جمشید آموزگار، در پیشگفتار این کتاب مینویسد «در میان خاطرات گونه گونهای که تا کنون پراکنده شده، خاطره عبدالرضا انصاری از امتیازی ویژه برخوردار است چرا که با اصالتی کم همتا، دقتی در خور تحسین و بینظری سزاوار تمجید همراه است».
به جهت علاقمندی نسل جوان به ریشهها و عوامل سازندگی ایران در دوران پهلوی کیهان لندن طی چند هفته به بازنشر خاطرات عبدالرضا انصاری در گفتگو با غلامرضا افخمی میپردازد.
*****
[بخش۱] [بخش۲] [بخش۳] [بخش۴] [بخش۵] [بخش۶] [بخش۷] [بخش۸] [بخش۹] [بخش۱۰] [بخش۱۱] [بخش۱۲] [بخش۱۳] [بخش۱۴] [بخش۱۵] [بخش۱۶] [بخش۱۷] [بخش۱۸] [بخش۱۹] [بخش۲۰] [بخش۲۱] [بخش۲۲] [بخش۲۳] [بخش۲۴] [بخش۲۵] [بخش۲۶] [بخش۲۷] [بخش۲۸] [بخش۲۹] [بخش۳۰] [بخش۳۱] [بخش۳۲] [بخش۳۳] [بخش۳۴] [بخش۳۵] [بخش۳۶] [بخش۳۷] [بخش۳۸] [بخش۳۹] [بخش۴۰] [بخش۴۱] [بخش۴۲] [بخش۴۳] [بخش۴۴] [بخش۴۵]
پس از این شرفیابی، به حضور آقای منصور نخست وزیر رفتم و جریان را به اطلاع ایشان رساندم و ایشان نیز صد درصد موافقت داشتند و با آقای دکتر عاملی وزیر دادگستری نیز مذاکره کردم و قرار شد هرچه سریعتر قانون لازم تهیه و به مجلس داده شود. پس از مراجعت به خوزستان، منتظر تصویب قانون نشدم و شروع کردم به جمعآوری پول برای آزادی زندانیان و هر فرصتی که پیش میآمد از طریق کمکهای افراد نیکوکار، عدهای را که بدهیهایی تا سیصد تومان داشتند، آزاد میکردیم و این کار بینهایت مورد استقبال مردم قرار گرفت و در اعیاد مختلف مانند تولد حضرت محمد، عید نوروز و چهارم آبان و امثال آن، تعداد زیادی از زندانیان از این طریق آزاد شدند.
در تهران نیز قانون منع توقیف زندانیانی که تا مبلغ دو هزار تومان بدهی داشتند، از طرف وزارت دادگستری تهیه و تقدیم مجلس شد و در مدت کوتاهی به تصویب رسید. ولی متأسفانه در مجلس سنا تصویب آن متوقف گردید زیرا تعدادی از سناتورهای با نفوذ از مالکین سابق بودند و به دلایل مختلف تصویب این قانون را متوقف کردند و آن را در کمیسیونهای مجلس سنا دفن نمودند.
نکتهی بسیار جالب توجهی که طی مسافرت به شهرهای خوزستان و ملاقات با مردم به چشم میخورد این بود که با وجود اینکه در آن زمان در نتیجه انقلاب سفید و دادن حق رأی به زنان و برابری کار آنها در برابر قانون، دیگر مانع و رادعی برای شرکت بانوان در فعالیتهای اجتماعی وجود نداشت، ولی این فعالیتها محدود بود به تشکیل گروههایی از بانوان تحت عنوان شورای زنان که غالباً همسران رؤسای ادارات دولتی در آن شرکت داشتند و فعالیت آنها نیز فقط در حدود تشکیل جلسات تشریفاتی و انتخاب افرادی به عنوان رئیس و نایب رئیس و خزانهدار و عناوینی از این قبیل که در مراسم مربوط به جشنها و یا بازدیدهای رسمی مقامات عالی دولتی و امثال آن شرکت میکردند و انتخاب بانوان نیز برای سمتهای تشریفاتی مربوطه، اکثراً در ارتباط با اهمیت شغل همسران آنها بود و ارتباط چندانی با تحصیلات و شایستگی علمی و هنری و یا شخصیت اجتماعی آنها نداشت و از آنها به عنوان خانم پیشکار دارایی و یا خانم رئیس فرهنگ و یا خانم رئیس شهربانی نام برده میشد. و حداکثر فعالیت آنها محدود بود به جمعآوری اعانات و کمکهای مختصری به افراد یا مؤسسات خیریه و در حقیقت قاطبهی بانوان و دوشیزگان در فعالیتهای اجتماعی شهر و منطقهی مربوط به آنان شرکت نداشتند و در سازمانهای دولتی نیز فرد مسئولی برای آگاه ساختن بانوان از حقوق قانونی خود و دخالت دادن و به کار گرفتن آنها در فعالیتهای اجتماعی و رفع مشکلات عدیدهای که وجود داشت، تعیین نشده بود و عملا کلیهی فعالیتهای اجتماعی در دست مردان بود و بانوان هیچگونه شرکتی در برنامهریزی و اجرای امور اجتماعی نداشتند. برای رفع این نقیصه، در اولین فرصتی که به تهران رفتم، به آقای منصور نخستوزیر پیشنهاد کردم موافقت کنند بانوی شایستهای را به سمت معاون استانداری خوزستان منصوب نمایم. ایشان با اصل موضوع موافقت کردند ولی گفتند شما خودتان به عرض اعلیحضرت برسانید و پس از کسب اجازه، اقدام کنید. به همین جهت وقتی که برای گزارش مربوط به امور خوزستان به حضور شاهنشاه رسیدم، موضوع را به عرض رساندم که بدون تردید تصویب فرمودند.
