جمشید آموزگار، در پیشگفتار این کتاب مینویسد «در میان خاطرات گونه گونهای که تا کنون پراکنده شده، خاطره عبدالرضا انصاری از امتیازی ویژه برخوردار است چرا که با اصالتی کم همتا، دقتی در خور تحسین و بینظری سزاوار تمجید همراه است».
به جهت علاقمندی نسل جوان به ریشهها و عوامل سازندگی ایران در دوران پهلوی کیهان لندن طی چند هفته به بازنشر خاطرات عبدالرضا انصاری در گفتگو با غلامرضا افخمی میپردازد.
*****
[بخش۱] [بخش۲] [بخش۳] [بخش۴] [بخش۵] [بخش۶] [بخش۷] [بخش۸] [بخش۹] [بخش۱۰] [بخش۱۱] [بخش۱۲] [بخش۱۳] [بخش۱۴] [بخش۱۵] [بخش۱۶] [بخش۱۷] [بخش۱۸] [بخش۱۹] [بخش۲۰] [بخش۲۱] [بخش۲۲] [بخش۲۳] [بخش۲۴] [بخش۲۵] [بخش۲۶] [بخش۲۷] [بخش۲۸] [بخش۲۹] [بخش۳۰] [بخش۳۱] [بخش۳۲] [بخش۳۳] [بخش۳۴] [بخش۳۵] [بخش۳۶] [بخش۳۷] [بخش۳۸] [بخش۳۹] [بخش۴۰] [بخش۴۱] [بخش۴۲] [بخش۴۳] [بخش۴۴] [بخش۴۵] [بخش۴۶] [بخش۴۷] [بخش۴۸] [بخش۴۹] [بخش۵۰] [بخش۵۱] [بخش۵۲] [بخش۵۳] [بخش۵۴] [بخش۵۵] [بخش۵۶] [بخش۵۷] [بخش۵۸] [بخش۵۹] [بخش۶۰] [بخش۶۱]
نکته بسیار مهم و قابل توجه این بود که دیده شده بود هر وقت یک کانون خانوادگی به علل مختلف از جمله فوت سرپرست خانواده یا به زندان افتادن او یا اختلاف خانوادگی و جدایی همسران و یا فرار و گم شدن سرپرست خانواده به علت داشتن بدهی و فشار طلبکاران و یا دلایل دیگر از هم میپاشید، کسانی هم که میخواستند به آنها کمک کنند در مرحله اول سعی میکردند بچهها را به پرورشگاههای مختلف سپرده و به حساب خودشان آینده آنها را تأمین کنند تا اینکه مادران آنها آزاد شده و مشغول کاری شوند و زندگی بخور و نمیری را دنبال کنند و تمام این کارها از روی دوستی و انسانیت و با نیّت خیر صورت میپذیرفت. ولی به هر حال، کانون خانواده پاشیده میشد و عواقب مبهمی داشت و این مسئله برای کسانی که دستاندرکار امور اجتماعی بودند و بخصوص بانوانی که در سازمان زنان ایران فعالیت داشتند کاملا آشکار و مشهود بود و بارها و بارها در مذاکرات با من عنوان میکردند.
