد «در میان خاطرات گونه گونهای که تا کنون پراکنده شده، خاطره عبدالرضا انصاری از امتیازی ویژه برخوردار است چرا که با اصالتی کم همتا، دقتی در خور تحسین و بینظری سزاوار تمجید همراه است».
به جهت علاقمندی نسل جوان به ریشهها و عوامل سازندگی ایران در دوران پهلوی کیهان لندن طی چند هفته به بازنشر خاطرات عبدالرضا انصاری در گفتگو با غلامرضا افخمی میپردازد.
*****
[بخش۱] [بخش۲] [بخش۳] [بخش۴] [بخش۵] [بخش۶] [بخش۷] [بخش۸] [بخش۹] [بخش۱۰] [بخش۱۱] [بخش۱۲] [بخش۱۳] [بخش۱۴] [بخش۱۵] [بخش۱۶] [بخش۱۷] [بخش۱۸] [بخش۱۹] [بخش۲۰] [بخش۲۱] [بخش۲۲] [بخش۲۳] [بخش۲۴] [بخش۲۵] [بخش۲۶] [بخش۲۷] [بخش۲۸] [بخش۲۹] [بخش۳۰] [بخش۳۱] [بخش۳۲] [بخش۳۳] [بخش۳۴] [بخش۳۵] [بخش۳۶] [بخش۳۷]
صبح روز بعد، اول وقت، به دفتر آقای الموتی رفتم. ایشان بلافاصله مرا پذیرفت و با احترام و محبت از سوابق خانوادگی من سؤال کرد و گفت فامیل شما را خوب میشناسم و با دو نفر از خویشان شما در زمان جنگ در زندان متفقین بودم و برای آنها احترام زیادی قائل هستم. حالا از شما میخواهم صادقانه به من بگویید که آیا اولا این برنامه عمران خوزستان یک برنامه مورد لزوم برای مملکت بوده یا خیر، و ثانیاً اینکه آیا تا به حال برنامههای اجرایی بطور صحیح انجام شده است یا خیر؟
جواب دادم که در مورد سؤال اول، مسئله کاملا روشن است، زیرا با توجه به سوابق تاریخی خوزستان و منابع عظیمی که در این استان وجود دارد، عمران این منطقه یکی از ضروریترین برنامههای عمرانی کشور میباشد و به همین دلیل مورد توجه مخصوص شاهنشاه و دولتهای مختلف و مجلس بوده و به آن اولویت داده شده است. اما در مورد سؤال دوم باید بگویم که ابعاد این برنامه به قدری وسیع است و جنبههای مختلف آن به قدری گسترده که قضاوت صحیح درباره اینکه نحوهی اجرای کارها آیا بهترین بوده است یا خیر، از حد توانایی سازمان نوپای آب و برق خوزستان، با تعداد محدود عوامل انسانی که در اختیار داریم، خارج است و چنانچه دولت بخواهد یک ارزیابی صحیح از کل برنامه نماید، شایسته است از یکی از مؤسسات بینالمللی که در این نوع کارها تبحر دارند کمک گرفته شود. اما اگر راجع به صحت عمل و درستی کسانی که مسئول اجرای کارهای مختلف این برنامه هستند بخواهید، باید بگویم که در اینباره با توجه به رسیدگیهایی که در این چندماهه پس از تشکیل سازمان انجام شده، تا کنون به هیچ موردی که تردیدی در صحت عمل مجریان امر ایجاد بکند برخورد نکردهایم. پس از مذاکرات کوتاهی در همین زمینه وی به آقای نصیری، بازپرس پرونده، که مرا احضار کرده بود تلفن کرد و گفت آقای انصاری نزد من هستند و راجع به کارهای عمران خوزستان با ایشان مذاکره کردهام و از ایشان خواهش کردهام که به دفتر شما بیایند که اگر اطلاعاتی بخواهید در اختیارتان بگذارند و تشریف ببرند. بدین ترتیب برای من روشن شد که موضوع توقیف در میان نیست و وزیر دادگستری تلویحاً به آقای نصیری گفته است که حدود وظایفش چیست.