روز بعد، تیمسار سرتیپ صفاری که در آن زمان استاندار آذربایجان شرقی بودند و قبل از من، سمت استانداری خوزستان را داشتند به منزل من آمدند و پس از صحبت درباره مطالب مختلف، اظهار داشتند که شنیدهام شما خیال دارید یک خانم را به سمت معاونت به خوزستان ببرید. من به این دلیل به اینجا آمدهام که به شما که مانند پسر من هستید، بگویم که این کار را نکنید چون من به وضع خوزستان آشنا هستم و میدانم در آنجا بلوا ایجاد خواهد کرد و بهتر است از این موضوع صرف نظر کنید. عرض کردم از توجه و تذکر ایشان بینهایت ممنون و متشکرم ولی دیگر کار انجام شده و راه برگشتی ندارد. ایشان گفتند به هرحال از نظر خیرخواهی من نظرم را گفتم و حالا خود دانید.
پس از این جریان، موضوع را به اطلاع آقای دکتر جواد صدر وزیر کشور نیز رساندم و خانم حشمت یوسفی را که تحصیلات خود را در آلمان انجام داده بود و در سمت معاونت سازمان اصل چهار در اصفهان خدمات بسیار چشمگیر و مؤثری در امور مربوط به بانوان و بطور کلی خدمات اجتماعی انجام داده بود و در آن زمان در وزارت آموزش و پرورش شغل مهمی داشت، به سمت معاون استاندار خوزستان در امور اجتماعی منصوب کردم.
– آیا لازم نبود که شما قبل از شروع این اقدامات موافقت آقای وزیر کشور را از نظر تشکیلاتی و تأمین اعتبارات بودجهای و اداری به دست بیاورید؟
ـ بطور کلی استانداران نمایندهی پادشاه و نمایندهی اول دولت در استان مربوطه هستند و مأمور و کارمند وزارت کشور نیستند و از لحاظ مقام در ردیف وزرا میباشند. بنابراین از جهت همکاری موظفند وزیر کشور را در جریان کارهای خود قرار دهند ولی الزامی ندارند که برای هر کار قبلا موافقت وزارت کشور را کسب کنند مگر در مواردی که هزینهای اضافه بر بودجه استانداری احتیاج داشته باشد که در آن صورت باید قبلا موافقت وزارت کشور را به دست آورند.
در مورد این انتصاب چون هزینهای برای وزارت کشور نداشت بنابراین مسئلهی تأمین اعتبار مطرح نبود. خانم حشمت یوسفی کارمند وزارت آموزش و پرورش بود و با موافقت آن وزارتخانه حقوق و مزایای خود را از آنجا دریافت میکرد و حاضر شده بود بدون دریافت اضافه حقوق، به خوزستان بیاید زیرا این ارتقاء مقام نهتنها از نظر شخص ایشان مهم بود بلکه یک جهش بزرگ از نظر ارتقاء مقام تمام بانوان ایران به شمار میآمد و در حقیقت شکستن سدّ بزرگی بود که در مقابل پیشرفت بانوان و شرکت آنها در کل فعالیتهای مملکتی طی قرنها به وجود آمده بود. تا آن زمان از نظر گردانندگان سازمانها و امور مهم کشور، کارها و فعالیتهای اداری و اجتماعی بانوان در چارچوب امور خانهداری و تدریس در کلاسهای آشپزی و خیاطی و گلدوزی و امثال آن و مدیریت مدارس دخترانه و یا ماشیننویسی و کارهای دفترداری در ادارات و جمعآوری اعانات محدود میشد و در هیچ سازمانی سمتهایی در ردیف ریاست ادارات کل و مدیرکلی و یا بالاتر به آنها ارجاع نمیشد و به همین جهت پس از انتصاب ایشان به سمت معاون استاندار، جنب و جوش زیادی در بین گروه بانوان برای ارتقاء به مقامات بالاتر در کلیه سازمانهای کشوری به وجود آمد و افرادی که هنوز در بند سنتهای دیرینه گرفتار بودند انتظار داشتند که این تجربه با شکست مواجه شود. ولی خوشبختانه در خوزستان با همکاری افراد روشنفکر و کسانی که تشنهی تجدد و آماده برای کنار گذاشتن روش و رسومی که مانع پیشرفت و ترقی جامعه است بودند، نهتنها هیچگونه اتفاقی نیفتاد و بلوایی نشد بلکه فعال شدن گروه عظیمی از بانوان که منتظر شرکت در فعالیتهای اجتماعی بودند باعث گردید که کارهای مختلف در کلیه شهرها با سرعت بینظیری انجام شود و نیروهایی که تا آن زمان خفته بودند، به جنب و جوش درآمده و حضور خود را اعلام نمایند.