در سازمان شاهنشاهی خدمات اجتماعی نیز این موضوع همیشه مورد توجه قرار گرفته بود که بالاخره باید راه بهتری برای حل این مشکل جستجو کرد و به همین جهت پس از بازدید خانهای که آن بانوی نیکوکار، سی طفل بیسرپرست را در آن نگهداری میکرد، اهمیت آن بیشتر برایم روشن شد و به نظرم رسید که هر یک از این نوع مؤسسات چه عمومی و چه خصوصی، هزینه زیادی صرف نگهداری این افراد میکنند و بخصوص مؤسسات عمومی مانند شهرداریها و شیر و خورشید سرخ که به لحاظ مقررات و ضوابطی که دارند مجبورند علاوه بر هزینه غذا، پوشش، درمان و آموزش اطفال، هزینههای زیادی را از بابت محل و کادر پرسنلی لازم تحمل نمایند و بنابراین همیشه به علت محدود بودن بودجه، با مشکلاتی مواجه بوده و قادر نیستند فعالیت خود را متناسب با احتیاجات مملکت گسترش دهند و هرگاه کل هزینهای را که از بابت نگهداری یک طفل متحمل میشوند حساب کنیم، خواهیم دید که این هزینه بیشتر از مبلغی است که یک خانواده چندنفره میتوانند با آن زندگی کنند. به عبارت دیگر اگر هزینه حقوق، مزایا، اضافهکار، حق مسکن و غیره و غیره کلیه کارکنان یک پرورشگاه یکصدنفره را در نظر گرفته و علاوه بر آن اجارهبها، آب، برق، نظافت، تعمیرات، خرید آذوقه، پوشش و وسایل تحصیل و غیره و غیره این مؤسسه را کلا جمع کرده و تقسیم به یکصد بکنیم، خواهیم دید که به چه رقم بالایی خواهد رسید که برای زندگی یک خانواده چندنفره که این اطفال یک روزی جزء آن بودند، کافی خواهد بود. بنابراین هرگاه بتوانیم این اطفال را در کانون خانوادهای که به آن تعلق داشتهاند نگهداریم و ترتیبی بدهیم که هزینه نگهداری تمام اطفال آن خانواده با رعایت یک نوع نظارت، در اختیار مادر آنها قرار داده شود که آنها را سرپرستی نماید، کانون خانواده حفظ شده و از بسیاری از مشکلات در امان خواهد بود. در این صورت شاید امکان داشته باشد که برای حمایت و پشتیبانی از این نوع خانوادهها، نیکوکارانی پیدا شوند که یک و یا چند خانوار را تحت حمایت خود بگیرند و موجبات بهتری برای رشد و پرورش این کودکان فراهم سازند. به این ترتیب این برنامه را از قالب تشکیلات محدود و بودجه مختصر شهرداریها و سازمانهای خیریه خارج کرده و مسئله حمایت از این خانوادهها را در سطح مملکتی مطرح کنیم و فعالیتهای فعلی را به چندین برابر افزایش دهیم. وقتی این مسائل را با همکارانم در میان گذاشتم جملگی آن را تأیید کردند و مرا در دنبال نمودن این فکر، ترغیب نمودند. به همین جهت در اولین فرصت، موضوع را به عرض والاحضرت اشرف رساندم. معظملها نیز نظر مرا کاملا تأیید کردند و فرمودند هر اقدامی که لازم است انجام شود مورد پشتیبانی ایشان خواهد بود.
به دنبال این دستور، طرح اجرائی حمایت از خانوادههای بیسرپرست جزء فعالیتهای اصلی سازمان شاهنشاهی خدمات اجتماعی درآمد و بر اساس آن پیشبینی شد که در هر شهری که این طرح به مرحله اجرا درمیآید، اولا محلههای فقیرنشین مشخص گردیده و در هر محله کمیتههای پشتیبانی از این خانوادهها با شرکت ریشسفید محل و کسانی که مورد اعتماد مردم محل باشند، تشکیل گردد و با راهنمایی آنها خانوادههای بیسرپرست آن محله که نانآور خود را به دلیلی از دست داده باشند از طرف مأمورین سازمان که آموزش مددکاری دیده باشند شناسایی شوند و این مددکاران پرونده کاملی از تمام مشخصات این خانوادهها تهیه کنند که بتوان با مطالعه آن به وضع خانواده و نوع و میزان احتیاجات آنها رسیدگی کرد و سپس ترتیبی برای تأمین نیازهای آن خانواده داد. از نظر برنامهریزی و تأمین بودجه قرار شد برای رفع نیاز مالی هر خانوار که از یک مادر و دو یا سه فرزند تشکیل شده باشد، بطور متوسط مبلغ پانصد تومان ماهانه در نظر گرفته شود که این مبلغ متناسب با وضع خانواده و تعداد فرزندان، با توصیه مددکار مربوطه و سرپرست منطقه تغییر پیدا کند. علاوه بر این، در نظر گرفته شد که کمکهای لازم از جهت ثبت نام اطفال در مدارس و خرید دارو و درمان وسایر خدماتی که مورد نیاز یک خانواده بیسرپرست است با توصیه مددکار و حمایت کمیته محل تأمین گردد.
