جمشید آموزگار، در پیشگفتار این کتاب مینویسد «در میان خاطرات گونه گونهای که تا کنون پراکنده شده، خاطره عبدالرضا انصاری از امتیازی ویژه برخوردار است چرا که با اصالتی کم همتا، دقتی در خور تحسین و بینظری سزاوار تمجید همراه است».
به جهت علاقمندی نسل جوان به ریشهها و عوامل سازندگی ایران در دوران پهلوی کیهان لندن طی چند هفته به بازنشر خاطرات عبدالرضا انصاری در گفتگو با غلامرضا افخمی میپردازد.
*****
[بخش۱] [بخش۲] [بخش۳] [بخش۴] [بخش۵] [بخش۶] [بخش۷] [بخش۸] [بخش۹] [بخش۱۰] [بخش۱۱] [بخش۱۲] [بخش۱۳] [بخش۱۴] [بخش۱۵] [بخش۱۶] [بخش۱۷] [بخش۱۸] [بخش۱۹] [بخش۲۰] [بخش۲۱] [بخش۲۲] [بخش۲۳] [بخش۲۴] [بخش۲۵] [بخش۲۶] [بخش۲۷] [بخش۲۸] [بخش۲۹] [بخش۳۰] [بخش۳۱] [بخش۳۲] [بخش۳۳] [بخش۳۴] [بخش۳۵] [بخش۳۶] [بخش۳۷] [بخش۳۸] [بخش۳۹] [بخش۴۰] [بخش۴۱] [بخش۴۲] [بخش۴۳] [بخش۴۴] [بخش۴۵] [بخش۴۶] [بخش۴۷] [بخش۴۸] [بخش۴۹] [بخش۵۰] [بخش۵۱] [بخش۵۲] [بخش۵۳] [بخش۵۴] [بخش۵۵] [بخش۵۶] [بخش۵۷]
علاوه بر این اقدامات که درباره بهداشت و درمان صورت گرفته بود، اولین کارخانه داروسازی در ایران توسط سازمان شاهنشاهی خدمات اجتماعی تأسیس شده بود که «بنگاه داروپخش» نامیده میشد. این مؤسسه که بهوسیله یکی از متخصصین طراز اول داروسازی بهنام دکتر نادر شرقی اداره میشد، بهصورت مهمترین کارخانه تولید دارو در ایران درآمده و با عقد قرارداد با بزرگترین کارخانههای داروسازی سویس و انگلستان از جمله کمپانی «روش» و کمپانی «گلاسکو» قسمت مهمی از نیازهای دارویی کشور را تأمین میکرد.
در قسمت امور آموزشی نیز کارگاههای حرفهای که در سالهای اولیه تأسیس و با وسائل ابتدایی شروع بهکار کرده بودند، تکمیل شده و با همکاری دولت اتریش به وسایل مدرن مجهز شده بود و شاگردانی که در این کارگاه تعلیم داده میشدند به فوریت در بازار کار جذب شده و با دستمزدهای سطح بالا مشغول کار میشدند. علاوه بر این، یک آموزشگاه حرفهای نیز در اصفهان با ظرفیت یکهزار کارآموز با همکاری دولت اتریش در دست ساختمان بود.
در قسمت امور آموزشی، طرح بسیار مهم اصلاح و بهبود چاپ کتابهای درسی و تأمین کتابهای رایگان برای دانشآموزان چهار کلاس اول دبستان مورد توجه سازمان قرار گرفته بود و به همین جهت با همکاری سازمان انتشاراتی فرانکلین که یک مؤسسه غیرانتفاعی آمریکایی است، مجهزترین و بهترین چاپخانه خاورمیانه بهنام چاپخانه افست در تهران دائر گردیده بود و کلیه کتابهای مورد نیاز مدارس کشور با کمک و همکاری وزارت آموزش و پرورش در این چاپخانه تهیه گردیده و بطور رایگان در اختیار دانشآموزان قرار میگرفت.
