جمشید آموزگار، در پیشگفتار این کتاب مینویسد «در میان خاطرات گونه گونهای که تا کنون پراکنده شده، خاطره عبدالرضا انصاری از امتیازی ویژه برخوردار است چرا که با اصالتی کم همتا، دقتی در خور تحسین و بینظری سزاوار تمجید همراه است».
به جهت علاقمندی نسل جوان به ریشهها و عوامل سازندگی ایران در دوران پهلوی کیهان لندن طی چند هفته به بازنشر خاطرات عبدالرضا انصاری در گفتگو با غلامرضا افخمی میپردازد.
*****
[بخش۱] [بخش۲] [بخش۳] [بخش۴] [بخش۵] [بخش۶] [بخش۷] [بخش۸] [بخش۹] [بخش۱۰] [بخش۱۱] [بخش۱۲] [بخش۱۳] [بخش۱۴] [بخش۱۵] [بخش۱۶] [بخش۱۷] [بخش۱۸] [بخش۱۹] [بخش۲۰] [بخش۲۱] [بخش۲۲] [بخش۲۳] [بخش۲۴] [بخش۲۵] [بخش۲۶] [بخش۲۷] [بخش۲۸] [بخش۲۹] [بخش۳۰] [بخش۳۱] [بخش۳۲] [بخش۳۳] [بخش۳۴] [بخش۳۵] [بخش۳۶] [بخش۳۷] [بخش۳۸] [بخش۳۹] [بخش۴۰] [بخش۴۱] [بخش۴۲] [بخش۴۳] [بخش۴۴] [بخش۴۵] [بخش۴۶]
برای انجام این کار با کمک آقای مهندس اصفیا دو شرکت ساختمانی انتخاب شدند که طبق ضوابط سازمان برنامه طرح ساختمان راه و پستهای ژاندارمری را ظرف سه ماه انجام دهند. این دو شرکت که یکی از آنها شرکت ملی ساختمان به مدیریت آقای مهندس حمید قدیمی بود؛ نام شرکت دوم را به خاطر ندارم ولی مدیر آن آقای مهندس پالانچیان بود که مسئولیت کار را به عهده گرفتند و به شایستهترین وجهی ظرف کمتر از سه ماه در شرایط بسیار سخت تابستان خوزستان، ساختن دویست کیلومتر جاده مرزی و پانزده پاسگاه ژاندارمری را به پایان رسانیدند بطوری که قبل از شروع فصل باران و طغیان کردن رودخانهها این طرح آماده شد و ژاندارمری کل کشور نیز با اعزام افراد لازم، وظیفه مراقبت و تأمین امنیت این ناحیه را به عهده گرفت و مرتباً طی شبانهروز گشتهای ژاندارمری در مسیر این جاده بطور منظم در رفت و آمد بودند و بدین ترتیب نگرانی که از بابت تجاوز عراقیها به داخل مرزهای ایران وجود داشت، برطرف گردید.
در سال ۱۳۴۴ کارهای عمرانی و سازندگی در تمام شهرهای خوزستان پیشرفت داشت و هفتهای نبود که در هر یک از شهرها، قدمی در راه تأمین آسایش و رفاه مردم برداشته نشود و به خوبی دیده میشد که تقریباً مسابقهای بین سازمانهای دولتی برای گسترش خدماتی که به مردم ارائه میدادند به وجود آمده بود و در مقابل، خواستهها و تقاضاهای مردم نیز هر روز بیشتر و بیشتر میشد. همه میخواستند فرزندانشان به مدرسه بروند و تا بالاترین مدارج تحصیلی را طی کنند. همه آب آشامیدنی سالم میخواستند. تمام مردم درمانهای سنتی را به کناری گذاشته و میخواستند با پیدا شدن اولین ناراحتی جسمی، دکتر و دارو و بیمارستان در اختیارشان باشد و دیگر نمیخواستند به فالگیر و رمال و دعانویس مراجعه نمایند. آلودگی هوا و سر و صدای زیاد در شهر موجب شکایت مردم میشد. رفت و آمد چهارپایان در داخل شهرها مورد اعتراض واقع میشد و به مقامات دولتی شکایت میکردند و انتظار داشتند در اسرع وقت رفع مشکل بشود. بطور خلاصه جامعه بیدار شده بود و خدمات جدیدی را طلب میکرد.