آقای حسین سرکشیک نیز که تحصیلات خود را در آموزشگاه عالی خدمات اجتماعی به پایان رسانده و چندین سال تجربه در کارهای شهرداری و امور اجتماعی داشت به عنوان مدیر این طرح انتخاب گردید. این جوان لایق و با استعداد موفق گردید که در مدت کوتاهی تشکیلات لازم را برای اجرای این برنامه در سازمان شاهنشاهی خدمات اجتماعی به وجود آورد و با به کار گرفتن تعدادی مددکار اجتماعی و برنامهریزی صحیح، این پروژه را که تا آن زمان در هیچ یک از دستگاههای دولت سابقهای نداشت و صرفاً بر پایه فرضیات بنا شده بود، به شایستهترین وجهی به مرحله اجرا درآورد و در مدت زمان کوتاهی تعداد قابل ملاحظه کمیتههای محلی در تهران و دو شهرستان دیگر تشکیل گردید و مورد استقبال مردم این مناطق قرار گرفت و وقتی مردم میدیدند که ریشسفید محله و گوشتفروش و نانوای محله و چند فرد خوشنام به دور هم جمع شده و سرپرستی چند خانوادهای که دچار مشکل شده و بچههای آن بیسرپرست ماندهاند را به عهده گرفتهاند و یک سازمان بزرگ اجتماعی نیز متقبل شده است که هزینه ماهانه آن را تأمین نماید، آنها نیز ضمن ابراز همدردی، پشتیبانی خود را به کمیتههای محلی اعلام میکردند.
چند ماهی که از شروع برنامه گذشته و کمیتهها یکی بعد از دیگری تشکیل شده و فعال میشدند اطلاعات مربوط به هر خانوار تحت پوشش این برنامه، به نحو بسیار روشنی در پروندههای انفرادی منعکس شد بطوری که با یک نگاه کوتاه میشد اطلاعات مربوط به نام خانوار، محل اقامت آنها، تعداد فرزندان و سن هر یک و محلی که درس میخواندند و هزینه ماهانه آنها را به دست آورد.
با در دست داشتن این اطلاعات، عدهای اشخاص نیکوکار در نظر گرفته شدند و به آنها فرصت داده شد که هرگاه مایل باشند، پشتیبانی یک یا چند خانوار را عهدهدار شوند. خوشبختانه عده قابل ملاحظهای به فوریت از این کار استقبال کرده و متعهد شدند هزینه یک یا چند خانوار را قبول کنند. به خاطر دارم یکی از اولین کسانی که پشتیبانی سه خانوار را به عهده گرفت خانم لیلی ناظمیان دختر شادروان مهندس ریاضی رئیس مجلس شورای ملی بود.
ترتیبی برقرار شده بود که به محض اینکه فرد نیکوکاری پشتیبانی خانوادهای را به عهده میگرفت در ابتدا پرونده کامل آن خانواده برای او ارسال میشد و در تاریخهای معینی پیشرفت امور آن خانواده برای اطلاع فرد کمککننده ارسال میشد تا اطمینان حاصل نماید که کمکهای او بطور کامل در اختیار خانواده مربوطه گذاشته شده و شخصی و یا سازمانی در این میان قسمتی از کمکهای او را به مصارف دیگر نرسانده باشد.
در ششماهه اولی که این برنامه به مرحله اجرا درآمد، تعداد ۹۰ خانوار در نازیآباد تهران، کرمان و همدان تحت پوشش این برنامه قرار گرفتند که تعدادی از آنها از محل کمکهای افراد نیکوکار تأمین اعتبار میشدند.
