جمشید آموزگار، در پیشگفتار این کتاب مینویسد «در میان خاطرات گونه گونهای که تا کنون پراکنده شده، خاطره عبدالرضا انصاری از امتیازی ویژه برخوردار است چرا که با اصالتی کم همتا، دقتی در خور تحسین و بینظری سزاوار تمجید همراه است».
به جهت علاقمندی نسل جوان به ریشهها و عوامل سازندگی ایران در دوران پهلوی کیهان لندن طی چند هفته به بازنشر خاطرات عبدالرضا انصاری در گفتگو با غلامرضا افخمی میپردازد.
*****
[بخش۱] [بخش۲] [بخش۳] [بخش۴] [بخش۵] [بخش۶] [بخش۷] [بخش۸] [بخش۹] [بخش۱۰] [بخش۱۱] [بخش۱۲] [بخش۱۳] [بخش۱۴] [بخش۱۵] [بخش۱۶] [بخش۱۷] [بخش۱۸] [بخش۱۹] [بخش۲۰] [بخش۲۱] [بخش۲۲] [بخش۲۳] [بخش۲۴] [بخش۲۵] [بخش۲۶] [بخش۲۷] [بخش۲۸] [بخش۲۹] [بخش۳۰] [بخش۳۱] [بخش۳۲] [بخش۳۳] [بخش۳۴] [بخش۳۵] [بخش۳۶] [بخش۳۷] [بخش۳۸] [بخش۳۹] [بخش۴۰] [بخش۴۱] [بخش۴۲] [بخش۴۳] [بخش۴۴] [بخش۴۵] [بخش۴۶] [بخش۴۷] [بخش۴۸] [بخش۴۹] [بخش۵۰] [بخش۵۱] [بخش۵۲] [بخش۵۳] [بخش۵۴] [بخش۵۵] [بخش۵۶] [بخش۵۷] [بخش۵۸]
پس از چندی آقای دکتر جواد آشتیانی که بیش از سی سال در سمت مدیریت عامل سازمان شاهنشاهی خدمات اجتماعی انجام وظیفه کرده بود و به سن بالای نود سالگی رسیده بود اظهار تمایل کرد که از این خدمت معاف شود و تقاضای او مورد قبول قرار گرفت و با احترام و تجلیل فراوان از کار کنار رفت و به اخذ نشان درجه اول همایون مفتخر شد و مقرر گردید که مادامالعمر از مزایای حقوقی خود برخوردار باشد.
پس از کنار رفتن ایشان، والاحضرت اشرف در نظر داشتند آقای مجید رهنما به سمت مدیرعامل سازمان شاهنشاهی خدمات اجتماعی انتخاب گردد ولی ایشان به علت اینکه بیشتر به کارهای تحقیقاتی و مطالعات علمی علاقمند بوده و از امور اداری مؤسسات گریزان میباشند از قبول این سمت سر باز زد و به همین جهت والاحضرت اشرف از من خواستند که بطور موقت مسئولیت اداره این سازمان را که در هر حال به حوزه کاری من مربوط میشد، به عهده بگیرم.
در ابتدای کار به آقای مهندس رزمآرا معاون سابق وزارت صنایع و معادن پیشنهاد کردم سمت معاونت سازمان شاهنشاهی خدمات اجتماعی را عهدهدار شده و برنامههای آموزشی این سازمان را سرپرستی نمایند زیرا به نظر میآمد با پیشرفتهای کشور در تمام شئون مملکتی و بخصوص توسعه صنایع، موضوع آموزش حرفهای و آماده شدن جوانان کشور برای اداره صنایع مورد لزوم از احتیاجات اولیه خواهد بود و آقای مهندس رزمآرا با سوابق تحصیلاتی در امور فنی و تجاربی که در وزارت صنایع داشتند، بیش از هر کس به نیازهای صنعتی کشور آشنا بودند. ایشان نیز پیشنهاد مرا قبول کردند و کلیه امور مربوط به آموزش حرفهای و بنگاه داروپخش و شرکت افست و برنامهریزیهای مربوط به آینده را تحت نظر گرفتند که بعداً به آنها خواهیم پرداخت.