از نزد آقای الموتی به دفتر آقای نصیری، بازپرس دیوان کیفر رفتم. تصور میکردم او اطلاعات زیادی از برنامهی عمران خوزستان جمع کرده و حالا میخواهد با سؤال از من، اطلاعات پرونده را تکمیل نماید و به همین جهت منتظر بودم سؤالات مهمی راجع به ابعاد مختلف برنامه و نحوهی اجرای کار و طرز عمل شرکت عمران و منابع مطرح کند. ولی بعد از رد و بدل شدن تعارفات و یکی دو سؤال، اول متوجه شدم که او اصولا اطلاع زیادی درباره خوزستان و منابع عظیم این منطقه و اهمیتی که این استان از لحاظ سیاسی و اقتصادی در تمام خاورمیانه دارد و اولویتی که در کل برنامههای عمرانی کشور برای این منطقه قائل شدهاند، ندارد و مبنای اطلاعاتش شاید فقط چند خبر روزنامهای و شایعات بیمعنای عامیانه باشد.
در این مذاکرات، مهمترین سؤالی که آقای نصیری مطرح کرد موضوع سفر اول آقایان لیلیانتال و کلاپ به خوزستان بود. این سفر بنا به دعوت سازمان برنامه انجام شده بود. دکتر محمد کاظمی، رئیس قسمت کشاورزی سازمان برنامه، به عنوان مهماندار به همراه آقایان نامبرده به خوزستان رفته و هزینهی اقامت آقایان را در هتل شهرداری اهواز و چند نقطهی دیگر پرداخته بود. سؤالات آقای نصیری بیشتر درباره هزینههای متفرقه این مسافرت، از جمله پرداخت بهای چند بطری آبجو و آلبوم عکس و مخارجی از این قبیل بود. از مجموعۀ سؤالات او میشد نتیجه گرفت که این رسیدگیها بیشتر جنبهی پروندهسازی دارد نه رسیدگی اصولی، و این مسئله بعداً پس از زندانی کردن آقای ابتهاج به مدت هشت ماه و سپس صدور قرار منع تعقیب ایشان بر همه روشن شد زیرا متن قرار به قدری مبهم و بیسر و ته بود که به خوبی نشان میداد که اولا نویسندهی قرار، شخص ناواردی است که برای انجام دستور مجبور بوده است چند صفحهای را سیاه کند و ثانیاً موارد اتهام، مبنای صحیحی نداشته و یک فرد خدمتگزار مملکت چندین ماه بیجهت به زندان انداخته شده است. جالب اینکه در آخر قرار ذکر شده بود که ابتهاج و اعضای شورای عالی برنامه و مدیران آن سازمان همگی خدماتی به ایران کردهاند که شایستهی تقدیر است و مرتکب عمل خلافی که قابل تعقیب باشد، نشدهاند (آقای ابتهاج کپیه این قرار را برای تعدادی از اشخاص ازجمله من ارسال داشتند).
بازجویی از من حدود یک ساعت طول کشید و پس از آن به دفترم برگشتم و اطلاع پیدا کردم که مهندس سلطانی، با یک کیف بزرگ اسناد مالکیت املاک مختلف خود و خانوادهاش، به دیوان کیفر رفته است که چنانچه برای بازداشت من قراری صادر کنند از آن اسناد برای ضمانت در دادگستری و آزادی من استفاده شود. این محبت یکی از همکاران، که متأسفانه عمرش طولانی نبود، همیشه به یادم هست.
احضار من به دیوان کیفر در روزنامهها منعکس نشد و فقط بطور موقت در دفتر تهران سازمان آب و برق خوزستان اثر نامطلوب داشت. ولی بازداشت آقای ابوالحسن ابتهاج تأثیر بسیار نامطلوبی در تمام سازمانهای عمرانی کشور، به ویژه سازمان آب و برق خوزستان، بجا گذاشت و باعث شد که مسئولین سطوح مختلف برنامهها آن اعتماد به نفس و دلگرمیای را که برای انجام امور بزرگ عمرانی از واجبات است، تا اندازهای از دست بدهند و سازمان نوپای آب و برق خوزستان نیز یکی از مشکلترین مراحل رشد خود را بپیماید.