هنگامی که اجرای این برنامه موفقیت شایانی به دست آورد و مورد توجه مقامات بالای کشور قرار گرفت، تصمیم گرفته شد که این کار در شهر تهران گسترش یافته و تعداد بیشتری از خانوادههای بیسرپرست را در بر گیرد و به موازات آن در شهرهای دیگر نیز به مرحله اجرا درآید و نظر به اینکه امکانات مالی سازمان اجازه نمیداد که هرینه شروع خدمات جدید را تأمین نماید، قرار شد اعتبارات مورد نیاز برای تأمین هزینههای اولیه از جمله به کار گرفتن مددکاران جدید و پرداخت هزینه ماهانه خانوادههایی که تحت پوشش این برنامه قرار میگیرند بطور موقت از طرف سازمان برنامه تأمین گردد تا اینکه به تدریج که این خانوادهها شناسایی شده و حمایت میشوند به موازات آن، نیکوکارانی تشویق شوند که هزینههای ماهانه خانوادهها را به عهده بگیرند و وظیفه سازمان در حد تأمین هزینههای استخدام مددکاران و سرپرستی و نظارت این برنامه محدود گردد ولی متأسفانه مطلب به اینجا خاتمه پیدا نکرد زیرا بعضی مدیران وزارتخانه جدیدالتأسیس رفاه و امور اجتماعی به این فکر افتادند که این برنامه را که به نحو چشمگیری مورد توجه مردم و مقامات بالای مملکتی قرار گرفته بود، جزء فعالیتهای وزارت رفاه قرار داده و اعتباراتی را که برای این طرح در نظر گرفته شده بود در اختیار بگیرند و وزیر با حسننیت و فعال این وزارتخانه جدید را نیز با خود همراه ساخته بودند بدون اینکه توجه کنند شأن نزول این برنامه، جلب همکاری مردم و بخش خصوصی برای حل این مشکل اجتماعی است و هرگاه دولت کاری را به عهده بگیرد علاوه بر اینکه قوانین و مقررات مملکتی بزرگترین مانع برای رفع این گونه مشکلات میباشد، صِرف وجود یک دستگاه دولتی باعث خواهد شد که مردم و بخش خصوصی احساس کنند که از آنها رفع تکلیف شده و از دخالت در آن کار خودداری نمایند و در نتیجه خانوادههای بیسرپرست به صورت مستمریبگیران دولتی درآیند.
این بحث مدت زیادی بطول انجامید و با تمام دلایلی که برای دور نگه داشتن دستگاه دولت از این کار وجود داشت، معذلک مقامات مسئول وزارت رفاه از اشکالتراشی و ایجاد مزاحمت دست بر نمیداشتند تا اینکه بالاخره با دخالت نخستوزیر و مهندس اصفیا وزیر مشاور، موضوع فیصله یافت و در سالی که انقلاب اسلامی به وقوع پیوست بیش از پنج هزار خانواده تحت پوشش این برنامه قرار داشتند و طرحی در دست اقدام بود که تعداد بیست و پنج هزار خانواده که تعداد بچههای آنها حدود هفتاد و پنج هزار نفر و بین سه سال تا هجده سال داشتند، در دویست شهرستان تحت پوشش قرار گیرند. البته قسمت اعظم موفقیت این برنامه نتیجه مدیریت صحیح حسین سرکشیک بود که با زحمات شبانهروزی و آموزش مددکاران شایسته، موفق شد کادر اجرائی کارآمدی را برای اجرای این کار مهم تجهیز نماید و به همین جهت، به پاس این خدمت، به مقام معاونت سازمان شاهنشاهی خدمات اجتماعی و سرپرست برنامه حمایت خانوادههای بیسرپرست ارتقا یافت.