در قسمت امور درمانی، والاحضرت اشرف از من خواستند که با آقای دکتر محسن ضیائی رئیس دانشگاه مشهد که از کار کنارهگیری کرده بودند ملاقات کرده و به ایشان پیشنهاد کنم سمت معاونت امور درمانی سازمان را عهدهدار شده و با دید جدیدی که متناسب با شرایط موجود کشور باشد فعالیتهای بهداشتی و درمانی را سرپرستی نمایند.
ملاقات با این شخصیت دوستداشتنی که چه از لحاظ تحصیلات و سوابق علمی و تجربی و چه از جهت فلسفه مربوط به امور بهداشتی و درمانی فردی ممتاز بود برای من لحظهای فراموشنشدنی است و وقتی برایشان تشریح کردم که در این سمت با چه امکاناتی میتوانند در سیاست آینده کشور در امور بهداشت و درمان مؤثر بوده و خدمتی انجام دهند، این مسئولیت را قبول کردند و فقط خواستند ترتیبی داده شود که آقای دکتر پرویز قائممقامی دوست و همکار ایشان نیز به سازمان شاهنشاهی خدمات اجتماعی منتقل گردند که البته ترتیب این کار داده شد.
آقای دکتر ضیایی مدت چند ماه کلیه فعالیتهای بهداشتی و درمانی سازمان را تحت نظر گرفته و مورد بررسی قرار دادند و به این نتیجه رسیدند که در شرایط موجود مملکت، باید نحوه برخورد سازمان با مسائل بهداشت و درمان به کلی تغییر پیدا کند زیرا مسائلی که در سی سال پیش در کشور وجود داشته در حال حاضر به صورت دیگری درآمده و رفع نیازهای فعلی با روشهای گذشته امکانپذیر نخواهد بود زیرا در سی سال قبل مردم اغلب دهات و شهرهای کوچک هر وقت ناخوش میشدند به دعانویس و جنگیر و عطار محله و یا بزرگترهایی که در خانوادهها بودند مراجعه میکردند و داروهایی هم که در دسترس بود از مقداری گیاه و جوشانده تجاوز نمیکرد. بنابراین در چنان شرایطی تأسیس یک درمانگاه و حضور یک پزشک و یا حتی فردی که تا اندازهای از امور درمانی سررشته داشته باشد از بزرگترین تحولات آن منطقه بود و هنگامی که سازمان شاهنشاهی درمانگاهی را در یک روستای دورافتاده که در شعاع صد کیلومتری آن هیچ مؤسسه دولتی که خدماتی را ارائه کند وجود نداشت، ایجاد میکرد و یک دکتر اتریشی با داروهای مدرن که بطور مجانی در اختیار بیماران قرار میگرفت، در آنجا مشغول کار میشد و به مردم کمک میرساند، بزرگترین واقعهای بود که در آن منطقه اتفاق میافتاد. بنابراین، ایجاد دویست و پنجاه درمانگاه از این نوع، در سراسر کشور از خدماتی است که نباید هیچگاه فراموش شود. ولی در حال حاضر با پیشرفتهای کشور و ازدیاد جمعیت و ایجاد شبکه راههای روستایی در سراسر مملکت، وضع به کلی تغییر کرده و متناسب با این تغییر وضع باید در تأمین خدمات درمانی نیز تجدید نظر کرد.
ایشان عقیده داشتند که اولا در علم پزشکی تغییرات عمدهای پیش آمده که دیگر نباید از یک پزشک انتظار داشت که در تمام رشتههای علم پزشکی تخصص داشته باشد زیرا دامنه کشفیات جدید این رشته به حدّی است که اگر انسان چند صد سال هم عمر داشته باشد نخواهد توانست در تمام رشتههای علم پزشکی تبحر پیدا کند. بنابراین امروزه روال کار بر این است که تمام پزشکان پس از گذراندن دوره عمومی علم پزشکی، در رشتههای مختلف تخصص پیدا کرده و تمام فعالیت خود را در آن قسمت متمرکز میکنند و به معالجه بیماران میپردازند.