بتنریزی سدّ دز
در اواسط مهرماه سال ۱۳۴۰ از خوزستان گزارش دادند که موجبات شروع بتنریزی سدّ آماده گردیده است و در تاریخ هشتم آبان برنامهی بتنریزی شروع خواهد شد. این موضوع به عرض شاهنشاه رسید و از تشریفات دربار اطلاع دادند که اعلیحضرت شخصاً در مراسم شرکت خواهند فرمود. بدین مناسبت از تمام کسانی که به نحوی از انحاء در اجرای طرحهای عمران خوزستان دست اندرکار بودند، و نیز از کسانی که با اجرای این طرح مخالفت میکردند، برای شرکت در این مراسم دعوت کردیم تا از نزدیک به چشم خود ببینند که چه کارهایی در دست اقدام است و چه خدماتی انجام شده است.
برنامهی مفصل و دقیقی با رعایت جزئیات برای شرکت هیأت دولت، شورای عالی سازمان برنامه، هیأت عالی نظارت سازمان برنامه، سناتورها و وکلای مجلس، مدیران سازمان برنامه، ارباب مطبوعات از تهران، کلیه رؤسای سازمانهای دولتی در خوزستان، شرکت ملی نفت، و نیز عده کثیری از محترمین و افراد سرشناس خوزستان تهیه شد. از مجموع کسانی که از تهران دعوت شدند، تعداد ۳۵۰ نفر دعوت را قبول کردند. برای بردن این گروه به خوزستان ترتیبی داده شد که همگی با قطار راهآهن، غروب روز قبل از شروع مراسم به طرف خوزستان حرکت کنند، شام را در قطار صرف کنند و ساعت ۷ صبح، پس از صرف صبحانه در قطار، با اتوبوسهایی که پیشبینی شده بود به طرف محل اجرای تشریفات بتنریزی حرکت نمایند. پس از پایان مراسم نیز به ایستگاه راهآهن اندیمشک برگردند و ناهار را در قطار راهآهن در راه مراجعت به تهران صرف کنند. علت اینکه محل استراحت و صرف غذا را تماماً در داخل ترن پیشبینی کرده بودیم این بود که برای سازمان، در شرایط آن روزی، امکان نداشت که از این گروه در اطراف محل سدّ، یا در اندیمشک و یا دزفول، به نحو شایسته پذیرایی شود. مسافرت با هواپیما نیز امکانپذیر نبود زیرا در آن منطقه فرودگاه غیرنظامی وجود نداشت و استفاده از فرودگاه نظامی پایگاه وحدتی، که بین اندیمشک و دزفول واقع است نیز با اشکالات متعددی روبرو بود. لذا نگران بودیم که جزییترین کمبود از نظر پذیرایی بازدیدکنندگان موجب شود که عدهای با خاطرهی ناگواری به تهران برگردند و در آینده، از لحاظ روابط عمومی، مشکلاتی در کار سازمان پیدا شود. از این رو، چارهی منحصر به فرد را در استفاده از راهآهن دیدیم. مضافاً به اینکه راهآهن دولتی ایران نیز آمادگی داشت و مدیران آن اعلام کردند که حد اکثر همکاری را با سازمان به عمل خواهند آورد.
برای اجرای مراسم بتنریزی در بستر رودخانه در کنار محلی که بتنریزی شروع میشد، خیمهای زده شده بود که شاهنشاه در موقع ورود، در آنجا چند دقیقهای استراحت کرده و مسئولین اجرای طرح را مورد تفقد قرار دهند و سپس، بعد از استماع گزارش مدیر عامل سازمان برنامه و مدیر عامل سازمان آب و برق خوزستان، به وسیلهی تلفن مخصوص، دستور شروع بتنریزی را صادر کنند.
