جمشید آموزگار، در پیشگفتار این کتاب مینویسد «در میان خاطرات گونه گونهای که تا کنون پراکنده شده، خاطره عبدالرضا انصاری از امتیازی ویژه برخوردار است چرا که با اصالتی کم همتا، دقتی در خور تحسین و بینظری سزاوار تمجید همراه است».
به جهت علاقمندی نسل جوان به ریشهها و عوامل سازندگی ایران در دوران پهلوی کیهان لندن طی چند هفته به بازنشر خاطرات عبدالرضا انصاری در گفتگو با غلامرضا افخمی میپردازد.
*****
[بخش۱] [بخش۲] [بخش۳] [بخش۴] [بخش۵] [بخش۶] [بخش۷] [بخش۸] [بخش۹] [بخش۱۰] [بخش۱۱] [بخش۱۲] [بخش۱۳] [بخش۱۴] [بخش۱۵] [بخش۱۶] [بخش۱۷] [بخش۱۸] [بخش۱۹] [بخش۲۰] [بخش۲۱] [بخش۲۲] [بخش۲۳] [بخش۲۴] [بخش۲۵] [بخش۲۶] [بخش۲۷] [بخش۲۸] [بخش۲۹] [بخش۳۰] [بخش۳۱] [بخش۳۲] [بخش۳۳] [بخش۳۴] [بخش۳۵] [بخش۳۶] [بخش۳۷] [بخش۳۸] [بخش۳۹] [بخش۴۰] [بخش۴۱] [بخش۴۲] [بخش۴۳] [بخش۴۴]
پس از فارغ شدن از مسأله آب شادگان و هجوم بیکاران به استانداری، نظر به اینکه طی چهارسال گذشته بنا بر مسئولیتی که در سازمان آب و برق خوزستان داشتم از تمام شهرهای خوزستان بازدید کرده بودم و تا اندازهای از کمبود و کسری آنها آگاه بودم. با این حال چون این اطلاعات من سطحی و محدود به اطلاعات کلی منطقه بود بهتر دیدم برای وارد شدن به مسائل اجتماعی که اینک جزء وظایف من بود بیشتر وارد جزئیات شده و از خواستههای مردم اطلاع کاملتری پیدا کرده و در حدود امکانات و اختیارات نسبت به رفع مشکلات آنها اقدام کنم.
به عنوان اولین قدم در این راه، از کلیه فرمانداران خوزستان در مناطق اهواز، دزفول، اندیمشک، شوشتر، مسجد سلیمان، آبادان، خرمشهر، بندر شاهپور، بهبهان، رامهرمز، آقاجاری و سوسنگرد دعوت کردم که برای شرکت در یک سمینار دوروزه به اهواز بیایند. دستور کار این جلسه رسیدگی کلی به وضع منطقه و کسب نظر هر یک از آنها بود و از یک یک آنها خواستم جلساتی در هر یک از شهرهای حوزه مأموریت خود با شرکت کلیه افراد علاقمند از هر صنف و طبقهای که باشند، تشکیل دهند تا شرکتکنندگان در آن جلسه شکایات و نظرات خود را مطرح سازند و پس از پایان سه روز، کلیه نظرات و خواستههای ابرازشده را به صورت یک لیست کامل تهیه کرده و به استانداری ارسال دارند. برای نحوه تشکیل این جلسات و اداره کردن آن و فرم گزارش نیز دستورالعمل بسیار روشنی شخصاً تهیه کردم و در اختیار آنها گذاشتم و علاوه بر این، برای آنکه این جلسات فقط به صورت فرمالیته تشکیل نشده و معنا و مفهوم واقعی داشته باشد، تعداد دوازده نفر افراد تحصیلکرده از بین کارکنان سازمان آب و برق خوزستان و ادارات دولتی انتخاب شدند که با داشتن دستورالعمل روشن، با فرمانداران همکاری کنند و این طرح را به مرحله اجرا درآورند. طی دو هفته بعد، این کار به مرحله عمل گذاشته شد و گزارشهای این جلسات در موقع معین به استانداری رسید و به صورت مجموعهای آماده گردید که هر قسمت آن مربوط به یک منطقه و نمایانگر خواستههای مردم آنجا بود. پس از فراهم شدن این مقدمات برنامهای برای بازدید هر یک از این نقاط، تنظیم گردید که معتمدین محل با شخص استاندار ملاقات کرده و نظرات خودشان را ابراز دارند تا چنانچه قبلا به علت ملاحظات شخصی و نگرانی از برخورد با فرماندار احتیاط کرده و حرفهایشان را نزده باشند، مطالبشان را اظهار دارند.