به این صورت موضوع تأسیس یک درمانگاه در یک نقطه دورافتاده و اعزام یک پزشک به آن محل برای درمان تمام بیماران موضوعی است که باید درباره آن تجدید نظر شده و راه حلهای جدیدی جستجو شود. دوم اینکه در حال حاضر با پیشرفت علم پزشکی و اختراع وسایل جدید برای درمانهای ساده اولیه، شرایطی فراهم شده که میتوان به افرادی که از لحاظ جسمی سالم بوده و فقط به اندازه کلاس ششم ابتدایی سواد داشته باشند در مدت حداکثر شش ماه آموزشهایی داد که بتوانند بیماریهای ساده را که اغلب روستائیان به آن مبتلا هستند تشخیص داده و با داروهای محدودی که در اختیار آنها گذاشته خواهد شد مداوا نمایند. بنابراین اگر ما بتوانیم درمانگاههای فعلی سازمان را با اضافه کردن یکی دو تخت در هر درمانگاه و گذاشتن تعدادی وسایل تشخیص و عکسبرداری ساده مجهز کنیم و یک وسیله حمل بیمار به نزدیکترین مرکز پزشکی در اختیار رئیس درمانگاه قرار دهیم بازده این تأسیسات به چند برابر افزایش خواهد یافت. البته موفقیت در این کار مشروط بر این است که در ابتدا طرحی برای آموزش افراد جهت فرا گرفتن تعلیمات برای درمانهای اولیه تهیه کرده و مجوزهای لازم را نیز از مقامات وزارت بهداری کسب کنیم و پس از مطالعه کامل، وسایلی را که برای تکمیل و تجهیز یک درمانگاه مورد نیاز است تهیه کرده و به صورت نمونه در یکی از درمانگاههای سازمان به مرحله اجرا بگذاریم تا پس از رفع نقائصی که مسلماً در حین اجرای کار نمایان خواهد شد، نسبت به ادامه طرح در سایر نقاط اقدام کنیم.
آقای دکتر ضیائی در دنباله این بحث ادامه دادند که در حال حاضر بزرگترین واحد درمانی سازمان شاهنشاهی خدمات اجتماعی، بیمارستان رضا پهلوی در تجریش است که با داشتن یکصد تختخواب، بزرگترین و مفیدترین مؤسسه درمانی در شمال تهران محسوب میشود و خدمات این بیمارستان به کلیه مردمی که در تمام این منطقه ساکن هستند، غیرقابل انکار میباشد و باید ادامه پیدا کند ولی در عین حال باید توجه داشت که امروزه در دنیا علم پزشکی روزانه در حال تحول است و بیمارستانهایی که فقط جنبه درمان داشته باشند به تدریج اهمیت خود را از دست میدهند زیرا پزشکان متبحر و کارآزموده برای اینکه در رشته و حرفه خود از قافله پیشرفتهای علمی عقب نمانند به بیمارستانهای بزرگی که وابسته به مؤسسات آموزشی و تحقیقاتی در علم پزشکی باشند روی میآورند و در ارتباط با دانشجویان پزشکی و تدریس، سطح تبحر علمی خود را بالا میبرند. بنابراین میتوان پیشبینی کرد که هرگاه تغییرات اساسی در تشکیلات و نحوه کار بیمارستان رضا پهلوی داده نشود این مؤسسه به یک بیمارستان درجه سه محلی تبدیل خواهد شد و سازمان نخواهد توانست از خدمات پزشکان سطح بالا بهرهمند شود.
پیشنهاد ایشان این بود که باید طرحی که همه جنبه های کار را در بر گیرد تهیه شده و به مرحله اجرا درآید. اصولی که مورد نظر ایشان بود، عبارت بودند از توسعه بیمارستان رضا پهلوی و تبدیل آن به یک مرکز پزشکی آموزشی با پانصد تختخواب که با مؤسسات پزشکی بزرگ دنیا در ارتباط بوده و از طریق همکاریهای علمی و آموزشی و تبادل پزشکان و کارآموزان بین مرکز پزشکی رضا پهلوی و آن مؤسسات، سطح علمی و درمانی این مرکز ترقی پیدا کند. برای برقراری این ارتباط، دانشگاه جانز هاپکینز در بالتیمور که یکی از معروفترین مؤسسات پزشکی در آمریکا و در سطح جهانی میباشد و خود ایشان تحصیلات پزشکی را در آنجا انجام داده بودند، مورد نظر ایشان بود و عقیده داشتند که وجود چنین مرکزی خواهد توانست نهتنها به بالا بردن سطح علمی پزشکی در ایران کمک نماید بلکه علاوه بر رفع احتیاجات درمانی شمال شهر تهران، در مورد آموزش جوانانی که باید برای تأمین خدمات درمانی تربیت شده و به روستاها بروند نیز سهم عمدهای خواهد داشت.
