جمشید آموزگار، در پیشگفتار این کتاب مینویسد «در میان خاطرات گونه گونهای که تا کنون پراکنده شده، خاطره عبدالرضا انصاری از امتیازی ویژه برخوردار است چرا که با اصالتی کم همتا، دقتی در خور تحسین و بینظری سزاوار تمجید همراه است».
به جهت علاقمندی نسل جوان به ریشهها و عوامل سازندگی ایران در دوران پهلوی کیهان لندن طی چند هفته به بازنشر خاطرات عبدالرضا انصاری در گفتگو با غلامرضا افخمی میپردازد.
*****
[بخش۱] [بخش۲] [بخش۳] [بخش۴] [بخش۵] [بخش۶] [بخش۷] [بخش۸] [بخش۹] [بخش۱۰] [بخش۱۱] [بخش۱۲] [بخش۱۳] [بخش۱۴] [بخش۱۵] [بخش۱۶] [بخش۱۷] [بخش۱۸] [بخش۱۹] [بخش۲۰] [بخش۲۱] [بخش۲۲] [بخش۲۳] [بخش۲۴] [بخش۲۵] [بخش۲۶] [بخش۲۷] [بخش۲۸] [بخش۲۹] [بخش۳۰] [بخش۳۱] [بخش۳۲] [بخش۳۳] [بخش۳۴] [بخش۳۵] [بخش۳۶] [بخش۳۷] [بخش۳۸] [بخش۳۹]
تأسیس وزارت آب و برق و آغاز مشکلات جدید برای عمران خوزستان
اواخر آبان ۱۳۴۲ حدود ظهر بود که دوستم آقای حسنعلی منصور تلفن کرد و گفت من در دفتر هویدا هستم و مطلب مهمی در پیش است. خواهش میکنم اگر میتوانی فوراً بیا اینجا. نیم ساعت بعد وقتی وارد دفتر آقای هویدا که در آن زمان از مدیران شرکت نفت بود شدم، او از اتاق خودش به اتاق منشی آمد. پس از سلام و علیک پرسیدم چه خبر است؟ جواب داد علی در اتاق من است و خودش موضوع را خواهد گفت.
در اتاق هویدا منصور تنها بود. گفت من امروز شرفیاب بودم و قرار شد مسؤول تشکیل کابینه شوم و چون تو در وزارت دارایی سوابق زیادی داری، میخواهم پست وزارت دارایی را قبول کنی. البته باید این مطلب فعلا محرمانه باشد چون ممکن است چند ماهی طول بکشد و مایلم در این مدت مطالعات لازم را برای اداره صحیح وزارت دارایی انجام بدهی. به او تبریک گفتم و اظهار داشتم با کمال میل قبول میکنم و از همین امروز مطالعاتم را شروع خواهم کرد. از این جریان حدود چهار ماه گذشت و در طی این مدت چندین بار هر وقت با هم برخورد میکردیم راجع به پیشرفت بررسیهایم در وزارت دارایی سؤال میکرد و حتی یکبار در یک مهمانی رسمی ناهار در بانک ملی که در سر میز پهلوی هم نشسته بودیم آهسته از من سؤال کرد که آیا آقای علم با شما تماس گرفته است؟ جواب دادم خیر. گفت از این جهت سؤال میکنم که صحبت شده است حالا که وزارت دارایی وزیر ندارد، ایشان شما را به عنوان وزیر معرفی کنند که بعداً دیگر پس از آمدن من احتیاج به تغییر مجدد نباشد (در آن زمان آقای برزگر که از افسران قدیمی وزارت دارایی بود، بطور موقت به عنوان کفیل وزارت دارائی انجام وظیفه میکرد). مدتی گذشت و خبری نشد. تا اینکه یک روز در شهر شایع شد که دولت استعفا میدهد و حسنعلی منصور نخستوزیر بعدی است. در شب آن روز بهمن عطائی، نماینده