فهرست تقاضاهای عمومی مردم که اغلب درباره نبودن آب لولهکشی، اسفالت خیابانها، کمبود مدارس، نبودن زمینهای ورزشی، نبودن درمانگاه و بیمارستان، نبودن و یا خراب بودن سیستم تلفن بود، تقریباً در تمام گزارشها منعکس گردیده بود ولی اضافه بر آن، مطالبی بود که فقط به یک منطقه بخصوص مربوط میشد و آگاهی از آن بسیار جالب و آموزنده بود. به عنوان مثال، مردم بهبهان تقاضا داشتند که آقای استاندار ترتیبی بدهد که مراسم ختم کسانی که فوت میشوند، مانند تهران انجام شود و یا مردم اهواز از پر بودن زندانها و کمبود محل برای زندانیان شکایت داشتند و در هر حال مجموع این تقاضاها نشان میداد که مردم چه خواستهایی دارند و چه کارهایی از نظر آنها اولویت دارد.
پس از آماده شدن این مجموعه، برنامه مسافرت به هر یک از شهرها و ملاقات با کسانی که در این برنامه شرکت کرده بودند، تهیه گردید و اطلاع داده شد که در چه روزی این بازدید انجام خواهد گرفت تا افراد علاقمند در جلسات رسیدگی شرکت کنند و در روز تعیینشده به اتفاق عدهای از مسئولین دستگاههای دولتی در مرکز استان از این شهرها بازدید به عمل آید تا حضوراً به تقاضاهای آنها رسیدگی شود. البته خوشبختانه در این زمان برنامههای عمرانی کشور در سراسر مملکت به سرعت در حال پیشرفت بود و در مقابل تقاضاهای مردم برای کارهای عمرانی مانند ساختمان مدرسه یا بیمارستان و درمانگاه و جادهسازی و تأمین آب آشامیدنی سالم و امثال آن میتوانستیم آنها را از کارهای در دست اقدام آگاه کنیم و جواب متناسبی به آنها بدهیم و وقتی میدیدند مسئولین دولتی به کار آنها توجه دارند و حرفشان را میشنوند و اقدامی انجام میدهند، رضایت داشتند و حاضر بودند مدتی صبر کنند تا کارها به نتیجه برسد. برای مسئولین دستگاهها نیز که به همراه من به این شهرها میآمدند، تعهدی ایجاد میشد که کارهای مربوطه را با دقت و سرعت بیشتری دنبال کنند و احساس مسئولیت نمایند و هرگاه در حین انجام کار در دستگاه مرکزی به مشکلی برخورد میکردند که توجه آقایان وزراء و یا مقامات بالای وزارتخانهها را لازم داشت به استانداری مراجعه میکردند و من میتوانستم با ارتباط نزدیکی که با مقامات مرکزی داشتم در حداقل مدت برای آنها رفع مشکل کنم.