در اولین فرصت نظریات آقای دکتر ضیائی را به عرض والاحضرت اشرف رساندم و تماماً مورد تأیید و تصویب قرار گرفت و به من مأموریت دادند که در چارچوب مقررات سازمان و تأمین اعتبارات لازم از محل امکانات مالی سازمان شاهنشاهی و همچنین گرفتن کمک از سازمان برنامه برای ایجاد تأسیسات جدید هر اقدامی را که لازم باشد انجام دهم.
به دنبال این تصمیم، برنامه اجرایی کار با نظر آقای دکتر ضیائی و دکتر قائممقامی بررسی شد و آماده گردید. در این موقع آقای مجید رهنما وزیر سابق علوم که طرحهای آموزشی در ارتباط با یونسکو را دنبال میکردند علاقمند شدند که موضوع آموزش جوانان در یک دوره کوتاه برای فرا گرفتن امور درمانی را تحت نظر گرفته و با سازمان شاهنشاهی همکاری نمایند. این دوره که به نام «آموزش به ورزان» نامیده شد، با حضور شخصیتی مانند آقای مجید رهنما، به صورت فعالیتی درآمد که مورد توجه مقامات عالیه مملکت و سازمان یونسکو قرار گرفت و به عنوان یک طرح مهم مملکتی مطرح شد.
برنامه آموزشی این بهورزان تحت نظر آقای دکتر ضیائی و همکارانشان تهیه گردید و آقای مجید رهنما برای اینکه این افراد در محیط و شرایطی که بعداً انجام وظیفه خواهند کرد تربیت شوند، محلی را در لرستان که «الشتر» نامیده میشد، انتخاب کردند و فعالیت خود را در آنجا شروع نمودند و برای اینکه مأمورین محلی دولتی در انجام کارها سنگاندازی و موشکشی نکنند ترتیبی دادند که از طرف وزارت کشور حکمی تحت عنوان بخشدار الشتر برای ایشان صادر شد.
نحوه اجرای این برنامه برای کارشناسان یونسکو و سایر متخصصین خارجی که از آن بازدید میکردند به قدری جالب بود که میخواستند نظیر آن را در سایر کشورهای در حال توسعه به مرحله اجرا بگذارند و این تقاضاها به حدی بود که باعث شد فیلمی از جزئیات اجرای آن تهیه شده و در شصت کپی در اختیار سازمان یونسکو گذاشته شود.
همزمان با این کار، آقای دکتر ضیائی و دکتر قائممقامی تجهیز کامل بیمارستان رضا پهلوی و بهبود وضع این بیمارستان را در سرلوحه کار خودشان قرار دادند و در ظرف مدت زمان کوتاهی با خرید وسایل جدید و انتخاب پزشکان مجرب و همچنین اصلاح روشهای قبول و مداوای مراجعین، این بیمارستان را به سطحی رساندند که از آن به صورت یکی از بیمارستانهای درجه اول تهران نام برده میشد. سپس با برقراری ارتباط با دانشگاه جانز هاپکینز و مذاکره با مقامات بالای این دانشگاه ترتیبی دادند که رئیس دانشکده پزشکی آن مؤسسه به دعوت سازمان شاهنشاهی خدمات اجتماعی به ایران آمد و مدت چند روز با وضع بیمارستان رضا پهلوی و برنامههای بهداشتی و درمانی سازمان آشنا شد و در پایان این مسافرت حاضر شدند قراردادی برای همکاری در امور پزشکی و تبادل پزشکان و کارآموزان با سازمان شاهنشاهی امضا نمایند. بر اساس این قرارداد، موافقت شد که هرساله طبق یک برنامه منظم، پزشکانی از دانشگاه جانز هاپکینز برای درمان و تدریس به بیمارستان رضا پهلوی بیایند و از طرف سازمان نیز تعداد ده پزشک برای آشنا شدن با پیشرفتهای جدید علم پزشکی و کارآموزی به آنجا اعزام گردند. به دنبال امضای این قرارداد، گروه اول پزشکان از طرف آقای دکتر ضیائی انتخاب و به آمریکا اعزام شد و از آن دانشگاه نیز تعدادی پزشکان به ایران اعزام گردیدند و به این ترتیب همکاری نزدیکی بین بیمارستان رضا پهلوی و دانشگاه جانز هاپکینز برقرار گردید.