مجلس، مرا به شامی دعوت کرده بود که به افتخار حسنعلی منصور بود. طبیعی است با شایعاتی که در اذهان وجودداشت، حدس میزدم دعوت از من بنا به توصیه منصور است و ارتباطی با تشکیل کابینه دارد. در آن شب همه خوشحال و خندان بودند و منتظر بودند که از طرف نخستوزیر جدید سمتی به آنها پیشنهاد شود. تعداد مهمانان حدود بیست نفر بود و میشد حدس زد که عدهای از آنان وزرای آینده خواهند بود. منصور پس از ورود و صرف آشامیدنی، مرا به گوشهای کشید و با حالت متأثر به من گفت بسیار ناراحتم که به تو بگویم که با کمال تأسف وقتی صورت نهایی وزرای کابینه را نزد اعلیحضرت مطرح میکردم، به اسم تو که رسیدم و اظهار داشتم که برای وزارت دارایی در نظر گرفته شدهای، اعلیحضرت هیچ اظهار نفرمودند و حس کردم رضایت ندارند و بنابراین مسئله فعلا منتفی است. من اظهار کردم همینقدر که به من توجه داشتهاید، متشکرم و مانعی ندارد. آنشب مدتی بیدار بودم و میخواستم بفهمم چه شده که اعلیحضرت مرا رد کردهاند؛ ولی هیچ دلیلی پیدا نکردم. اما این موضوع برایم مطرح بود که اگر اعلیحضرت از کار من رضایت نداشته باشند، یا به هر دلیلی مورد مرحمت ایشان نباشم، دیگر ماندنم در خدمت دولت فایده نخواهد داشت و معلوم نخواهد بود با مسائلی که هر روز در جریان اجرای برنامه عمران خوزستان با آن مواجه هستم و میبایستی در جبهههای مختلف برای پیشرفت کار مبارزه کنم چه سرنوشتی در انتظارم خواهد بود. بنابراین تصمیم گرفتم که اول وقت حضور اعلیحضرت شرفیاب شوم و اجازه بگیرم از کار دولت استعفا دهم.
ساعت ۹ صبح در کاخ مرمر در سرسرای ورودی منتظر تشریففرمایی شدم. آنروز هم مطابق معمول به محض دیدن من اشاره کردند که به دنبالشان به دفتر بروم. سؤال فرمودند کاری دارید؟ عرض کردم برای عرض دستبوسی و اجازه استعفا از خدمت دولتی شرفیاب شدهام. پرسیدند چه اتفاقی افتاده؟ ماجرای ملاقات با منصور و دفتر هویدا و ملاقاتهای بعدی را حضورشان عرض کردم و اضافه کردم چون دیشب نخستوزیر اظهار داشت که مورد مرحمت نیستم، ادامه خدمتم را در دستگاه دولت بیثمر میدانم و بدین جهت استدعای مرخصی دارم.
قیافه شاهنشاه در هم رفت و با صدای آرام فرمودند «اشخاص ضعیف وقتی نمیتوانند نظر خودشان را صریح بگویند آن را به دیگری نسبت میدهند. شما مورد اعتماد من هستید. با قدرت کامل به کارتان ادامه دهید و چنانچه اشکالی داشتید مرا در جریان بگذارید.» دستشان را بوسیدم و با اطمینان کامل به دفترم رفتم. هیأت دولت معرفی شد و مهندس منصور روحانی به عنوان وزیر وزارتخانه جدیدالتأسیس آب و برق به حضور شاهنشاه معرفی شد. با اعلام تشکیل وزارتخانه جدید، فصل تازهای نیز در جریان اجرای برنامه عمران خوزستان گشوده شد.