شاهنشاه به اتفاق آقای دکتر امینی، نخستوزیر با هواپیما در پایگاه وحدتی فرود آمدند و سپس با اتومبیل به محل بتنریزی هدایت شدند. مهندس اصفیا خیر مقدم گفت و من گزارش پیشرفت طرح را به عرض رساندم. در پایان گفتم که طبق برنامهی تنظیمشده، ساختمان سدّ چهارده ماه دیگر به پایان خواهد رسید (این نکتهای بود که ابتدا همه در قبول آن تردید کردند ولی بعداً، وقتی کارهای ساختمانی سدّ بعد از سیزده ماه تمام شد، تحسین همگانی را به دنبال داشت).
شاهنشاه با تلفن دستور شروع بتنریزی را صادر کردند و پس از این جریان به تهران مراجعت نمودند.
برای مدعوین تهرانی ورود به منطقهی خوزستان پس از گذشتن از کوههای عظیم لرستان و دیدن دشت وسیعی که از دامنههای سلسله جبال زاگرس شروع شده و تا چشم میدید ادامه مییافت، آفتاب گرم ماه آبان که نشانهی گرمای سوزان ماههای تابستان بود، مسافرت در جادهی شوسهای که به طول سی کیلومتر در لابلای کوهها ساخته شده و به طرف ارتفاعات کوههای بختیاری پیش میرفت، مشاهدهی تأسیسات متعدد و عظیمی که برای برقرسانی در دست ساختمان بود، حرکت در داخل تونل بزرگی که از ارتفاعات بالا برای رسیدن به پایهی سدّ بطور مارپیچ در داخل صخره حفر شده بود، و در نهایت، رسیدن به بستر رودخانه در نقطهای که دو صخرهی عظیم هر یک به ارتفاع ۴۵۰ متر سر به آسمان کشیده بود، بسیار هیجانانگیز بود. این مناظر چنان اثری در بازدیدکنندگان گذاشت که تا سالها از آن یاد میکردند. در مورد مهمانان خوزستانی نیز که با امکانات محلی آشنا بودند و خود احساس مهمانداری میکردند، مشکلی وجود نداشت و توانستیم با استفاده از کمکهای شرکت ملی نفت، موجبات رضایت آنها را فراهم کنیم.
برگزاری موفقیتآمیز این مراسم برای سازمان نوپای آب و برق خوزستان جنبهی حیاتی داشت زیرا اولین برنامهی مهم و گستردهای بود که انجام میداد و آیندهاش به عنوان یک دستگاه مسئول در گرو برداشتی بود که مسئولین کشور، از شخص پادشاه تا مدیران اجرائی دیگر، از توانایی و کارآمدی سازمان پیدا میکردند. در عین حال، سازمان آب و برق خوزستان هنوز از نظر تشکیلات بسیار کوچک و از نظر نیروی انسانی در مضیقه بود. در نتیجه، همه چیز با همت و ایثار کارکنان سازمان بستگی پیدا میکرد.
در عمل، یک یک کارکنان وظیفه خود را به نحو احسن انجام دادند و برنامه، با رعایت همه جزئیات، چنان خوب انجام گرفت که تا مدتها زبانزد کسانی بود که در مراسم شرکت کرده بودند. همکاری سازمانهای دیگر نیز شایان تقدیر بود، ازجمله راهآهن دولتی ایران که از همه به بهترین وجهی پذیرایی کرد و این خود برای حسن شهرت راهآهن بسیار مفید واقع شد.
صبح روز بعد از پایان مراسم بتنریزی، به تهران مراجعت کردم و بعد از ظهر آن روز برای دیدن آقای ابتهاج به بازداشتگاه موقت شهربانی که در جنوب عمارت شهربانی قرار داشت رفتم.