به هر حال، این برخورد مستقیم با مردم محل نتایج بسیار مفیدی داشت و در هر شهری که وارد میشدیم، دستور کار رسیدگی به یکیک تقاضاهای مردم و بحث و نتیجهگیری درباره آنها بود. از جالبترین این برخوردها بازدید از شهر بهبهان بود که در این جلسه بیش از پنجاه نفر از معتمدین طبقات مختلف، مالکین، بازرگانان، کارگران، کسبه و کشاورزان شرکت کرده بودند و هرکدام خواستهایی داشتند که چون ما قبلا آنها را بررسی کرده بودیم برای هر تقاضا جواب مناسبی داشتیم ولی در مورد برگذاری مجالس ترحیم، موضوع روشن نبود که به چه علت میخواهند استانداری نحوه برگزاری آن مجالس را تعیین نماید. بنابراین علاقمند بودیم که علت این تقاضا را روشن کنند. توضیح این بود که طبق سنن دیرپای محلی، هر وقت فردی فوت میکند بازماندگان موظفند مدت چهل روز عزاداری کنند و رسم این است که صاحب عزا باید درب خانهاش باز باشد و در موقع ورود کسانی که برای تسلیت میآیند در مقابل آنها گریه کند و صورتش را خراش دهد و آنها نیز متقابلا باید این عمل را انجام دهند و تا زمانی که در مجلس عزا حضور دارند از آنها با آشامیدنی و شام و ناهار پذیرایی شود و تا روز چهلم این کار ادامه یابد و هرگاه کسی چنین رسمی را رعایت نکند در مقابل دیگران خوار و خفیف خواهد شد و به هرحال صرف نظر از صرف چهل روز وقت، هزینهای که این کار برای بازماندگان دارد بیشتر اوقات قابل تحمل نیست و از عهده مردم عادی خارج بوده و فقط متمکنین میتوانند این نوع هزینهها را تقبل نمایند. به عنوان نمونه گفتند که داروفروشی که سالیان دراز در بهبهان دارای داروخانه بوده اخیراً پس از فوت پدرش برای فرار از هزینه برگزاری مراسم، داروخانه را تعطیل کرده و از بهبهان خارج شده است و لذا برای رفع محظور از مردم که از طرف دیگران مورد سرزنش واقع نشوند، تقاضا داشتند که یک دستور دولتی صادر گردد که مراسم ترحیم مانند تهران به یک روز کاهش یابد.
– شما در مقابل این تقاضا چه تصمیم گرفتید؟
– نظر من این بود که دخالت در این گونه موارد جزء وظائف دولت نیست و موضوعی است که باید بین خود مردم با صلاحدید بزرگان و ریشسفیدان محل، تکلیف کار تعیین گردد زیرا هرگاه دولت بخواهد وارد جزئیات راه و روش زندگی مردم هر محل شود از وظایف اساسی خود منحرف میگردد و اصلا صلاحیت ورود به چنین امری ندارد. بنابراین با ذکر مثالهای مختلف، آنها را قانع کردیم که چنین تقاضاهایی را از مقامات دولتی ننمایند.
پس از پایان این جلسه، اولین بازدید از گورستان شهر انجام شد. این گورستان در وسط شهر بهبهان به مساحت چندهزار مترمربع قرار داشت که دور تا دور آن با یک دیوار گلی محصور شده بود و در وسط این محوطه، آلونک آجری که چهار طرف آن باز بود، قرار داشت که گفته شد جنازههایی را که مربوط به افراد سرشناس و متمکن است در آنجا چند روزی به امانت میگذارند تا مقدمات ارسال آن به عتبات فراهم شود و اغلب اتفاق میافتد که تهیه این مقدمات مدتی به طول میانجامد و در نتیجه در هوای گرم و سوزان تابستان بهبهان جنازه فاسد و متعفن شده و تمام فضای منطقه را بدبو و آلوده مینماید و به خوبی روشن بود که باید فکر عاجلی برای تغییر محل گورستان کرد. بنابراین با توجه به اینکه عدهای از معتمدین شهر و رؤسای دولتی مربوطه در این بازدید شرکت داشتند در همانجا موضوع مورد بحث قرار گرفت و محلی در خارج از شهر از اراضی موات، مورد توجه واقع شد و مقرر گردید تحت نظر فرماندار، هرچه سریعتر موجبات آماده ساختن گورستان جدید فراهم گردد.