برای اینکه موضوع بهتر روشن شود، من فقط به عنوان نمونه به چند مورد اشاره میکنم:
شهر اهواز در کنار رودخانه کارون قرار دارد و تأمین آب آشامیدنی مردم از سالها قبل توسط یک شرکت خصوصی با نصب تلمبهخانهای در کنار رود کارون و توزیع آب در شهر به وسیله یک شبکه ابتدایی که لولههای آن از انبارهای اسقاطی شرکت نفت گرفته شده بود تأمین میگردید و آب خام در شهر توزیع میشد.
نحوه استفاده از این آب نیز به این صورت بود که در هر خانه یک ظرف سفالی به شکل گلدانهای بزرگی که در باغها مورد استفاده واقع میشود بر روی چهارپایهای قرار داده بودند که «حُب» نامیده میشد. این ظرف به عنوان منبع آب مورد استفاده قرار میگرفت که آب خام را که اغلب آلوده با خاک و فضولات بود در آن میریختند. در زیر این منبع، ظرف سفالی کوچکتری میگذاشتند که «حُبّانه» نامیده میشد و آبی که از ظرف سفالی بزرگ به صورت قطرهقطره میچکید در این «حبانه» جمعآوری میشد و مورد استفاده ساکنان خانه قرار میگرفت. بنابراین بدیهی است در موقعی که آب رودخانهها سیلابی بود و انواع و اقسام فضولات و حتی لاشه حیوانات در آن وجود داشت این آب آلوده وارد سیستم آب آشامیدنی شهر میشد و به دنبال آن امراض مختلف شیوع مییافت و عده کثیری مریض میشدند.
خوشبختانه از شروع برنامههای عمرانی در دورانی که آقای ابوالحسن ابتهاج مسئولیت سازمان برنامه را عهدهدار بودند و بعد از ایشان، آقای مهندس خسرو هدایت و سپس آقای مهندس صفی اصفیا، موضوع تأمین آب آشامیدنی سالم برای شهرها را جزء برنامههای اولویتدار منظور نموده بودند و قرار بر این بود که در هر شهری که شهرداریها پنجاه درصد هزینه تأمین آب سالم را تضمین کنند، بقیه هزینه اجرای طرح، توسط سازمان برنامه پرداخت گردد. در این زمان که درباره آن صحبت میکنیم در تمام شهرهای ایران طرحهای تأمین آب یکی بعد از دیگری آماده بهرهبرداری میشد و در اختیار شهرداریها قرار میگرفت.
یکی از نقاطی که طرح تصفیهخانه آب و شبکه آبرسانی آن تکمیل و آماده بهرهبرداری گردید، شهر اهواز بود که مقدمات برنامه اتصال لوله آب به منازل مردم تهیه و مقرر شده بود کسانی که مایل به گرفتن انشعاب آب لولهکشی باشند با پرداخت مبلغ سیصد و پنجاه تومان بابت هزینه اتصال و بهای کنتور و شیر و وسایل مختلف مربوطه، از این آب استفاده کنند. البته بر اثر به وجود آمدن شبکه جدید، منافع آن شرکت خصوصی که توزیع آب در شهر اهواز را در اختیار داشت و با استفاده از لولههای کهنه و به صورت بسیار ابتدایی آب خام رودخانه را در شهر توزیع مینمود، به خطر میافتاد و صاحب این شرکت که از افراد با نفوذ محلی بود و در تهران نیز روزنامه و مقامی در حزب مردم داشت، از هیچگونه اقدامی برای جلوگیری از ایجاد شبکه آبرسانی جدید خودداری نمیکرد و در عین حال حاضر نبود برای بهبود وضع آب آشامیدنی شهر با شهرداری همکاری نماید. به همین جهت بود که شبکه آب شهر بطور مستقل و جدا از شبکه قدیمی ساخته شده و برای بهرهبرداری آماده شده بود و آن شرکت نیز میتوانست از طریق فروش آب برای مصارف صنعتی و باغبانی و چمنکاری شهر و خانههای مردم به کار خود ادامه دهد ولی گفته میشد که صاحب آن شرکت به این نوع فعالیت قانع نبوده و در صدد ایجاد مزاحمتهای جدیدی برای سازمان آب است.