من با آقای ابتهاج دوستی نزدیکی نداشته و ندارم و چندین باری که با ایشان برخورد کردهام اکثراً ملاقاتهای اداری بوده است. خشونتی هم که ایشان در بسیاری از موارد از خود نشان میداد برایم خوشایند نبود. ولی چون اعتقاد داشتم که به زندان افتادن ایشان صرفاً به علت سعایت و دشمنی و پروندهسازی مخالفین است و تردیدی نداشتم که آقای ابتهاج با حداکثر فداکاری به کشور خدمت کرده وظیفهی خود دانستم که به دیدارشان بروم و پیشرفت کارهای عمرانی خوزستان را به اطلاعشان برسانم، تا شاید چند لحظهای از آلامشان بکاهم.
دیدن این مرد وطنپرست در آن محیط غمآلود و حزنآور در حیاط کوچک بازداشتگاه موقت شهربانی، چنان حال مرا منقلب کرد که بغض گلویم را گرفت و نتوانستم حتی یکصدم آن چیزی را که در دل داشتم برایشان بیان کنم. ولی ایشان همان مرد مغرور و سربلند همیشگی بودند و در چند دقیقهای که حرفهای من را شنیدند در دریایی از شوق و لذت غوطهور شدند که کارهایی که سنگ اول بنای آن را نهادهاند اینک به راه افتاده و به پیش میرود.
آقای ابتهاج پس از رهایی از زندان، از طرحهای عمران خوزستان بازدید کردند و همه جا در کمال احترام و با آغوش باز از ایشان استقبال شد.
آغاز بهرهبرداری از مزارع نیشکر و افتتاح کارخانهی تصفیه
پس از آغاز بتنریزی سد دز، بهرهبرداری آزمایشی از مزارع نیشکر و کارخانهی تصفیه شکر شروع شد و مسئولین اطلاع دادند که ظرف چند هفتهی آینده بهرهبرداری اصلی شروع خواهد شد.
به ثمر رسیدن نیشکر در سطح دو هزار و پانصد هکتار و همزمان با آن، آماده شدن کارخانه تولید شکر، واقعهای بود که تمام دستاندرکاران برنامه عمران خوزستان انتظار آن را میکشیدند و وقتی زمان بهرهبرداری نزدیک شد و گزارش آن به اطلاع شاهنشاه رسید با اشتیاق فراوان اظهار علاقه کردند که در مراسم افتتاح و شروع بهرهبرداری شرکت فرمایند و به چشم خودشان اولین شکرهای تولیدشده را ببینند. به همین جهت، برنامهای مشابه مراسم بتنریزی سد دز تنظیم گردید و از مقامات مربوطهی مملکتی و گروههای مختلف اهالی خوزستان دعوت شد که در مراسم شرکت کنند.
دیدن مزارع وسیع نیشکر و تأسیسات بزرگی که در هفتتپه نزدیک خرابه های شوش، پایتخت باستانی هخامنشیان و ساسانیان، ایجاد شده بود، خاطرهی تاریخ پر افتخار و با عظمت ایران قدیم را در ذهن بازدیدکنندگان زنده میکرد و پیامآور آیندهی پرشکوهی برای ایران نوین بود و زمانی که اولین کیسه شکر با فشار دادن دگمهای از طرف شاهنشاه، از کارخانه خارج شد اشک شادی از چشمان عدهای سرازیر گردید.
[ادامه دارد]
[بخش۱] [بخش۲] [بخش۳] [بخش۴] [بخش۵] [بخش۶] [بخش۷] [بخش۸] [بخش۹] [بخش۱۰] [بخش۱۱] [بخش۱۲] [بخش۱۳] [بخش۱۴] [بخش۱۵] [بخش۱۶] [بخش۱۷] [بخش۱۸] [بخش۱۹] [بخش۲۰] [بخش۲۱] [بخش۲۲] [بخش۲۳] [بخش۲۴] [بخش۲۵] [بخش۲۶] [بخش۲۷] [بخش۲۸] [بخش۲۹] [بخش۳۰] [بخش۳۱] [بخش۳۲] [بخش۳۳] [بخش۳۴] [بخش۳۵] [بخش۳۶] [بخش۳۷]