پس از این برنامه، زندان بهبهان مورد بازدید قرار گرفت. محل زندان منزلی بود که میگفتند سه یا چهار نفر زندانی در آن نگهداری میشوند که به جرم دزدی و قاچاق محکومیت پیدا کردهاند و یک نفر هم به علت عدم پرداخت بدهی زندانی است. درخواست کردم که این فرد را ببینم. زندان این شخص در زیرزمین این منزل بود که وقتی درب زیرزمین را باز کردند پیر مردی با موهای فلفلنمکی ژولیده و صورت آفتابخورده و پرچروک و چشمانی گودرفته و بینور از آنجا بیرون آمد. پرسیدم پدرجان، چند وقت است اینجا هستی؟ جواب داد سه ماه. پرسیدم برای چه؟ گفت بدهی داشتم. سؤال کردم چه مبلغ؟ جواب داد سیصد تومان. گفتم چرا بدهی داشتی؟ جواب داد نتوانستم قسطم را بدهم و مالک آمد و مرا زندانی کرد. از رئیس دادگستری که حضور داشت، جریان را پرسیدم و تأیید کرد که ما مجبوریم برای عدم پرداخت، بدهکار را طبق قانون زندانی کنیم. دیدن این وضع حقیقتاً تمام کسانی را که حضور داشتند متأثر و منقلب کرد. از رئیس دادگستری سؤال کردم اگر حالا این مرد بدهی خود را بپردازد میتوانید او را آزاد کنید؟ جواب مثبت داد. گفتم پس ایشان را آزاد کنید و بدهی او را من میپردازم. این پیرمرد وقتی به او اشاره کردم که آزادی و میتوانی بروی، اول متوجه نشد و وقتی فهمید حقیقتاً آزاد شده است بیاختیار به زمین افتاد و سجده کرد و شروع کرد به بوسیدن پاهای حضار. واقعاً منظرهای بود که تا عمر دارم فراموش نخواهم کرد. و در همانوقت از عکاسی که حضور داشت، خواهش کردم عکس او را برداشته و در چند نسخه برای من به استانداری بفرستد و در عین حال به نظرم رسید که مسلماً وضع این شخص منحصر به فرد نیست و باید مشابه آن در سایر نقاط نیز وجود داشته باشد. بنابراین در اینباره اقداماتی انجام شد که بعداً توضیح خواهم داد.
پس از پایان این بازدید و مراجعت به اهواز، در اولین فرصت از زندان اهواز بازدید کردم. در اینجا نیز دیدن وضع زندانیان و نحوه نگهداری آنها و کمبود و کسریهایی که وجود داشت هر بینندهای را متأثر میکرد زیرا در مکانی که بر اساس ضوابط زندانها باید حد اکثر سیصد نفر را نگهداری کنند، بیش از یک هزار و صد نفر زندانی بودند و به علت نبودن فضای لازم، کلیه زندانیان صرف نظر از جرمی که مرتکب شده بودند اعم از دزدی، قتل، قاچاق مواد مخدر، چاقوکشی، تخلفات کوچک و عدم پرداخت بدهی و امثال آن، همگی با هم در اتاقهای این بنا نگهداری میشدند و به علت تراکم افراد، حتی راهروهای زندان مورد استفاده قرار گرفته بود و یک اتاق کوچک سه متر در سه متر نیز برای جوانهای زیر هجده سال در نظر گرفته شده بود که جیببرها را در آنجا نگهداری میکردند و در این اتاق یازده نفر زندانی بودند. در قسمت زنان نیز حدود