هزینه اجرای کل این برنامه نیز از محل درآمد فروش بلیتهای بختآزمایی، سهمی از نیم درصد عوارض گمرکی که بر طبق قانون برقرار شده بود و همچنین درآمدهای مستقیم سازمان از عملیات بنگاه داروپخش و شرکت افست و کمکهای متفرقه مردم تأمین میگردید.
این بود شمهای از فعالیتهای سازمان شاهنشاهی خدمات اجتماعی که تحت مدیریت عامل آقای دکتر جواد آشتیانی وزیر اسبق بهداری و معاون ایشان آقای دکتر نصرتالله کاسمی وزیر اسبق مشاور اداره میشد.
سازمانهای دیگر
دومین تشکیلات مهمی که تحت سرپرستی والاحضرت اشرف قرار داشت، سازمان پیکار با بیسوادی بود که ریاست عالیه آن با پادشاه بود و هیأت مدیره آن از نخست وزیر، رؤسای مجلسین، وزیر فرهنگ و عده دیگری از وزرا و رجال کشور تشکیل میگردید. مدیریت عامل این دستگاه در آن زمان به عهده آقای دکتر پرویز ناتل خانلری وزیر اسبق فرهنگ که یکی از شریفترین و برجستهترین رجال فرهنگی ایران بود، قرار داشت. هدف از تشکیل این سازمان باسواد کردن بزرگسالانی بود که فرصت سوادآموزی به دست نیاورده و اکثریت جمعیت کشور را تشکیل میدادند. گفته میشد از ابتدای تأسیس سازمان، تعداد یک میلیون نفر در کلاسهای سوادآموزی این سازمان آموزش دیدهاند. سومین سازمانی که تحت نظر والاحضرت اشرف قرار داشت سازمان زنان ایران بود که در حدود چهار سال قبل توسط ایشان تشکیل یافته بود و ریاست عالیه آن را شخصاً به عهده داشتند. این سازمان که دارای یک شورای عالی با عضویت ده تن از بانوان تحصیلکرده و سرشناس بود، توسط خانم حشمت یوسفی به عنوان مدیر عامل اداره میشد و فعالیتهای آن بیشتر مربوط به سر و سامان دادن گروههای مختلف بانوان بود که تحت نامها و عناوین مختلف در سراسر کشور فعالیت داشتند. بودجه محدود این سازمان نیز از طریق کمکهای غیرمنظم سازمانهای مختلف مملکتی تأمین میشد و رویهمرفته هنوز در تشکیلات مملکتی جا نیفتاده بود و مراحل اولیه را میپیمود.
در کنار این سازمان یک گروه کوچک بهنام «گروه مطالعاتی» نیز قرار داشت که تحت نظر خانم شیرین مهدوی و پنج نفر از بانوان تحصیلکرده که همگی فعال و در امور زنان صاحبنظر بودند، اداره میشد. این گروه خود را وابسته بهوالاحضرت اشرف میدانست و بطور مستقل فعالیت میکرد.
چهارمین تشکیلاتی که تحت نظر والاحضرت اشرف قرار داشت کمیته ایرانی حقوق بشر بود که توسط آقای دکتر منوچهر گنجی که خود از بنیانگذاران این کمیته بود، اداره میشد.
این کمیته نیز فعالیتهای محدودی داشت که به علت نبودن والاحضرت در تهران و نداشتن یک پشتیبان قوی سیاسی و همچنین مشغولیات تماموقت آقای دکتر گنجی در سمت ریاست دانشکده حقوق دانشگاه تهران، موفقیت زیادی نداشته و سازمانهای دولتی و بخصوص دستگاههای امنیتی که طرف مقابل این کمیته بودند آن را جدی نمیگرفتند.