خانم یوسفی نیز با متشکل کردن بانوان و دوشیزگانی که در تمام شهرهای خوزستان آماده برای شرکت در فعالیتهای اجتماعی بودند گردهمایی برای انجام خدمات داوطلبانه برای آموزش دختران و بانوان، رسیدگی به وضع زندانیان، رسیدگی به امور نظافت شهرها و کمک به شهرداریها، تقسیم گندم بین خانوادههای نیازمند و به کار گرفتن آنها در امور شهری، تشکیل کلاسهای سوادآموزی و حرفهای و امثال آن تشکیل داد که هر گروه مستقلا عهدهدار کارهای مربوط به خود شدند و حضور آنها در فعالیتهای مختلف باعث گردید که همسران آنها نیز به این نوع امور آشنا شده و از امکانات سازمانهای تحت مسئولیت خود برای پیشرفت کارها استفاده نمایند. به عنوان مثال حضور همسر رئیس آموزش و پرورش در فعالیت سوادآموزی و حرفهای باعث شد که از کلاسهای دبستانها و دبیرستانها در خارج از ساعات کار، برای تشکیل کلاسهای آموزشی فعالیت بانوان استفاده شود. برای اختصار کلام، از ذکر یکایک موارد خودداری میشود. ولی به هر حال پس از گذشت یک سال و نیم که این نوع فعالیتها ادامه داشت، شاهدخت اشرف پهلوی که ریاست عالی شورای زنان را عهدهدار بودند تصمیم گرفتند به خوزستان بیایند و از فعالیتهای بانوان خوزستان بازدید کنند. نتیجهی این بازدید که چند روز طول کشید به آنجا انجامید که اعلام کردند تصمیم دارند مدل کارهای انجامشده در خوزستان را در سایر استانهای کشور پیاده کنند. به دنبال این تصمیم، شاهدخت اشرف «سازمان زنان ایران» را تشکیل دادند و خانم حشمت یوسفی را نیز به عنوان اولین مدیر عامل سازمان زنان ایران برگزیدند.
حال برگردیم به مسائل دیگر خوزستان. پس از اولین مسافرت من به تهران و گزارش اقدامات انجامشده به حضور شاهنشاه و نخستوزیر که مورد تأیید و تصویب قرار گرفت، نتیجۀ گردهمایی در شهرها و مجموعهای که از نیازهای مردم تهیه شده بود به صورت دستور کار استانداری درآمد و برای رفع آنها برنامهای تهیه شد که به طور مرتب به مقامات مرکزی مراجعه شده تا برای سرعت بخشیدن به پیشرفت کارها اقدام شود. این پیگیری مداوم بینهایت در به راه افتادن طرحهای مختلف مؤثر واقع میشد و کارهای عمرانی از قبیل گسترش و تجهیز بیمارستانها، تکمیل ساختمان مدارس، لولهکشی آب شهرها و اسفالت جادهها و اعزام سپاهیان دانش به روستاها و تشکیل خانههای انصاف، فضای مناسبی برای امور سازندگی و عمرانی در خوزستان به وجود آورد.