بیست نفر زندانی وجود داشت که به علت جرمهای مختلف محکوم شده بودند و تعدادی از آنها با بچههای خود نگهداری میشدند و گفته میشد که بعضی از بچهها در همان زندان به دنیا آمدهاند. کسانی که بیشتر از دیگران از وجود چنین وضعی متأثر بودند رئیس شهربانی خوزستان و بخصوص رئیس زندان اهواز بودند. افسر جوانی که این مسئولیت را به عهده داشت توضیح داد که به علت نبودن بودجه کافی، از چندین سال پیش که تعداد مجرمین محدود بوده و بین دویست تا سیصد نفر نوسان داشته، تأسیسات زندان توسعه نیافته در حالی که با اضافه شدن جمعیت خوزستان و چندین برابر شدن فعالیتهای عمرانی و اقتصادی و گسترش شهرها، طبیعتاً تعداد مجرمین افزایش یافته است و بخصوص در سه چهار سال گذشته که تعداد مرتکبین به قاچاق مواد مخدر به پنج تا شش برابر رسیده، وضع زندانها به صورت غیرقابل تصوری دچار مشکل شده و برای شهربانی نیز در چارچوب امکانات مالی فعلی میسر نیست که کار مؤثری انجام دهد.
برای من که با نحوه تصمیمگیری در دستگاه دولت مرکزی آشنایی داشتم مسلم بود که بطور معمول و از طریق مکاتبه با دادگستری و شهربانی کل، دردی دوا نخواهد شد و حل این مسئله احتیاج به تصمیم قاطعی از طرف مقامات بالا دارد. لذا در اولین فرصت به تهران آمدم و برای شرفیابی به حضور شاهنشاه، به نوشهر رفتم و گزارش کاملی از مشاهدات خودم را حضورشان عرض کردم و عکسهای آن پیرمرد زندانی در بهبهان را نشان دادم. اعلیحضرت بینهایت متأثر شدند و فرمودند هر اقدامی را که لازم است انجام دهید زیرا این وضع نباید در مملکت وجود داشته باشد. به نخستوزیر و وزیر دادگستری هم بگویید که هر کاری لازم است انجام دهند. عرض کردم قربان، یکی از دلایل پر شدن زندانها، محکومیت کشاورزانی است که به علت خشکسالی نمیتوانند اقساط اراضی تقسیمشده را به مالکین بپردازند و در نتیجه مالکین به دادگستری مراجعه میکنند و دادگاهها نیز طبق قانون ناچارند احکام توقیف صادرکنند و در نتیجه زندانها پر میشود و هرگاه قانونی بگذرد که حداقل از زندانی کردن کسانی که تا دو هزار تومان بدهی دارند خودداری شود، به یکباره تعداد زیادی از زندانها تخلیه خواهد شد. فرمودند بسیار حرف صحیحی است، به وزیر دادگستری بگویید هرچه سریعتر چنین قانونی تهیه شود و به مجلسین داده شود.
[ادامه دارد]
[بخش۱] [بخش۲] [بخش۳] [بخش۴] [بخش۵] [بخش۶] [بخش۷] [بخش۸] [بخش۹] [بخش۱۰] [بخش۱۱] [بخش۱۲] [بخش۱۳] [بخش۱۴] [بخش۱۵] [بخش۱۶] [بخش۱۷] [بخش۱۸] [بخش۱۹] [بخش۲۰] [بخش۲۱] [بخش۲۲] [بخش۲۳] [بخش۲۴] [بخش۲۵] [بخش۲۶] [بخش۲۷] [بخش۲۸] [بخش۲۹] [بخش۳۰] [بخش۳۱] [بخش۳۲] [بخش۳۳] [بخش۳۴] [بخش۳۵] [بخش۳۶] [بخش۳۷] [بخش۳۸] [بخش۳۹] [بخش۴۰] [بخش۴۱] [بخش۴۲] [بخش۴۳] [بخش۴۴]