یک روز اطلاع رسید که عوامل آن شرکت خصوصی در صددند از طریق جلب همکاری بعضی از مراجع مذهبی شایع کنند که چون برای تصفیه آب شبکه جدید از بعضی مواد استفاده میشود که در شرع اسلام حرام است، بنابراین شرب آن نیز حرام خواهد بود و از این طریق مانع بهرهبرداری از آب لولهکشی جدید بشوند. پس از وصول این خبر، معاون استانداری، آقای علی اصغر ادیب محمدی پیشنهاد کرد که شخصاً به حضور یکی از مراجع عالیرتبه مذهبی رفته و ترتیبی بدهد که اولین انشعاب آب آشامیدنی سالم از منزل ایشان بدون پرداخت حق انشعاب شروع شود. من هم قبول کردم که حق انشعاب را از حقوق ماهانه خود بپردازم. روز بعد با تعیین وقت قبلی، آقای ادیب محمدی به نمایندگی از طرف استانداری به اتفاق رئیس سازمان آب به حضور آیتالله بهبهانی که یکی از عالیترین مراجع تقلید در استان خوزستان بودند، رسیدند و پیشنهاد استانداری را درباره نصب اولین انشعاب آب آشامیدنی شهر اهواز به اطلاعشان رساندند. معظمله نیز موافقت خودشان را اعلام داشتند و بلافاصله در ظرف چند ساعت ترتیب نصب انشعاب به منزل ایشان و یکی از بستگانشان داده شد و با این تدبیر از پیش آمدن یک غائله بیهوده جلوگیری به عمل آمد.
وجود شبکه آب سالم در شهر اهواز یکی از منابع شیوع بیماریهای مختلف را از بین برد ولی هنوز مشکلات بزرگ دیگری از لحاظ ایجاد محیط سالم برای زیست وجود داشت که در مرحله اول نبودن شبکه فاضلاب و دیگر وجود میدان ترهبار در وسط شهر بود که هر روز محمولات میوه و سبزی و سایر احتیاجات از طریق چهارپایان و کامیونهای باری که دائماً در داخل شهر مشغول رفت و آمد بودند تأمین میگردید و این مطلب مورد اعتراض شدید اهالی شهر شده بود.
در مورد شبکه فاضلاب، مطالعات مهندسی و ایجاد شبکه محتاج به تأمین اعتبارات بسیار سنگین و زمان طولانی بود ولی برای خارج ساختن میدان ترهبار از وسط شهر در اخیتار داشتن زمین بزرگی در خارج شهر و در کنار راههای ارتباطی، از لوازم اولیه بود. البته در این زمان موضوع تهیه نقشه جامع شهرها از مرحله حرف خارج نشده و اقدامی درباره آن انجام نگرفته بود و هر از گاهی در کمیسیونهای برنامهریزی در تهران به آن اشاره میشد ولی بیشتر این صحبتها نیز در مورد تهیه نقشه جامع برای شهر تهران بود که انتظار میرفت در آینده به آن توجه شود. بنابراین در ارتباط با شهر اهواز نمیشد منتظر شد تا نتیجه مطالعات و برنامهریزیهای شهرهای ایران آماده شده و وسایل اجرای آن فراهم گردد و تا آن زمان احتیاجات فوری و روزانه شهر را که مربوط به سلامتی مردم بود، نادیده گرفت. به همین جهت با استفاده از اطلاعات موجود و کمک گرفتن از نظریات مهندسینی که در دسترس بودند، بررسیهای مربوط به انتخاب یک زمین مناسب جهت انتقال میدان ترهبار شهر انجام گرفت و در نتیجه قطعه زمین بزرگی در خارج از شهر اهواز و در مسیر راههای ارتباطی، مورد نظر قرار گرفت و خوشبختانه این زمین در مالکیت سازمان آب و برق خوزستان بود که در چند سال قبل برای نصب ترانسفورماتورهای توزیع شبکه برق شهر خریداری گردیده و فقط قسمتی از آن مورد نیاز واقع شده بود. بنابراین با رعایت مقررات قانونی و تشریفات مربوطه، ترتیب انتقال قطعهای از آن زمین به شهرداری اهواز داده شد و در ظرف کمتر از سه ماه میدان ترهبار به خارج از شهر انتقال یافت و نهتنها به شکایات روزانه مردم از بابت وجود میدان ترهبار در داخل شهر خاتمه داده شد بلکه علاوه بر کمک به امر نظافت خیابانها، خود بارفروشها نیز که تسهیلات تازهای به دست آورده بودند، از این نقل و انتقال رضایت داشتند.