متأسفانه در روز اول بهمن ۱۳۴۳ – ۲۱ ژانویه ۱۹۶۵- آقای حسنعلی منصور نخست وزیر هنگام ورود به مجلس شورای ملی مورد سوء قصد قرار گرفت و در ششم بهمن درگذشت و آقای امیرعباس هویدا وزیر دارایی بجای ایشان به نخست وزیری منصوب گشت و امور کشور به روال گذشته ادامه یافت. در این زمان تبلیغات و تحریکات جمال عبدالناصر رئیس جمهوری مصر علیه ایران به شدت هرچه تمامتر از طریق رادیوهایی که امواج آنها به طرف ایران و بخصوص خوزستان پخش میشد، هرشب ادامه داشت و با حملات مستقیم به دولت ایران و ادعای واهی در مورد سرزمین خوزستان و نامیدن آن به نام عربستان، سعی داشتند که در بین عشایر خوزستان رخنه کرده و با ایجاد آشوب و بلوا دولت ایران را تحت فشار قرار دهند. به همین جهت مقامات امنیتی ایران نیز دائماً مراقب این نوع تحریکات بودند و سازمانهای مختلف ازجمله شرکت ملی نفت و سازمان آب و برق خوزستان و سایر سازمانهای دولتی دائماً به حالت یک نوع آمادهباش قرار داشتند. در اوایل تابستان، تیمسار سرلشکر پاکروان ریاست سازمان اطلاعات و امنیت به خوزستان آمدند و طی چند روز از قسمتهای مختلف خوزستان و بخصوص منطقهی غربی که همجوار با عراق است بازدید کردند و در پایان این بازدید به استانداری آمدند و پس از تذکراتی در مورد مسائل امنیتی، به چند موضوع مهم اشاره کردند؛ یکی اینکه در حال حاضر در مرز غربی خوزستان در اواخر پاییز و فصل زمستان که آب رودخانههای کرخه و دجله و فرات طغیان میکند مرز ایران و عراق زیر آب رفته و آب تا حدود شصت کیلومتر در خاک ایران پیشرفت میکند و چون علائم مرزی مناسبی وجود ندارد هرگاه در طی این مدت عراقیها به خاک ایران تجاوز کرده و ساختمانهایی به وجود آورند پس از فروکش کردن آب رودخانهها عملا قسمتی از خاک ایران را تصاحب کرده و مشکلاتی فراهم خواهند آورد و علاوه بر این، به علت وجود فقط دو پاسگاه ژاندارمری یکی در موسیان نقطه شمالی مرز خوزستان با عراق و یکی در شلمچه در جنوب مرز که در فاصله حدود دویست کیلومتر از یکدیگر قرار دارند، حفظ مرز ایران با عراق دچار یک نقص فاحش است و باید هرچه زودتر دربارهی آن اقدام کرد. و اضافه کردند که به محض ورود به تهران موضوع را به حضور اعلیحضرت گزارش خواهند کرد تا اقدامی در این باره انجام شود.
پس از رفتن تیمسار پاکروان، من با استفاده از امکانات سازمان آب و برق خوزستان، از آقای ایرج ایمن که دستگاهی برای مطالعات جامعهشناسی در تهران درست کرده بود درخواست کردم هیأتی به خوزستان بفرستد تا منطقهی دشت میشان را که در مجاورت کشور عراق است از نظر جامعهشناسی و وضعیت عشایر محلی مورد بررسی قرار دهد. ایشان نیز از این پیشنهاد استقبال کردند و ظرف مدت بسیار کوتاهی عدهای از کارشناسان خود را به خوزستان اعزام داشتند تا از جهات مختلف موضوع را مورد بررسی قرار دهند. در مسافرت به تهران نیز با تیمسار پاکروان تماس گرفتم و ایشان گفتند گزارش وضعیت مرز ایران و عراق به عرض اعلیحضرت رسیده و دستور فرمودهاند مبلغ بیست میلیون تومان برای ایجاد جادهای به طول دویست کیلومتر در طول مرز و ایجاد پانزده پست ژاندارمری تأمین و تحت نظر شما به فوریت هرچه تمامتر کار جادهسازی شروع شود که تا قبل از بالا آمدن آب رودخانهها این کار پایان یافته باشد.
[ادامه دارد]
[بخش۱] [بخش۲] [بخش۳] [بخش۴] [بخش۵] [بخش۶] [بخش۷] [بخش۸] [بخش۹] [بخش۱۰] [بخش۱۱] [بخش۱۲] [بخش۱۳] [بخش۱۴] [بخش۱۵] [بخش۱۶] [بخش۱۷] [بخش۱۸] [بخش۱۹] [بخش۲۰] [بخش۲۱] [بخش۲۲] [بخش۲۳] [بخش۲۴] [بخش۲۵] [بخش۲۶] [بخش۲۷] [بخش۲۸] [بخش۲۹] [بخش۳۰] [بخش۳۱] [بخش۳۲] [بخش۳۳] [بخش۳۴] [بخش۳۵] [بخش۳۶] [بخش۳۷] [بخش۳۸] [بخش۳۹] [بخش۴۰] [بخش۴۱] [بخش۴۲] [بخش۴۳] [بخش۴۴] [بخش۴۵]
شرح وقایع که بسیار روان و صحیح نوشته شده است شبیه به فیلم مستند شخصیت ها را نشان می دهد. قدر و منزلت محمد رضا شاه را می شود به خوبی دید. یادش گرامی!