پنجمین تشکیلاتی که والاحضرت اشرف تحت عنوان رئیس هیأت امنا بر آن نظارت داشتند دانشگاه جندیشاپور در اهواز بود. این دانشگاه که فقط از لحاظ نام اهمیت داشت یکی از مؤسسات عالی آموزشی بود که به علت نداشتن اعتبارات کافی و دور بودن از تهران با انواع و اقسام مسائل دانشگاهی و آموزشی مواجه بود از جمله نداشتن کادر آموزشی مجهز، نداشتن امکانات مسکن استادان در محل، کافی نبودن کادر اداری، نداشتن کتابخانهی مورد نیاز، نداشتن لابراتوارهای لازم و بطور کلی وسایلی که برای گرداندن یک دانشگاه مورد نیاز است.
مسئولیت این دانشگاه به عهده آقای دکتر داود کاظمی پزشک عالیقدر بود و هنگامی که من در استانداری خوزستان بودم ایشان برای رفع بعضی مشکلات و بیشتر برای درددل بهدفتر من میآمد و به حالت تضرع اظهار میداشت که در تهران کسی به حرف من گوش نمیدهد و پیشنهاد میکرد شما ریاست دانشگاه را قبول کنید و من زیردست شما کار میکنم شاید حرف شما را بشنوند و فکری به حال این دانشگاه بکنند.
به هر حال، این بود بطور خلاصه وضع سازمانهایی که در حوزه مأموریت جدید من قرار داشت.
این سازمانها هر کدام تحت ادارهی مدیرانی بود که از رجال سرشناس و خوشنام بوده و مقامات مهم مملکتی از قبیل وکالت مجلس شورای ملی، سناتوری و وزارت را طی کرده بودند و در کار خود تجارب بسیاری داشتند. مانند آقایان دکتر جواد آشتیانی، دکتر پرویز ناتل خانلری، دکتر نصرتالله کاسمی و آقای دکتر منوچهر گنجی رئیس دانشکده حقوق دانشگاه تهران. بنابراین، مسئولیت و وظیفه من مربوط بهبرقراری یک نوع همکاری بین این سازمانها و در پارهای موارد رفع مشکلات آنها با دستگاههای دولتی بود زیرا به استثنای آقای دکتر گنجی که از طبقه مدیران جوان بوده و با مقامات بالای دولتی آشنایی و همکاری داشت، سایر آقایان به علت داشتن سن بالا و سوابق کاری گذشته، آنطور که باید و شاید با وزرا و مدیران جوان آشنایی نداشتند و بنابراین کارهایی را که در ارتباط با دستگاههای دولتی پیش میآمد بهکارمندان خود احاله میدادند که آنها راهی به مقامات بالای وزارتخانهها نداشتند. در زمانی که والاحضرت اشرف در تهران بودند و سرپرستی این دستگاهها را به عهده داشتند و مسائل مربوطه را مستقیماً به نخستوزیر یا وزرای مربوطه ارجاع میکردند مشکلی پیش نمیآمد ولی در غیبت طولانی ایشان از تهران، حل مسائل مربوط به تأمین اعتبارات و یا اجازههای دولتی با کندی زیاد پیش میرفت.
با آمدن من که با اغلب آقایان وزرا روابط دوستی و همکاری و سوابق طولانی داشتم، این مشکل برطرف شد و در حقیقت کار من، گرهگشایی برای این سازمانها بود و برقراری ارتباط با دستگاههای دولتی.
در این زمان فقط سازمان زنان ایران بود که تشکیلات و بودجه منظمی نداشت و در حقیقت مراحل اولیه تشکیل یک سازمان گسترده مملکتی را میپیمود و بنابراین قسمت مهمی از وقت من صرف رفع مسائل اداری و حقوقی این سازمان میشد. به عنوان مثال، خانمهای عضو شورای عالی این سازمان، شکایت داشتند که هرچند موضوع برابری بانوان با آقایان و رفع تبعیض از آنها جزء برنامههای انقلاب سفید منظور شده و در موارد متعدد پادشاه مملکت در اینباره تأکید فرمودهاند معذلک وجود قوانین فعلی مملکت مانع بزرگی برای اجرای چنین اصلی است و تا زمانی که این قوانین اصلاح نشود نباید انتظار داشت که تغییر فاحشی در وضع حقوقی و اجتماعی بانوان به عمل آید زیرا ملاک عمل دادگاههای کشور قوانینی است که در آنها حقوق مساوی با مردان برای طبقه بانوان پیشبینی نشده است.