در خرمشهر نیز وضعی شبیه اهواز از نظر ایجاد مزاحمت برای اهالی شهر وجود داشت فقط با این تفاوت که در آنجا به علت وجود گاراژهای باربری در داخل شهر که شب و روز کامیونهای بزرگ در حال حرکت بودند مردم آسایش نداشته و حرکت این کامیونهای سنگین در داخل شهر که حامل قسمت اعظم واردات مملکت بودند و اجناس وارداتی را به تمام نقاط ایران حمل میکردند، باعث شده بود که هیچ خیابان اسفالتشده در شهر خرمشهر سالم باقی نماند و هر اقدامی برای اسفالت خیابانها و حفظ نظافت آنها بیاثر بود چون هر خیابانی که اسفالت میشد بعد از یکی دو ماه اسفالتها از بین رفته و کلیه هزینه انجامشده به هدر میرفت. علاوه بر این، ایجاد سر و صدا و آلودگی هوا این شهر را که در کنار رودخانه کارون قرار گرفته و میتوانست به صورت یکی از زیباترین شهرهای ایران درآید به یک کارگاه بزرگ تعمیر کامیون تبدیل کرده بود. در اینجا نیز خوشبختانه در خارج از شهر در کنار جاده خرمشهر ـ اهواز اراضی وسیعی که جزء اراضی موات و متعلق به دولت بود وجود داشت و پس از مذاکره با اتاق بازرگانی خرمشهر و جلب همکاری آنها و همچنین سران صنف کامیونداران و استفاده از امکانات شهرداری خرمشهر کلیه گاراژهای داخل شهر به محل جدید انتقال یافت و باعث گردید که هم گاراژدارها بتوانند فعالیت خود را گسترش دهند و هم این که مردم و شهرداری از رفت و آمد کامیونها رهایی یابند.
به هرحال، همانطور که قبلا عرض کردم فعالیتهای عمرانی در سطح کشور و بخصوص خوزستان بطور بیسابقهای گسترش یافته و روز به روز در حال پیشرفت بود و بطور قاطع میتوان گفت که نوعی رقابت در بین سازمانهای دولتی به وجود آمده بود که هر یک در عین حال که در داخل یک برنامه حسابشده بهم پیوسته فعالیت داشتند دائماً در صدد این بودند که خدمات خود را توسعه داده و موفقیتهای جدیدی به دست آورند. در خوزستان نیز سدّ دز ساخته شده و شبکه آبیاری یکصد و بیستهزار هکتاری آن در حال ساخته شدن بود و مرتباً شبکه توزیع برق در شهرهای خوزستان و مؤسسات صنعتی گسترش مییافت. طرح نیشکر هفتتپه با موفقیت بیش از انتظار اجرا شده بود و مزارع نیشکر بازدهی داشت که با بهترین مزارع نیشکر دنیا رقابت میکرد و امکان آن وجود داشت که از هر متر مربع خاک، یک کیلو شکر به دست آورد و به همین جهت گسترش نیشکرکاری در اطراف هفتتپه و شمال خوزستان و همچنین در اطراف شوشتر و زمینهایی که از آب سد کارون آبیاری خواهند شد مورد بررسی و برنامهریزی بود. شهرهای خوزستان هر روز فعالتر میشد و مردمی که به آینده امیدوار شده بودند و اینک با بودن شبکه مطمئن برق میتوانستند از دستگاههای تهویه استفاده کنند دیگر مانند سابق در تابستان به نقاط خوش آب و هوا کوچ نمیکردند و زندگی در شهرهای خوزستان به صورت فصلی نبود و کارکنان دولت نیز از خدمت در خوزستان فراری نبودند و بطور خلاصه جنب و جوش چشمگیری در تمام فعالیتهای اقتصادی و اجتماعی به چشم میخورد.