مهندس روحانی را از زمانی که خزانهدار کل بودم، میشناختم. مردی بود لایق، زحمتکش، کاردان و اهل مطالعه. اولین بار که با او برخورد کردم، به اتفاق آقای غلامحسین میکده، رئیس سازمان آب تهران، برای دفاع از بودجه سازمان آب تهران به دفتر من آمده بودند و از همان جلسه اول روابط دوستانهای میان ما برقرار شد. مهندس روحانی که پس از مهندس میکده به ریاست سازمان آب تهران منصوب شده بود، روزی به دفتر من آمد و اظهار داشت سازمان آب تهران در صدد ساختن سدّ لتیان میباشد و حالا که ساختمان سدّ دز به پایان رسیده آیا امکان دارد که تعداد محدودی ماشینآلات سدّسازی برای مدت کوتاهی بطور وام در اختیار سازمان آب تهران گذاشته شود؟ (سد لتیان در مقابل سد دز سد کوچکی بود که به منظور تأمین قسمتی از آب مورد نیاز تهران در شمال شرقی تهران در دست ساختمان بود). جواب دادم ما همه برای یک مملکت کار میکنیم و از هر وسیلهای که در اختیار باشد باید برای پیشرفت کارهای مملکت استفاده کرد. بنابراین یک نفر را تعیین کنید که از انبارهای سد دز بازدید کند و هرچه را که مورد نیاز باشد انتخاب کند و در مقابل رسید، به سد لتیان حمل کند.
این گفته من برای مهندس روحانی تعجبآور بود و در ابتدا تصور کرد شوخی میکنم و این یک تعارف معمولی است. گفت من در تمام طول خدمت اداریام به چنین حالتی برخورد نکردهام. در جواب گفتم شاید علت این است که تا به حال چنین وضعی در مملکت وجود نداشته است. در حال حاضر تمام کشور در حال پیشرفت است و وظیفه هر یک از افراد این است که از امکانات موجود برای پیشرفت برنامه کلی مملکت حداکثر استفاده را بکنند و هر یک از ما مهرهای در این ماشین عظیمی هستیم که به راه افتاده و باید به سهم خود در این راه کمک کنیم و اگر نکنیم اشتباه است. اضافه کردم که هر دو طرح عمران خوزستان و سد لتیان جزء طرحهای مصوب سازمان برنامه هستند و مدیرعامل سازمان برنامه فرد کمنظیری مانند مهندس اصفیا است که مسلماً به اجرای هر دو این برنامهها علاقمند است و برای او فرقی ندارد که یک بولدوزر در خوزستان کار کند یا در سد لتیان؛ و اگر اشکال اداری داشته باشد خود او رفع خواهد کرد. بلافاصله با مهندس اصفیا تلفنی صحبت کردم و موافقت شفاهی ایشان را گرفتم و تلفنی به خوزستان دستور دادم که منتظر ورود نماینده سازمان آب تهران باشند و هر وسیلهای که مورد لزوم فوری طرحهای عمران خوزستان نباشد در مقابل اخذ رسید، تحویل بدهند. این سرعت عمل رشته دوستی بین روحانی و من را محکمتر کرد.
پس از اعلام تشکیل وزارت آب و برق، با توجه به سوابق دوستی فیمابین، به دفتر مهندس روحانی رفتم و از صمیم قلب به او تبریک گفتم که مسئولیت این امر مهم در کشور به او واگذار شده و اضافه کردم که ممکن است عدهای تصور کنند که تشکیل وزارت آب و برق اشکالاتی در کار سازمان آب و برق خوزستان به وجود آورد ولی امیدوارم اینطور نباشد زیرا وظایف سازمان آب و برق خوزستان منحصر به موضوع آب و برق نیست بلکه مجموعهای است از امور مختلف از قبیل کشاورزی، فرهنگ، راه، صنایع، بهداری، خانهسازی و سایر امور عمرانی که به صورت یک برنامه بهم پیوسته در منطقه خوزستان تحت نظر یک سازمان قانونی اجرا میشود. برنامهریزی این طرح عظیم نیز در سازمان برنامه با رعایت سایر برنامههای مملکتی مورد رسیدگی و تصویب قرار میگیرد. چنانچه روزی دولت تصمیم بگیرد که این وظیفه را از سازمان برنامه جدا کند، شایسته خواهد بود که یک شورای عالی با شرکت وزرای وزارتخانههایی که در این مجموعه برنامههای به هم پیوسته صاحبنظر هستند، تشکیل شود و سازمان آب و برق خوزستان مجری تصمیمات آن شورای عالی باشد. اضافه کردم در هر حال انتصاب شخصی مانند ایشان با سوابق دوستی و همکاری که بین ما وجود دارد باعث خوشوقتی است و چنانچه اشکالاتی هم در آینده پیش بیاید با حسن تفاهمی که بین ما برقرار است منتفی خواهد شد. سازمان آب و برق خوزستان نیز آمادگی دارد که تمام تجربیات و وسایل خود را برای پا گرفتن وزارتخانه جدید در اختیار ایشان قرار دهد.