موضوع توسعه و تجهیز یک درمانگاه نمونه نیز از طرف آقای دکتر قائممقامی دنبال شد و اولین درمانگاه نمونه در منطقه اهواز برای رسیدگی به امور بیماران با روش جدید آماده به کار گردید و مورد بهرهبرداری قرار گرفت. درباره طرح گسترش بیمارستان رضا پهلوی و تبدیل آن به یک بیمارستان پانصد تختخوابی که به صورت یک مرکز پزشکی و تحقیقاتی درآید نیز موضوع دنبال شد و پس از اینکه لزوم ایجاد چنین مؤسسهای مورد قبول سازمان برنامه قرار گرفت با کمک آقای مهندس اصفیا طرح اجرای آن در برنامههای عمرانی کشور منظور گردید و به سازمان شاهنشاهی ابلاغ شد و تحت نظر آقای مهندس محسن فروغی نقشههای ساختمان این مرکز پزشکی تهیه گردید و چون محوطه بیمارستان رضا پهلوی کافی برای اجرای طرح جدید نبود قرار شد به مقدار کافی اراضی اطراف بیمارستان که در آن خانههای مسکونی وجود داشت خریداری شود. لذا به پیشنهاد من و موافقت والاحضرت اشرف مقرر شد هرگاه بهای املاکی که طبق مقررات سازمان برنامه و بر اساس ارزیابی کارشناسان رسمی تعیین میشود مورد رضایت صاحبان منازل نباشد، مابهالتفاوت قیمت ارزیابی و قیمتی که مالکین تقاضا میکنند از طرف سازمان شاهنشاهی خدمات اجتماعی پرداخت گردیده و رضایت مالکین بطور کامل جلب شود و با میل و رغبت این نقل و انتقال انجام پذیرد. اجرای این تصمیم نیز به آقای دکتر شاپور شفائی معاون امور اداری سازمان محول شد و ترتیبی اتخاذ گردید که حتی یک مورد شکایت پیدا نشد.
آقای دکتر ضیائی پس از چندی تصمیم گرفتند برای اقامت دائم به آمریکا بروند. بنابراین کارهای ایشان به آقای دکتر قائممقامی تفویض شد و طبق برنامهای که به تصویب رسیده بود تا پیشآمدن انقلاب دنبال گردید.
[ادامه دارد]
[بخش۱] [بخش۲] [بخش۳] [بخش۴] [بخش۵] [بخش۶] [بخش۷] [بخش۸] [بخش۹] [بخش۱۰] [بخش۱۱] [بخش۱۲] [بخش۱۳] [بخش۱۴] [بخش۱۵] [بخش۱۶] [بخش۱۷] [بخش۱۸] [بخش۱۹] [بخش۲۰] [بخش۲۱] [بخش۲۲] [بخش۲۳] [بخش۲۴] [بخش۲۵] [بخش۲۶] [بخش۲۷] [بخش۲۸] [بخش۲۹] [بخش۳۰] [بخش۳۱] [بخش۳۲] [بخش۳۳] [بخش۳۴] [بخش۳۵] [بخش۳۶] [بخش۳۷] [بخش۳۸] [بخش۳۹] [بخش۴۰] [بخش۴۱] [بخش۴۲] [بخش۴۳] [بخش۴۴] [بخش۴۵] [بخش۴۶] [بخش۴۷] [بخش۴۸] [بخش۴۹] [بخش۵۰] [بخش۵۱] [بخش۵۲] [بخش۵۳] [بخش۵۴] [بخش۵۵] [بخش۵۶] [بخش۵۷] [بخش۵۸]
قدرِ عافیت آن داند که به مصیبتی گرفتار آید!