جنبش ملی نیکوکاری
– آقای انصاری، گفتید پس از بازدید از منزل آن بانوی نیکوکار که سی طفل را نگهداری میکرد فکر تازهای در مورد کمکهای بخش خصوصی برایتان پیدا شد. ممکن است بفرمایید منظورتان چه بود؟
– موضوعی که به نظرم رسید این بود که اصولا تأمین خدمات عمومی و اجرای برنامههای رفاه اجتماعی به وسیله دستگاه دولت در کشور ما، پدیده جدیدی است که بعد از مشروطیت به وجود آمده و قبل از آن در طول تاریخ سابقه نداشته زیرا در آن زمان، وظیفه حکومتها غالباً جمعآوری مالیات و عوارض از مالکین اراضی و مردم شهرها برای تأمین هزینههای دربار پادشاهان و تأمین مخارج حفظ نیروی نظامی جهت کشورگشایی و یا دفاع در مقابل تجاوز بیگانگان و برقراری امنیت در داخل کشور بود. در مقابل، دیده میشود که خدمات عمومی و رفاهی بطور کلی از طرف مردم نیکوکار انجام میگرفت. تأمین غذای مردم نیازمند در زمان قحطی، درمان بیماران، ساختن راههای ارتباطی بین دهات، ساختن آبانبارهای عمومی، ساختن پلها، نگهداری اطفال بیسرپرست و تأمین لباس نیازمندان در فصل سرما و کلیه اقداماتی از این قبیل، تماماً از طرف مردم نیکوکار در طول تاریخ ایران ارائه میشده و اصولا در تشکیلات دولتی آن دوران، مؤسساتی وجود نداشته که تأمین نیازهای اجتماعی را در وظیفه خود دانسته و بودجهای برای آن امور پیشبینی شده باشد. بنابراین به اغلب سازمانهای خدماتی که برخورد میکنیم میبینیم دستگاهی است که بعد از برقراری مشروطیت ظاهر شده است. ولی نمیتوان گفت که با پیدا شدن مؤسسات جدید، نیّت و میل به تأمین خدمات عمومی و نیکوکاری از جامعه ایران رخت بربسته و از بین رفته است. زیرا در گوشه و کنار مملکت آثار این نوع نیکوکاریها به خوبی دیده میشد و هر بار که سیل و یا زلزله و یا حوادث ناگواری پیش میآمد، مردمان خیّر و نیکوکار و حتی خردهپا که وضع مالی مناسبی نداشتند، با جان و دل به کمک هموطنانشان میرفتند و موضوع اطعام فقرا و کمک به دردمندان و رفع نیازمندیهای مردم محتاج همیشه در جامعه ایرانی وجود داشته و دارد. بنابراین باید دید چرا این نیروی عظیم به صورت منطقی و با یک برنامه مفید که با شرایط امروزی ایران تطبیق داشته باشد به حرکت درنیامده و اغلب نیکوکارانی که قصد انجام کار خیری داشتهاند از طریق وقف قسمتی از املاک خود و تخصیص درآمد آن برای روضهخوانی و یا رفتن به زیارت عتبات و کارهایی امثال آن، به نیت خیرخواهانه خود جامه عمل پوشاندهاند و این کارها اگر هم روزی مفید و لازم بوده دیگر با شرایط امروزی ایران همخوانی ندارد و دیده نمیشود که مانند سایر کشورهای پیشرفته، بیمارستانهای بزرگ و مؤسسات آموزشی و تحقیقاتی و سازمانهای تأمین خدمات اجتماعی در ایران به وجود آمده باشد، به استثنای بنیاد نمازی که لولهکشی شهر شیراز و بیمارستان مجهز نمازی را در آن شهر دائر کرده و ترتیبی برقرار شده بود که از محل درآمد فروش آب، هزینههای بیمارستان تأمین شود.
[ادامه دارد]
[بخش۱] [بخش۲] [بخش۳] [بخش۴] [بخش۵] [بخش۶] [بخش۷] [بخش۸] [بخش۹] [بخش۱۰] [بخش۱۱] [بخش۱۲] [بخش۱۳] [بخش۱۴] [بخش۱۵] [بخش۱۶] [بخش۱۷] [بخش۱۸] [بخش۱۹] [بخش۲۰] [بخش۲۱] [بخش۲۲] [بخش۲۳] [بخش۲۴] [بخش۲۵] [بخش۲۶] [بخش۲۷] [بخش۲۸] [بخش۲۹] [بخش۳۰] [بخش۳۱] [بخش۳۲] [بخش۳۳] [بخش۳۴] [بخش۳۵] [بخش۳۶] [بخش۳۷] [بخش۳۸] [بخش۳۹] [بخش۴۰] [بخش۴۱] [بخش۴۲] [بخش۴۳] [بخش۴۴] [بخش۴۵] [بخش۴۶] [بخش۴۷] [بخش۴۸] [بخش۴۹] [بخش۵۰] [بخش۵۱] [بخش۵۲] [بخش۵۳] [بخش۵۴] [بخش۵۵] [بخش۵۶] [بخش۵۷] [بخش۵۸] [بخش۵۹] [بخش۶۰] [بخش۶۱]
نام نیکو گر بماند ز آدمی به کاز او ماند سرای زرنگار
سال دیگر را که میداند حساب؟ یا کجا رفت آن که با ما بود پار؟
یادِ همۀ خوبان گرامی!