مهندس روحانی که دفتر خود را در سازمان آب تهران (که تا قبل از انتصاب به سمت جدید، مدیریت عامل آن را به عهده داشت) دائر کرده بود و هنوز تشکیلاتی نداشت، از پیشنهاد همکاری من استقبال کرد و گفت بودن شما در سازمان آب و برق خوزستان بزرگترین کمک برای من است که بتوانم وظایفی را که به من محول شده به نحو شایستهای انجام دهم و امیدوارم از هر کمکی که میتوانید به من بکنید، کوتاهی نکنید.
پس از این جریان، در هفتههای بعد، من با سابقه پشتیبانی پادشاه از برنامه عمران خوزستان و سوابق دوستی با مهندس روحانی، به شایعات و اخباری که جسته و گریخته در بعضی روزنامهها درباره ادغام سازمان در وزارت آب و برق منتشر میشد، اهمیتی نمیدادم. اما پس از اینکه مهندس روحانی چند نفری را به عنوان معاون و مشاور وزارت آب و برق تعیین کرد، خبرهای موثقی رسید که بین مدیران جدید وزارتخانه مذاکراتی درباره اختیارات قانونی وزارت آب و برق برای مداخله در امور اجرائی سازمان آب و برق خوزستان انجام گرفته و اقداماتی در جریان است. پس از چند روز، نامهای از وزارت آب و برق با امضای شخصی که از طرف وزیر آن را امضا کرده بود، به سازمان رسید به این مضمون که چون فردی درباره موضوعی که مربوط به سازمان است به وزارت آب و برق مراجعه کرده، پرونده مربوطه برای رسیدگی به وزارت آب و برق ارسال شود.
این نامه ظاهراً ساده و عادی، پیامآور فصل تازهای در سازمان آب و برق خوزستان بود زیرا لحن نامه طوری بود که انگار یک وزارتخانه به یک اداره تحت نظارت خود نوشته است. البته این کاملا خلاف اصل تشکیل سازمان مستقل آب و برق خوزستان و قانون خاص آن بود زیرا اگر این نوع ارتباط اداری مورد قبول قرار میگرفت، دیگر موضوع تشکیل یک سازمان مستقل برای اجرای مجموعه برنامههای به هم پیوسته منطقهای عملا منتفی بود و سازمان آب و برق خوزستان، در حقیقت جزء یکی از ادارات تابعه وزارتخانه جدید قرار میگرفت و تمام مبارزاتی که طی چندین سال در سازمان برنامه و در دولتهای مختلف برای به وجود آوردن این تشکیلات صورت گرفته بود، نقش بر آب میشد و هدف اصلی، که سرعت در کار و اجرای برنامههای عمران خوزستان در خارج از محدوده فعالیتهای عادی و جاری دولت از طریق روشهای جدید مدیریت بود، بکلی از میان میرفت.
برای من روشن بود افرادی که در اثر اجرای برنامههای عمران خوزستان منافعشان به خطر افتاده، از آن جمله منتقدین محلی، مالکینی که هنوز با کشاورزان مانند قرون وسطا رفتار میکردند، صاحبان کارخانههای کهنه برق محلی که برق را به قیمتهای گزاف به مردم میفروختند، اشخاص غیرواجد شرایطی که میخواستند خودشان یا بستگانشان را به عنوان کارمند به سازمان تحمیل کنند، فروشندگانی که در صدد بودند اجناس بنجل خود را به سازمان بفروشند و… به محض اینکه متوجه شوند مقامی وجود دارد که میتوانند از طریق او به سازمان فشار بیاورند، از فرصت استفاده خواهند کرد و خواهند کوشید که این سازمان را به سرنوشت سازمانهای دولتی دیگری دچار کنند که در این گرداب بیانتهای اداری افتاده و غرق شدهاند. توفیق این افراد باعث میشد که برنامههای اجرائی سازمان به خطر بیفتد؛ جوانان و کارکنان تحصیلکرده و لایقی که با جان و دل برای انجام کار مملکت شب و روز کار میکردند، پراکنده شوند و میلیاردها ریال ثروت مملکت که طی مدت هفت سال در خوزستان خرج شده وآثار مفید آن در حال نمایان شدن بود، تباه گردد.