در چنین اوضاع و احوالی بود که اطلاع رسید قرار است به مناسبت بیست و پنجمین سال سلطنت اعلیحضرت محمدرضاشاه مراسمی در تمام شهرها برگزار شود.
پس از وصول این خبر در اولین جلسه شورای مدیران استان، موضوع مطرح شد و مورد بحث قرار گرفت و هر یک از مدیران بر اساس سوابق امر، پیشنهاداتی ارائه کردند. پیشنهاد من این بود که همه میدانیم در چنین مراسمی شهرداریها و اصناف طاق نصرتهایی میبندند و چراغانی میکنند و عدهای چای و شیرینی و شربت تقسیم میکنند، رژهای از طرف ارتشیان و دانشآموزان انجام میگیرد و دسته گلهایی نثار میشود و در ادارات و اماکن جشن و سروری برپا میشود و ناطقین از هر طبقهای سخنرانیهایی میکنند و بعضی اوقات کارناوالهایی در خیابانها به راه میافتد و امثالهم. ولی روز بعد از جشن، اثری از آن همه باقی نمیماند و کسبه قالیچههایی را که با آن طاق نصرت بستهاند برمیدارند و گلهای پلاسیده جمعآوری میشود و حداکثر یک ستون یا مجسمهای به نام یادبود باقی میماند. حال میدانیم که به هر حال در چنین مراسمی اصناف و کسبه کارهای سنتی خود را خواهند کرد و شهرداریها هم میتوانند مانند گذشته تسهیلاتی برای آنها فراهم کنند. ولی آیا بهتر نیست که از این فرصت استفاده کنیم و از امکانات دستگاهها و مردم علاقمند، برای ساختن پنجاه دبستان روستایی در نقاطی که مدرسه وجود نداشت، اقدام کنیم و از کلیه وسایل تبلیغاتی برای تشویق مردم به این کار خیر استفاده نماییم تا با دادن زمین و مصالح و حتی کار مجانی و پرداخت کمک مالی، به انجام این کار کمک کنند و از این راه وسایل آموزش هزاران طفل روستایی را که دسترسی به مدرسه و آموزش ندارند فراهم کنیم.
[ادامه دارد]
[بخش۱] [بخش۲] [بخش۳] [بخش۴] [بخش۵] [بخش۶] [بخش۷] [بخش۸] [بخش۹] [بخش۱۰] [بخش۱۱] [بخش۱۲] [بخش۱۳] [بخش۱۴] [بخش۱۵] [بخش۱۶] [بخش۱۷] [بخش۱۸] [بخش۱۹] [بخش۲۰] [بخش۲۱] [بخش۲۲] [بخش۲۳] [بخش۲۴] [بخش۲۵] [بخش۲۶] [بخش۲۷] [بخش۲۸] [بخش۲۹] [بخش۳۰] [بخش۳۱] [بخش۳۲] [بخش۳۳] [بخش۳۴] [بخش۳۵] [بخش۳۶] [بخش۳۷] [بخش۳۸] [بخش۳۹] [بخش۴۰] [بخش۴۱] [بخش۴۲] [بخش۴۳] [بخش۴۴] [بخش۴۵] [بخش۴۶]
شرح وقایع دوران کودکی من است. درمنطقه ای نزدیک به خوزستان، رشد و ترقی شهر کوچکم را می دیدم، پیشرفت را می دیدم. خیابان ها، میدان ها و ساختمان های جدید را هم می دیدم. همه چیز به سرعت به سمت جلو بود و همه چیز به هم ریخت. علت را خیلی زمان نبرد که فهمیدم. ولی دیر شده بود!