برای رفع این مشکل با اجازه والاحضرت اشرف، از آقای اشرف احمدی قاضی دیوان عالی کشور که در دولت آقای دکتر اقبال سمت وزیر مشاور و معاون اجرایی نخستوزیر را داشتند، تقاضا کردم کمیسیونی با شرکت تعدادی از قضات دادگستری و حقوقدانان برجسته کشور تشکیل داده و مواردی را که در قوانین مختلف در مورد این عدم تساوی حقوق بانوان وجود دارد تعیین نموده و راه حلهایی برای رفع تبعیض پیشنهاد نمایند. ایشان نیز که حقیقتاً یکی از شریفترین رجال کشور بودند این تقاضا را قبول کردند و چندین تن از قضات باسابقه دادگستری و حقوقدانان سرشناس را انتخاب کردند و اولین جلسه آن با حضور چند تن از بانوان شورای عالی سازمان زنان در دفتر من تشکیل گردید و ترتیبی داده شد که وسایل کار آنها از هر جهت فراهم شود.
حدود یکی دو هفته بعد، آقای علم وزیر دربار تلفن کردند و از من خواستند که فوراً بهدفترشان بروم. به محض اینکه مرا دیدند پیش از معارفه، گفتند شما در دفترتان مشغول تشکیل چه جلساتی هستید که خبر آن باعث عصبانیت و ناراحتی اعلیحضرت شده و به من امر فرمودهاند رسیدگی کنم و شما را تحویل دادگاه نظامی بدهم. سؤال کردم منظورتان چه نوع جلساتی است؟ گفتند کسانی گزارش دادهاند که شما جلساتی را با عدهای از قضات دادگستری تشکیل دادهاید و مشغول توطئهای هستید که بنیان مملکت را زیر و رو کنید.
با شنیدن این حرف، متوجه شدم منظور چیست. برایشان توضیح دادم که جریان از چه قرار است و در حقیقت در اجرای یکی از اصولی است که اعلیحضرت اعلام فرمودهاند و شخصی هم که آن را اداره میکند آقای اشرف احمدی است که مورد عنایت شاهنشاه میباشد. با شنیدن توضیحات من، آقای علم خیالشان راحت شد و گفتند حالا متوجه شدم و باید حتماً کار یکی از این آخوندها باشد که چنین گزارشی داده است . نگران نباشید و کار خودتان را بکنید.
به هر حال، پس از چند ماهی والاحضرت اشرف به تهران آمدند و بیشتر کارهای سازمان زنان را شخصاً سرپرستی میکردند و علاقمند بودند که سازمانهای تحت نظارت ایشان فعالیتهای بیشتری داشته باشد و مدیران جدید با انرژی بیشتر کارهای این مؤسسات بزرگ مملکتی را به دست گیرند.
اولین سازمان مورد نظر ایشان سازمان زنان ایران بود که میخواستند یک بانوی جوان تحصیلکرده و علاقمند، مدیریت آن را عهدهدار شود و از من خواستند نامزدهایی را حضورشان معرفی کنم.