تجربه نشان میداد که برنامه ویرانسازی سازمانهای دولتی از شکایات و نامههای بیامضاء شروع میشود. بعد، به ترتیب با اعزام بازرسهای بیسواد و مغرض، تهیه گزارشات غرضآلود و اتهامزننده، رسیدگی در کمیسیونهای اداری و پاک کردن حساب خُردههای گذشته، دادن خبرهای هیجانانگیز به جراید جنجالی ادامه مییابد و عاقبتالامر به دلسرد کردن افراد متخصص و زحمتکش، لنگ کردن کارها و بالاخره متضرر شدن مملکت میانجامد. متأسفانه این کارها غالباً به نام دلسوزی برای مردم، حفظ منافع مملکت و برقراری نظم صحیح در دستگاهها و… انجام میشود.
با توجه به مراتب بالا تصمیم گرفتم که در این زمان که سازمان از پشتیبانی شخص اول مملکت برخوردار بود از پیش آمدن چنین سناریویی جلوگیری و تا آخرین لحظه مقاومت کنم. به همین جهت، پس از رسیدن به اولین نامه وزارت آب و برق و خواستن توضیحات از سازمان، با همان جوهر سبزی که همیشه از آن استفاده میکردم (چون کاملا دستورات را مشخص میکرد و به چشم میخورد) به مهندس روحانی نوشتم که هر اطلاعی را که مورد نیاز شخص جنابعالی است مستقیماً به اینجانب بفرمایید تا در اختیارتان بگذارم و خواهشمندم به مأمورین وزارتخانه دستور فرمایید از این نوع مکاتبات با سازمان خودداری کنند. ضمناً به دفتر سازمان نیز دستور دادم از ثبت نامههایی که از وزارت آب و برق میرسد خودداری کنند و اگر مطلبی پیش آمد مستقیماً به من مراجعه نمایند.
[ادامه دارد]
[بخش۱] [بخش۲] [بخش۳] [بخش۴] [بخش۵] [بخش۶] [بخش۷] [بخش۸] [بخش۹] [بخش۱۰] [بخش۱۱] [بخش۱۲] [بخش۱۳] [بخش۱۴] [بخش۱۵] [بخش۱۶] [بخش۱۷] [بخش۱۸] [بخش۱۹] [بخش۲۰] [بخش۲۱] [بخش۲۲] [بخش۲۳] [بخش۲۴] [بخش۲۵] [بخش۲۶] [بخش۲۷] [بخش۲۸] [بخش۲۹] [بخش۳۰] [بخش۳۱] [بخش۳۲] [بخش۳۳] [بخش۳۴] [بخش۳۵] [بخش۳۶] [بخش۳۷] [بخش۳۸] [بخش۳۹]
خاطرات مهندس عبدالرضا انصاری قسمتی از تاریخ ایران ست. قسمت های ابتدایی را می خواندم و بعد شاید صبر کنم و همه را با هم بخوانم ولی شاید اشتباه کردم.
“قیافه شاهنشاه در هم رفت و با صدای آرام فرمودند «اشخاص ضعیف وقتی نمیتوانند نظر خودشان را صریح بگویند آن را به دیگری نسبت میدهند. شما مورد اعتماد من هستید. با قدرت کامل به کارتان ادامه دهید و چنانچه اشکالی داشتید مرا در جریان بگذارید.»” بسیار آموزنده است.