در اجرای این دستور، با همکاری دانشگاه ملی پرونده کلیه بانوانی که در این دانشگاه در رشتههای امور اجتماعی و جامعهشناسی مقام استادی داشته و تدریس میکردند، در اختیار من گذاشته شد که حدود ده نفر از بین آنها انتخاب شدند و مشخصاتشان به صورت جدولی تهیه گردید. در بین این بانوان، خانم دکتر سیمین رجالی از لحاظ ضوابطی که مورد نظر بود بالاترین امتیاز را داشت ولی چون بانوان دیگری هم بودند که همگی از افراد تحصیلکرده و از هر جهت شایسته به نظر میرسیدند، پس از ملاحظه گزارشی که در اینباره تهیه شده بود والاحضرت اشرف تصمیم گرفتند که سه نفر از آنان را شخصاً ببینند و پس از این دیدارها، خانم دکتر رجالی را انتخاب کردند. خانم دکتر رجالی هم پس از انتصاب، خانم مهناز افخمی را که بانویی از هر جهت شایسته و مورد توجه بانوان جوان بود بهسمت مسئول امور جوانان سازمان زنان انتخاب کردند. البته در اینباره احتیاج به توضیح بیشتری نیست زیرا پس از دو سال، خانم مهناز افخمی سمت مدیریت عامل سازمان زنان ایران را عهدهدار شد و اولین بانویی بود که در ایران بهمقام وزارت در امور زنان رسید و در حال حاضر از بانوان فعال و سرشناسی است که شهرت جهانی داشته و در تمام سازمانهایی که در دنیا فعالیتهای اجتماعی مربوط به زنان و کودکان را اداره میکنند مقام شامخی دارند و باعث افتخار بانوان ایرانی میباشند.
آقای دکتر خانلری که فعالیت اصلی و علمی ایشان در بنیاد فرهنگ ایران بود، تقاضا کردند که از کار سازمان پیکار با بیسوادی معاف شوند و به همین جهت والاحضرت اشرف از آقای مهندس اصفیا خواستند که این مسئولیت را به عهده بگیرند. آقای دکتر گنجی نیز که ریاست دانشکده حقوق را داشتند ترجیح دادند به علت مسئولیت بزرگی که در دانشکده حقوق داشتند از مسئولیت کمیته ایرانی حقوق بشر کنار بروند. بنابراین آقای دکتر علینقی عالیخانی وزیر سابق اقتصاد بجای ایشان انتخاب گردید و بدین ترتیب مدیران جدید با انرژی و حرارت بیشتری مسئولیت این دستگاهها را عهدهدار شدند و وظیفه من نیز کماکان برقراری هماهنگی بین این مؤسسات و گرهگشایی مسائلی بود که پیش میآمد.
[ادامه دارد]
[بخش۱] [بخش۲] [بخش۳] [بخش۴] [بخش۵] [بخش۶] [بخش۷] [بخش۸] [بخش۹] [بخش۱۰] [بخش۱۱] [بخش۱۲] [بخش۱۳] [بخش۱۴] [بخش۱۵] [بخش۱۶] [بخش۱۷] [بخش۱۸] [بخش۱۹] [بخش۲۰] [بخش۲۱] [بخش۲۲] [بخش۲۳] [بخش۲۴] [بخش۲۵] [بخش۲۶] [بخش۲۷] [بخش۲۸] [بخش۲۹] [بخش۳۰] [بخش۳۱] [بخش۳۲] [بخش۳۳] [بخش۳۴] [بخش۳۵] [بخش۳۶] [بخش۳۷] [بخش۳۸] [بخش۳۹] [بخش۴۰] [بخش۴۱] [بخش۴۲] [بخش۴۳] [بخش۴۴] [بخش۴۵] [بخش۴۶] [بخش۴۷] [بخش۴۸] [بخش۴۹] [بخش۵۰] [بخش۵۱] [بخش۵۲] [بخش۵۳] [بخش۵۴] [بخش۵۵] [بخش۵۶] [بخش۵۷]
آقای دکتر منوچهر گنجی و آقای دکتر پرویز ناتل خانلری از بزرگان ایران هستند. کتاب زبان شناسی استاد دکتر پرویز ناتل خانلری را که دوجلدی بود سال ها پیش خوانده ام و یاد گرفتم که دو زبان کاملِ دنیا فارسی و انگلیسی هستند.